مسعود کیمیائی کارگردان سینما و گوگوش همسر پیشین او، چند سال قبل، در سال ۱۳۷۹، پس از گذشت سالها از وقوع انقلاب اسلامی در ایران برای نخستین بار از ایران خارج و وارد شهر تورنتو در کانادا شدند.
سفر کیمیائی و گوگوش با توجه به اینکه هر دو در کانون توجه ایرانیان داخل و خارج قرار داشتند، با بحث و گفتگوهائی همراه بود. آنچه در پی میآید تنها گفتگوی اختصاصی با مسعود کیمیائی است که همان زمان انجام شد و در جایی منتشر نشده است. کیمیایی در این گفتگو به پرسشهای سیاوش آذری، خبرنگار و گزارشگر کیهان لندن، پاسخ میدهد.
آذری: آقای کیمیایی، بسیار خوش آمدید.
کیمیائی: قربان شما، تشکر میکنم، خیلی وقته از ایران نیامدم بیرون. خیلی از دوستانم هستند که دلم میخواهد ببینمشان، خیلی دلم میخواهد صداشان رابشنوم و دلم برایشان پرمیزند…
آذری: امیدواریم این دیدارها هر چه زودتر صورت بگیرد. آقای کیمیائی، ما از سوابق کار سینمائی شما با کارگردانی فیلمهائی مانند قیصر، داش آکل، رضا موتوری، دندان مار، سلطان و نظایر آنها آشناهستیم؛ پیش از اینکه پرسشهای خود را در مورد شخص شما مطرح کنم بفرمائید همسرتان خانم گوگوش هم که با شما آمدند، در چه تاریخی به شما خواهند پیوست؟
کیمیائی: من یک فیلم در ایران روی اکران دارم، به نام «اعتراض» و این فیلم را با خودم آوردم، به هر جهت حرف یک فیلمساز فیلماش است. یا حرف هر هنرمندی،کارش است. خیلی دوست دارم که این فیلم نشان داده شود. البته کار خانم گوگوش با خودشان است، جدا هستند، ایشان کار خودشان را میکنند و کارشان هیچ ارتباطی به من ندارد. من آمدم دو تا فیلم بسازم که یکی از آنها یک قصه خیلی قدیمی است. سینماروهای قدیمی حتما یادشان هست، فیلمی به نام «عاشق مترسک». این فیلم را قرار است من با یک هنرپیشهای که باید پیدا بکنم درمکزیک بسازم با شرکت محمدرضا فروتن، بازیگری که من پیدایش کردم و چند فیلم هم در ایران بازی کرده و بازیگر مطرحی است، کار فیلمبرداری آن را هم گروهی به عهده دارد که از ایران آمده، بقیه همه از اینجا هستند.
و فیلم دیگری هم هست که بیشتر دوست دارم زودتر انجام شود که آن پناهندگی دختر فیدل کاسترو به آمریکا بود در سالهای خیلی پیش که بخشی از آن در کوبا و بخش دیگر آن در نیویورک میگذرد.
آذری: تهیه فیلم به وسیله شما چطورهمزمان شد با برگزاراری کنسرت همسرتان خانم گوگوش در این سوی جهان؟
کیمیائی: از کنسرت و روابط و اینجورمسائل هیچ نمیدانم یعنی نه آقایان را میشناسم و نه این روابط را میشناسم. ایشان کار خودشان را میکنند با مدیری به نام آقای کیهان کیا که من دو بار ایشان را در تهران دیدم و خب بیرون آمدن ایشان از ایران کمی مشکل بود، ولی به هر جهت حل شد.
آذری:آمدند با شما؟
کیمیائی: بله آقای کیهان کیا…
آذری: نخیر، خانم گوگوش…
کیمیائی: بله، آمدند…
آذری:الان در تورنتو هستند؟
کیمیائی: تورنتو هستند، بله، ولی در بخش دیگر شهر هستند که کار خودشان را میکنند.من اینجا کارم در بخش دیگر شهر است که یواش یواش دارم کار سینما را شروع میکنم.
آذری :امیدواریم در فرصت دیگری با خانم گوگوش هم صحبت کنیم. حالا آقای کیمیائی میپردازیم به فعالیتهای سینمائی شما که در جمهوری اسلامی ایران از سوی توده مردم بحثانگیزبوده، حتی در اطلاعیهای که از سوی اتحادیه دانشجویان سینما و موسیقی در مورد سفر خانم گوگوش منتشرشده آمده…
کیمیائی: من آن را خواندهام…
آذری: بله، به شما به عنوان همکار مأموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی از جمله سعید امامی اشاره شده. میخواهیم ببینیم خودتان چه میفرمائید؟
کیمیائی: من آن را خواندم .من به آن اطلاعیه با فارسی خیلی بد، به دلیل نگاهی که به موضوع سینما و خصوصا تعهد، یعنی آن ادعائی که باید داشته باشد، شک داشتم به عنوان مجری، برنامه مثلا موسیقی خانم گوگوش را بگیرند بسپارند به پسرشان خیلی خوبست، به هر جهت یک جریان فکری دانشجوئی من فکر نمیکنم که مثلا صدای خانم گوگوش را به تعهد یک فیلمساز به هم ربط بدهند. یعنی در یک سطح بدانند. خانم گوگوش آوازهخوان بسیار خوبی است و مردم دوستش دارند، اصلا خیلی فرق میکند با کارمتعهدانه یک فیلمساز یا نویسنده یا شاعر. و اینها را توی هم نوشتن با آن فارسی بد، خیلی به آن شک کردم. اما با بهرام بیضائی دو بار با آقای سعید امامی روبرو شدیم، به هر جهت مأموران هستند که ما را بازجوئی میکردند و میکنند و این هم خودش یک بازجوئی است که من الان دارم [پس] میدهم! به هر حال باید ازبازجو پرسید نه از من. برای اینکه ما هیچ وقت دنبال آنها نیستیم، آنها دنبال ما هستند. ما درِ اتاق آنها را نمیتوانیم پیدا کنیم، آنها همیشه خانههای ما را پیدا میکنند. آنها همیشه ما را میخواهند و آنها هستند که اثر ما را نگاه میکنند و تصمیم میگیرند.
آذری: بنا براین اثری که شما با آقای بهرام بیضائی ساختید تحت فشار آقای سعید امامی ساخته شده؟
کیمیائی: اثر مشترک نمیساختیم. آقای بیضائی فیلم «سگکشی» را میساختند و من باید سکوت میکردم، یعنی این اتفاق که افتاد من میترسیدم بلائی سر فیلماش بیاید، بعد از دو سه ماه سکوت رفتم سراغش و با او در میان گذاشتم. اتفاقآ بهرام بسیار بسیار به آن چند تا بازی خیلی خوب جواب میداد. یعنی همان طور استوار و محکم و خوب بود. پیشنهاد فیلم کردند ومن نساختم و ایشان هم که فیلم خودشان را میساختند.
آذری:یعنی به عبارت واضحترشما هر گونه همکاری باجمهوری اسلامی وانجام تقاضای آنها در مورد ساختن فیلمهای مورد نظرشان را کاملا رد میکنید؟
کیمیائی: ببینید، اصلا جمهوری اسلامی مثلا شما فکرمیکنید که یک حجم بخصوصی است؟ یا حجمی است که بعدآ میشود ترسیملش کرد؟ این جور نیست، پر از افکار مختلف است، پر از خط و خطوط مختلف است، شما میگوئید «جمهوری اسلامی» مثل اینکه فرضا میگوئید گلدان! نه، آخر این طور نیست، پر از عقاید مختلف است، پر از عقاید متضاد یا همسو. خب، هست دیگر…
آذری: یعنی مراجع مختلف تصمیمگیری هست؟
کیمیائی: بعله، خواهش میکنم ، من این هویت همکار خانم گوگوش اینها را، زیاد مایل به گفتناش نیستم. برای اینکه خانم گوگوش کار خودشان را انجام میدهند، یعنی به کل، صد درصد. کارشان هیچ ارتباطی به من ندارد. و این هم حالا به هر جهت، روزگار همیشه روشن کرده. من امکان میدهم برگردم ایران، خب، این است که من سرزمینم را خیلی دوست دارم، خانه مادریام را خیلی دوست دارم و از همه مهمتر دور از حادثه بودن، و درباره حادثه صحبت کردن فکر میکنم گوش نکردنی باشد. ببینید، باید توی حادثه بود و برای حادثه فیلم ساخت.
این همیشه کار من بوده، من ۲۳ سالم بود که فیلم قیصر را ساختم تا الان، همیشه میان حادثه بودم، میان حادثه زندگی کردم و برای آن حادثه فیلم ساختم. یعنی تعهدم نسبت به آن حادثه بوده، و اینکه شما میگوئید جمهوری اسلامی، خب یک چیز کلی دارید میگوئید برای اینکه پر از تعهد است آنجا، پر از حرکت هست و پر از مبارزه است و این در همه جای جهان، البته کشورهای جهان سوم که هیچ، در کشورهای دیگر هم وجود دارد.
آذری:خب، بالاخره در جمهوری اسلامی یا فضای کنونی ایران ساختن فیلم باید منطبق باشد با انتشارات و مقررات خاص رژیم…
کیمیائی: مگر در زمان شاه این گونه فیلم میساختم؟ من زمان شاه هیچ وقت این گونه فیلم نساختم. یعنی منطبق با اصول فیلمفارسی نبود. فیلم فارسی که خیلی دوست داشتم.
آذری: این واژه “فیلمفارسی” هم یادگار دکتر هوشنگ کاووسی بود…
کیمیائی: منظورم اینست که خب سینمائی وجود داشت در زمان شاه، یعنی سینمائی که دوست داشتم، مگر من برای خودم فیلم ساختم؟ اصلا نوع دیگر فیلمسازی، یعنی تعهد در سینما با فیلمهای من آمد. آن هم با دوستان من،م ثل بهرام عزیز [بیضائی]، مثل آقای مهرجوئی، مثل خیلیها… و ما هیچ وقت راحت نبودیم. یعنی ناصر تقوائی هیچ وقت راحت نبود. مهرجوئی نه قبل از انقلاب نه بعد از انقلاب، راحت نبود، خودتان هم که میدانید. اتفاقی است که در هر دورهای ، و در هر جائی ممکن است بیفتد. من الان در جمهوری اسلامی فیلم میسازم، اکنون شما دورهستید از آنجا و میگوئید جمهوری اسلامی، نه، نمیتواند این طوری باشد، یعنی من فیلم خودم را ساختم، سخت هم فیلم ساختم یک بار هم فیلمم را با گروه فیلمهای دیگر به هیچ فستیوالی نفرستادند، شما دیدید، حتی فیلمهائی که گروهی فرستادند هیچ وقت فیلم من نبوده. من همیشه با قراضهترین دوربینها و وسایل تکنیکی فیلم ساختم، این را خب همه میدانند. از اینکه من سخت فیلم میساختم اینها فضیلتی نیست، در زمان شاه هم ریختند تو استودیو مرحوم میثاقیه ،همه آنهائی که فیلم «گوزنها» را ساخته بودند، بردند ما از این چیزها زیا ددیدیم حالاهم زیاد میبینیم. در زندگیمان هم وجود دارد.
آذری: خب، ما میخواهیم…
کیمیائی: یک کمی رفیقانهتر، دوستانهتر، یک خُرده همنفستر با هم حرف بزنیم.
آذری: آقای کیمیائی، من هم در همین ارتباط دارم صحبت میکنم…
کیمیائی: اینکه فرضا این آمده، آن آمده، نمیدانم گوگوش داره مثلا فلانه، شوهرش فلانه اصلا این روابط وجود ندارد. ایشان زندگی خودشان را دارند تنها میگذرانند، و این هم شاید بعدها روشن بشود که بیرون آمدن ایشان، اصلا چه جوری بود.
آذری: به هر حال با موافقت شما صورت گرفت؟
کیمیائی: با موافقت من؟
آذری: بله…
کیمیائی: پس هر کسی از مملکت بخواهد بیرون بیاید یا بیاید توی آن مملکت، از من باید بپرسند؟ خیلی هم دوست دارم…
آذری: خانم گوگوش همسر شما هستند…
کیمیائی: من دارم چند بار این را میگویم، الان وقتی دارم میگویم دوستانهتر صحبت کنیم، ببینید خود همین هم شکل بازجوئی دارد…
اذری: نه، نه، به هیچ وجه، بنده هرگز چنین…
کیمیائی: یعنی شکلش این جوری میشود، وقتی سئوال و جواب پیش میآید ، با یک مأمور امنیتی بنده همین سئوال و جواب را میکنم ….
آذری: آقای کیمیائی، بنده اولین بار است که در زندگی حرفهای خودم، روزنامهنگاری و برنامهسازی رادیو- تلویزیونیام با چنین طرز تلقی مواجه میشوم. اما به شما اطمینان بدهم که در یک فضای بسیار بسیار احترامآمیز و دوستانه با شما دارم گفتگو میکنم.
کیمیائی: همین طور است، یعنی وقتی شاید یک چیزی را من دوست نداشته باشم بگویم و تازه آن را هم میگویم. سئوالی نیست در جهان که من به آن جواب ندهم؟ ولی به آن جواب میدهم، یعنی هر سئوالی را من جواب میدهم. بیشتر به من برسید، بیشتر به حرفهای من گوش کنید، یا اینکه چه اتفاقاتی برای من افتاده، خانم گوگوش زندگی خودش را میکند…
آذری: آقای کیمیائی، شما در چه فضائی میتوانید راحت فیلم بسازید؟
کیمیائی: من شاید به تعبیری در فضای راحت اصلا نتوانم فیلم بسازم .یعنی عادت نکردم، تمرین نداشتم. تمرین اولم فیلم «قیصر» بوده، «اعتراض» بوده، فیلم اعتراضی که حالا با خودم آوردم و در تهران روی اکران است. فیلم اعتراضی است که مستقیما راجع به سیاست حرف میزند. مستقیم..و یعنی درباره جریانهای امروز ایران حرف میزند.
آذری: فیلم «اعتراض» پیامش چه هست؟ منظورم اینست که تم اصلیاش چیست؟
کیمیائی: یک تصویر شما توی سینما میبینید که اصلا تمام معانی یک فیلم را از نظر نشانهشناسی عوض میکند، اینست که اگر فیلم را با دوستان بنشینید و ببینید، یا مردم فیلم را ببینند، خب خیلی راحتتر میتوانیم با هم حرف بزنیم.
آذری: بله، درست است، هر اثری را باید دید و نقد کرد. ما که در این سوی جهان این موقعیت را نداریم.
کیمیائی: بله. فیلمهائی را که ما یاد گرفتهایم با نشانهها حرف بزنیم، حالا به هر حال بدشانسی یا خوششانسی من بوده، به هر جهت این طوری بوده دیگر… یعنی ما همیشه دو یا سه صدا داشتیم. یک صدا داشتیم که مردم یواش یواش به آن عادت کردند و آن را گوش کردند و فهمیدندش مثل رانت… به هر تقدیر سینمائی است که از کشورهایی از دست ما میآید.
آذری: آقای کیمیائی، حال در مورد اثری که در آمریکا در دست تهیه دارید، بیشتر توضیح بفرمائید.
کیمیائی: یکی از دو فیلم “عاشق مترسک” است، یک قصه قدیمی و مزرعهای است و یک مترسکی که به اصطلاح هر روز مبارز میشود و آن فیلمی هم که در کوبا تهیه میشود، پناهنده شدن دختر فیدل کاسترو به آمریکاست و پسر سرهنگ خووارزهست که خودش به تنهائی میآید که به اصطلاح آن دختر را پیدا بکند و در آن ماجرای ترور یعنی وهم ترور و نگاهی که به ترور میشود، بررسی میشود.
آذری: آقای کیمیائی، میتوانم یک سئوالی از شما بکنم؟
کیمیائی: بفرمائید.
آذری: چطورهست که شما سوژههای ایرانی را که در آن اعتراض وجود دارد، واکنش در آن به هر حال وجود دارد رها کردید و رفتید سراغ ساختن فیلمی که دختر فیدل کاسترو در آن مطرح میشود؟
کیمیائی: بله، یک جائی هست که تمام اینها ببینید منطبق میشود برهم. یعنی دیگر فاصلهای نمیماند. من آخرین فیلمم را ساختم، حدود سیزده، چهارده فیلم ساختم و حالا با فیلم آخرم آمدهام بیرون از کشور یعنی آمدم آخرین فیلمم را نشان بدهم و نفسی بکشم و یک کمی زندگی کنم، نه اینکه زندگی نمیکردم، من با فیلمسازیام زندگی میکنم. این را هم طوری نمیگویم که شما فکر کنید دارم دو لبه حرف میزنم، اصلا این طور فکر نکنید. بنا بر این اگر امکان باشد من حرفم را میزنم. اینست که خیلی دوست دارم این دو فیلم را بسازم، حداقل یکی از آنها را. این ماجرای ترور و تروریسم و داستانی که در اطراف آن هست، من فکرمیکنم بسیار قابل بررسی است. یعنی سینما تا به حال درست به آن نپرداخته، در حادثهها و در واقع در حادثهسازی به آن پرداخته. در جریان درونیتر به آن نپرداخته. من سعیام را میکنم که در این کار موفق بشوم.
آذری: آقای کیمیائی، بعد از ساختن فیلم به ایران باز خواهید گشت؟
کیمیائی: نمیدانم، نه، نمیدانم. ما اذیت و آزار زیاد کشیدیم در کار سینما، الان دیگر ۶۰ سالم است و فکر میکنم خیلی برایم سخت باشد. این فیلم آخری که گفتند سعید اسلامی در آن کمک کرده ۳۲ تکه از آن در آمد و آخرین درجه را میرساند، یعنی درجه جینگ، بعد شد ستارهدار…
یعنی خیلی سخت است که فرضا شما مثلا فیلم «گوزنها» را بیایند بریزند توی استودیوی مرحوم میثاقیه، همه را ببرند و بعد با یک نثر بد و یک نیمچه سوادی که اصلا نمیخواهم دربارهاش حرف بزنم، پس فردا یک چیزی در بیاید که من آن طوری بودم تو با رژیم همکاری میکردی، یک خرده درد دارد نه؟
آذری: به این ترتیب اگر شما در خارج بمانید، همسرتان خانم گوگوش هم خواهند ماند و به ایران برنخواهد گشت، بله؟
کیمیائی: نمیدانم!.ایشان برای خودشان تصمیم میگیرند، کار خودشان را خودشان انجام میدهند. ایشان زندگی خودشان را میکنند.
آذری: هیچ مذاکرهای در این باره تا به حال در مورد ماندن یا مراجعت با هم نکردید؟
کیمیائی: نخیر، ایشان خب پسرشان اینجاست، نوهشان اینجاست. مادرشان اینجاست. اصلا سرزمین استعدادیاش آنجائی است که بخواند. ایشان از بچگی میخوانده و وقتی از سه سالگی میخوانده همه سرزمین استعدادیاش خواندنش است. سرزمیناش روی سن است و هر جا باشد خب خیلی خوب است دیگه… موفق باشد. خیلی از شما ممنون و التهاب این را دارم که دوستان قدیمم را ببینم، موهای همهمان سفید شده (با خنده) یک خرده شکم پیدا کردیم، حتی بچههائی که آن اعلامیه را دادند دوستشان دارم، اگر وجود داشته باشند، اگر وجود واقعی داشته باشند، چون فکر میکنم وجود ندارند برای اینکه یک دانشجو اصلآ درباره خانم گوگوش نمینویسد و کاری نمیکند. اما اگر وجود داشته باشند آنها را هم دوست دارم چون مطمئنم فیلمهای مرا روزی همه دوستشان دارند.
آذری: من با وجودی که این مصاحبه را با شما انجام دادم تازه در اول خط مجهولات ایستادهام چون نمیدانم شما و خانم گوگوش به هر حال در آمریکا خواهید ماند یا خیر...
کیمیائی: خانم گوگوش خانم…گوگوشششششش…!
آذری: بالاخره همسر شما هستند و مورد توجه مردماند شما از همدیگر و از چشم و فکر مردم دور نیستید…
کیمیائی: درگذشته، در آن زمان، اصلا من ایشان را نمیشناختم، همه عمرم چهار دفعه ایشان را ندیده بودم. ایشان زندگی خودشان را دارند، قابل احترام هستند، من هم دارم کار خودم را میکنم. من در کار ژورنالیستی یا اسکاندال ساختن [نیستم] من به شدت از این قضیه…
آذری: نه، نه، هدف من نیست، به هیچ وجه. شما به هر حال یک زوج هنرمندید…
کیمیائی: ایشان مستقل است، هر آنچه میخواند، هر آنچه میگوید و به اصطلاح هر آنچه تبدیل به شعر میکند مستقل است.
آذری: ولی در زیست و زندگی با شما شریک است.
کیمیائی: ایشان یک کار خیلی خوبی کردند، یک آدم خیلی مهمی را معرفی میکنند با کارهایشان. آقای بابک امینی، یعنی موزیسین جوانی که واقعا مایه افتخار سرزمین ما خواهدبود. یعنی کار اساسیشان، من فکر میکنم همین است که ایشان را معرفی میکنند. به هر حال اگر آوازهخوانی صدای خوبی داشته باشد چیز مهمی نیست. آن وقت مهم است که ببینیم با آن صدای خوبش چه میگوید.
آذری: و صد البته اگر با کارگردان برجستهای مثل شما تشکیل یک زوج زندگی هم بدهد…
کیمیائی: زوج چه هست قربان شما بروم…!. من یک پسر دارم که خیلی دوستش دارم، با هم داریم زندگی میکنیم، خانم گوگوش خیلی هم مورد احترام من هستند و دیگه قربان شما!
آذری: در زوجیت شما که هستند؟
کیمیائی: سکوت
آذری: الو…؟
کیمیائی: بله…
آذری: عرض کردم در زوجیت شما که هستند؟
کیمیائی: آه… بله هستند.
آذری: سپاسگزار و خیلی متشکر و ممنون.