آیا باز شدن پرونده خامنهای به سود رفسنجانی است؟
جایگاه «عالیجناب» علیاکبر هاشمی رفسنجانی پس از انتخابات سال ۱۳۸۴ تغییر کرد. در واقع به صورت متوازن هرچه از عالیجناب سرخپوش بودنش در میان اصلاحطلبان کم شد از جایگاه کسی که رهبر جمهوری اسلامی گفته بود «براى شخص من، هیچ کس آقاى هاشمى رفسنجانى نخواهد شد» کاسته گشت.
این تغییر پس از انتخابات سال ۸۸ شدت گرفت و ابتدا او را سرکرده «خواص بیبصیرت» خواندند و از امامت نماز جمعه تهران برکنار کردند و این اواخر «استوانه فتنه» خطابش کردند. فائزه دخترش را به زندان انداختند و پسرش مهدی نیز به دنبال پروندههای امنیتی و اقتصادی در انتظار دادگاه تجدید نظری است که حکم زندان او را بررسی کند.
با اینکه صلاحیت رفسنجانی را برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری رد کردند اما شاید میبایست آخرین و احتمالا بزرگترین ضربه بر جایگاه سیاسی هاشمی رفسنجانی را در انتخاب رئیس مجلس خبرگان رهبری جستجو کرد. با اینکه در سالهای گذشته اکبرهاشمی رفسنجانی و محمد یزدی دو بار در مقابل هم برای رسیدن به صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری ایستاده بودند و هر دو بار (یک بار ۴۱ به ۳۴ و بار دیگر ۵۱ به ۲۶) اکبرهاشمی رفسنجانی پیروز شده بود اما در آخرین دوره انتخابات این محمد یزدی بود که با ۴۷ رای در مقابل فقط ۲۴ رای به اکبررفسنجانی پیروز شد تا نشان داده شود که او دیگر در میان خبرگان رهبری محبوب نیست.
رفسنجانی اما برای آنکه جایگاه هیات رئیسه مجلس خبرگان رهبری را کم اهمیت جلوه دهد در مصاحبهای با روزنامه شرق گفت: «فقط یک وقت کار هیات رییسه خبرگان حساس میشود و آن موقعی است که بخواهد رهبری جدید انتخاب شود. اساس این است و ممکن است در ٢٠ یا ٣٠ سال و کمتر و بیشتر یک بار اتفاق بیفتد. بقیهاش عمدتا سخنرانی است… برای آن لحظه حساس حتما لازم نیست رییس باشم، کافی است عضو خبرگان باشم».
اما هاشمی رفسنجانی که در سخنرانیهای سالهای پس از ۸۸ از هر فرصتی برای کنایه به دوستان سابق خود استفاده کرده است، در آخرین سخنرانی خود در دانشگاه امیرکبیر گفته است: «امیرکبیر نیز درد استعمار و استبداد را متوجه شد و برای مبارزه با آن تلاش کرد و در این راه جان خود را از دست داد. امیرکبیر، ناصرالدین شاه را از تبریز به تهران آورد و وی را به قدرت رساند اما استبداد نمک نشناسی کرد و با توطئههای اطرافیان ناصرالدین شاه، امیرکبیر به شهادت رسید اما نام وی ماندگارتر از نام شاهان شد».
هاشمی رفسنجانی که تلاش میکند از تاریخ استفاده کند تا به رهبر کنونی ایران یادآوری کند تا «نمک نشناسی» نکند اما به خوبی میداند باز شدن پرونده انتخاب سیدعلی خامنهای به رهبری به سود چه کسی است. هاشمی تمام این کنایهها و گلایهها را در حالی مطرح میکند که به خوبی میداند نقش او در انتخاب فردی که نه شرعا و نه قانونا امکان رهبری نداشت، چگونه بر سرنوشت مردم ایران تاثیر گذاشته است و حالا نیز روزهایی را میبیند که او نمیتواند «در آن روز حساس» نقشآفرینی کند.
جامعه بیشتر دو قطبی میشود
سخنرانی هاشمی رفسنجانی در دانشگاه پلی تکنیک یا امیرکبیر البته حاشیههای دیگری هم داشت. شب قبل از سخنرانی او، پیامی به اعضای بسیج دانشجویی ارسال شد با این مضمون: «فردا جمع میشویم تا پاسخی کوبنده به تندرویها و سیاسیبازیها و عبور از خط قرمزها، توهین به رهبری، دفاع از فتنه و زیر پا گذاشتن قانون دانشگاه بدهیم. مدتهاست سکوت کردیم اما گویی عدهای نمیخواهند بیدار شوند و باید با نهیب دانشجویان حزب الله بیدار شوند».
روز دوشنبه و در هنگام ورود اتومبیل اکبرهاشمی رفسنجانی و همسرش به دانشگاه، جمعی از همین بسیجیان با شعارهایی همچون «مرگ بر فتنهگر» و در دست داشتن پلاکاردهای «جاعل خاطرات امام جایی در دانشگاه ندارد» زنجیری انسانی در مقابل در ورودی دانشگاه تشکیل دادند اما نتوانستند از ورود اتومبیل رفسنجانی به دانشگاه جلوگیری کنند.
پس اعتراض آنان به کنار محل سخنرانی کشیده شد و بسیجیان با بالا بردن عکسها و کاریکاتورهایی از مهدی هاشمی و با شعارهایی در مورد دادگاه او تلاش کردند که سخنرانی هاشمی را به حاشیه بکشانند. از سویی دیگر دانشجویانی که برای شنیدن سخنرانی رفسنجانی آمده بودند ساکت نمانده و با شعارهایی همچون «پیام ما روشنه، حصر باید بشکنه»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و یا در دست گرفتن پلاکاردهایی با مضمون «دوره آشوبگرایان به پایان رسیده» در مقابل معترضان ایستادند.
با وجود همه تناقضات، جامعه دانشجویی ایران با وجود تمام سرکوبها و فضای امنیتی در دانشگاه در سالهای گذشته باز هم ثابت کرد که همچنان زنده است. در دست گرفتن تصاویر میرحسین موسوی و مهدی کروبی با اینکه بارها از سوی مقامات ارشد نظام به عنوان خط قرمز معرفی شدهاند نیز نشان میدهد جنبش دانشجویی مانند جامعه از خط قرمزها و قرائتهای رسمی حکومت عبور کرده و بر مطالبات خود پافشاری میکند. از سویی دیگر باید توجه داشت که معترضان به حضور هاشمی رفسنجانی نیز بر خلاف سالهای گذشته از شیوههای خشونتآمیز جلوگیری کرده و تلاش کردند اعتراض خود را به صورتی مدنی پیگیری کنند.
با این همه، آنچه مشخص است جامعه ایران بیش از هر زمان دیگری به سمت دوقطبی شدن در حرکت است و هر روز فاصله مخالفان و معترضان از حکومت بیشتر میشود و آنها از هر فرصتی برای نمایش صفوف خود استفاده میکنند. شعارهایی که در استقبال از محمدجواد ظریف، شادی پیروزی تیم ملی فوتبال، سخنرانیهای رسمی و غیر رسمی و بسیاری موارد دیگری که همچنان بوی اعتراضات سال ۸۸ را میدهند نشان میدهد که جامعه با اینکه از آن انتخابات عبور کرده اما مطالبات حقه خود را فراموش نکرده است.
دولت اعتدال: شعار بدون عمل
از آن سو، کمتر از ۱۰ روز بعد از سخنرانی پر حاشیه حسن روحانی در جمع فرماندهان نیروی انتظامی و اشاره به اینکه «پلیس موظف به اجرای اسلام نیست» (برای مطالعه بیشتر پیرامون این سخنرانی میتوانید به گزارش سیاسی کیهان لندن شماره ۶ مراجعه کنید) او این بار در روز معلم مجددا به این موضوع اشاره کرد و گفت: «نمیشود به هر کسی گفت که مجتهد هستی و میتوانی اجتهاد کنی، در چنین صورتی سنگ روی سنگ بند نمیشود… قوه قهریه نظام که دستبند و کلت در اختیار دارد برای اجرا ساخته شده است و نمی شود بگوییم تو هم بیا اجتهاد کن و تو هم حوزه علمیه هستی».
نکته جالب اینجاست که سال گذشته نیز روحانی به «بهشت اجباری» اشاره کرده و گفته بود: «اینقدر در زندگی مردم مداخله نکنید، ولو به خاطر دلسوزی؛ بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند، نمیتوان با زور و شلاق مردم را به بهشت برد». با این همه هرگز مشخص نمیکند تا چه حد به عنوان رییس دولت و قوه مجریه مقابل این دخالتها را گرفته یا اصلا میتواند بگیرد. تایید نهایی طرح «حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر» که پشتوانهای قانونی برای دخالت نیروهای لباس شخصی در زندگی شخصی مردم است، سیاستهای جدید جمعیتی که برای خصوصیترین امور زندگی شهروندان در حال تصمیمگیری است و یا طرحهایی همچون «کرامت خانواده» یا «سالمسازی محیط کار» که هرکدام نقض صریح حقوق شهروندان ایرانی و به ویژه زنان است، کدامیک با صحبتهای حسن روحانی برای اجباری نبودن بهشت یا عدم دخالت در زندگی مردم همخوانی دارد؟!
این همه درحالیست که بیش از ۶۴۰ روز از قبول پست ریاست جمهوری حسن روحانی میگذرد و وعدههای او در قبال آزادی زندانیان سیاسی، رفع حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم زهرا رهنورد، و فضای باز سیاسی همچنان تحقق نیافته است. فعالان سیاسی- مدنی مانند نرگس محمدی به زندان انداخته میشوند و زندانیانی همچون پرویز انتصاری از حق درمان برخوردار نیستند و دهها مورد دیگر که نشان میدهند معلوم نیست شعارهای روحانی را تا چه حد میتوان باور کرد.
دروغ ممنوع، توجیه آن ممنوعتر!
در این میان، واکنشها به مصاحبه محمدجواد ظریف با چارلی رُز همچنان ادامه دارد. برخی بر این باورند که این حجم واکنش بیش از اندازه بوده و نباید در شرایطی که مذاکرات اتمی در جریان است تیم سیاست خارجی جمهوری اسلامی را تضعیف کرد. در واقع باید به این موضوع توجه داشت که محمدجواد ظریف در جایگاه وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی نمیتواند و یا به تعبیری دقیقتر نمیخواهد موضعی بهتر از آنچه گرفت را به صورت علنی بیان کند اما آنچه قابل تأسف است رفتار آن کسانی است که به هر دلیلی تلاش مینمایند تا دروغ را توجیه میکنند. در واقع ظریف میتوانست مانند بسیاری دیگر از مسئولان اجرایی جمهوری اسلامی با مغلطه «تفکیک قوا» از پاسخ دادن به آن پرسش طفره رود، اما او به عنوان مدافع نظام جمهوری اسلامی از آن فرصت این گونه استفاده کرد که نشان دهد در مورد حقوق بشر همه مسئولان نظام جمهوری اسلامی موضع واحدی دارند.
آنچه ظریف و یا حتی روحانی در انکار اختناق داخلی مطرح میکنند بازی دو سر باخت است. نه طرفهای غربی حرفهای آنها را باور میکنند و نه بدنه فعالی که اتفاقا موتور متحرک کمپین انتخاباتی روحانی بودند و برای دولت و وزیرخارجهاش دست میزنند. واقعیت سرکوب و پیگرد و زندانی کردن روزنامهنگاران و فعالان سیاسی و اجتماعی گویاتر از آن است که بتوان آن را این چنین انکار کرد.
در پایان میبایست به نکتهای دیگر نیز توجه داد و آن فراز و فرود سیاستمداران جمهوری اسلامی در شبکههای اجتماعی است. از نظر برخی، و عمدتا آنهایی که تبشان تند است و به همین دلیل زود هم عرق میکنند، ظریفی که تا دیروز «مصدق زمان» به شمار میرفت یک شبه میشود «احمدی نژاد» و مشخص نیست فردا سرنوشتاش چه خواهد شد. چنین واکنشهایی افراطی و از آن سوی بام افتادن زمانی روی میدهد که برخی فراموش میکنند که محمدجواد ظریف وزیر خارجه نظام جمهوری اسلامی است!