من در همین جا و در حضور صدها تن از انسانهای بهایی که بیشترشان از هموطنانم نیز هستند، به عنوان یک نویسنده و کسی که سالهایی از عمر خود را به تدریس گذرانده، میخواهم به احترام عدالت، و به احترام لزوم آموزشی که میتواند پاک کننده همه زشتیها و تبعیضها باشد، اعلام آمادگی کنم برای تدریس آنلاینِ جوانان بهایی سرزمینام که از تحصیل محروم شدهاند. این افتخاری است برای من به عنوان یک غیر بهایی که اندک مطالبی را که میدانم به انسانهای مشتاق اما محروم از دانشاندوزی سرزمینام انتقال دهم.

حدود ۲۵ سال پیش، برخی از دوستانم متنی را تهیه کرده بودند زیر عنوان «من شرمندهام» و در آن از آزارها و رنجهایی گفته میشد که بر بخشی از مردمان سرزمینمان که مذهب بهایی داشتند میرفت. من با این عنوان مخالفت کردم. گفتم از نظر من و امثال من که هیچوقت از این رنجها و آزارها نه بی خبر بودیم و نه نسبت به آن بی خیال، آیا بهتر نیست که در عنوان چنین مطلبی نوشته شود «شرم بر شما» و خطابش به کسانی باشد که مسئول و مسبب چنین آزارها و رنجهایی شدهاند؟ کسانی که به نظر من دو گروهاند. اول گردانندگان حکومتی که مردمان یک سرزمین را با مذهب و عقیدهشان از هم جدا میکند و دوم مردم ناآگاهی که ندانسته به دنبال چنین تفکری میروند که آن هم باز، به نظر من، تقصیر حکومتها و یا قوانینی است که مردم را در بی دانشی و ناآگاهی نگاه میدارند کما اینکه اگر نگاهی به سه دوره قاجاریه، پهلوی، و حکومت اسلامیبیاندازیم متوجه میشویم که رنجی که باورمندان به مذاهبی جز شیعه اثنی عشری، که در هر سه دوره مذهب رسمیعنوان میشده، صورتهایی کاملا متفاوت دارند مثلاً، از آنجا که در دوران پهلویها نوعی آزادی مذهبی وجود داشت و چنین جنایتها و تبعیضها و رنجهایی که در دوران قاجاریه و اسلامیاز سوی سیستم حکومتی بر این بخش از هموطنانما اعمال میشده و میشود وجود نداشت، مردمـ حتی ناآگاهان و متعصبترینشان هم، یا جرأت نداشتند که آن گونه رفتار کنند و یا پذیرفته بودند که باورمندان به مذاهب دیگر هم حق زندگی و کار و آموزش و غیره دارند.
من دوست داشتم که در مورد رابطه بین مردم ایران و مذاهب، رابطه بین حکومت و مذاهب بیشتر صحبت کنم اما، از آنجا که موضوع سخنرانی امروز من تبعیض در برابر عدالت است، فعلاً به آن میپردازم. هر چه هست، به قول فرخی یزدی:
تپیدنهای دلها ناله شد آهسته آهسته
رساتر گر شود این نالهها فریاد میگردد
از نظر من، معنای کنونی این شعر آن است که رنجها و تپیدنها و نالههای شما سبب شد که اکنون من و امثال من از رنجهای شما فریاد بزنیم.
گفتار امروز من، درباره دو واژه، یا دو مفهوم کاملا متضاد است که امکان در کنار هم قرار گرفتن و یا امکان آشتی بینشان وجود ندارد. و هر گاه که مقابل هم بایستند یکدیگر را به شدت نفی میکنند. این دو مفهوم یکی عدالت است و دیگری تبعیض.
من ابتدا با نگاه و بردداشت خودم به یک یک آنها میپردازم و سپس توضیح میدهم که چرا در هر کجایی که تبعیض وجود دارد از عدالت هیچ خبر و اثری نیست.
مفهوم عدالت، مثل بیشتر مفاهیم به کارگرفته شده در علوم اجتماعی و علوم انسانی، در دورانهای مختلف تاریخی تعریفهای متفاوتی داشته است؛ همان گونه که مفاهیمیچون دیکتاتوری، دموکراسی، و دیگر مفاهیمیکه اکنون ما با آن آشنا هستیم و هر کدام اکنون برای خود تعریفی مشخص دارند که با توجه به شناخت مردم دوران ما از این مفاهیم ساخته شدهاند و لزوما ربطی به تعریفشان در زمانهای دیگر تاریخی ندارند.
عدالت هم در دورانهای کهن یا باستانی بر اساس شناخت خاص مردمان آن دوران از حقوق انسان، و حق او برای خواستن عدالت شناخته میشده است، در دوران قرون وسطا نیز به همین صورت و با توجه به شناخت مردمان از حقوق انسان در آن زمان. مثلاً، در دورانی که بردهداری و بیگاری گرفتن از مردم امری عادی به شمار میرفت، تصور بر این بود که این سرنوشت بشر است که عدهای بردهدار یا ارباب و عدهای هم برده و بنده باشند. در آن زمان طبعاً و حدوداً خواست مردمان عدالتخواه این بود که ارباب با برده رفتاری مهربان یا ملایم داشته باشد و یا ارباب در برابر کار طاقتفرسایی که از افراد میکشد، غذایی اندازه و یا مناسب به آنها بدهد. ما حتی میبینیم که در اسلام، که عدالت با شعار قسط و عدل مطرح شده، بردهداری نفی نشده است و فقط گویا پیامبر اسلام توصیه کردهاند که با بردگان با عطوفت رفتار بشود. یعنی در واقع در آن زمانها کسی به فکرش نمیرسید، یا اگر هم میرسید حق خود نمیدانست و یا جرات این را نداشت، که خواست حذف بردهداری و یا بیگاری را بر زبان بیاورد.
برای همین است که مثلا وقتی کوروش بزرگ پس از فتح بدون خونریزی بابل فرمان لغو بیگاری را میدهد، این مسئله در تاریخ اهمیتی خاص پیدا میکند و انسان قرن نوزدهم و بیستم که با لغو بردهداری آشنا شده و به مفهومیچون «حقوق بشر» آگاهی پیدا کرده به منشور کوروش به عنوان یک مورد استثنایی در تاریخ ارج و امتیاز میدهد.
طبعاً عدالتی هم که اکنون ما مردمان قرن بیست و یکم میشناسیم برخاسته از شناختی است که در این لحظه از تاریخ از حقوق مردم داریم. یعنی قرنها راه آمدهایم تا به این جا برسیم که عدالت را این گونه تعریف کنیم.
تعریف عدالت یا «داد» در فرهنگهای لغت خیلی ساده و روشن است: داوری، دادگری، انصاف، برابری، هماهنگی، و تعادل.
در پیشانینوشت اعلامیه جهانی حقوق بشر، شناسایی حیثیت انسان و حقوق برابر او را اساس عدالت دانستهاند، یعنی در زمانه ما مفهوم عدالت چیزی نیست جز سکهای با دو روی جداناپذیر برابری و دادگری.
در دنیای امروز، به ویژه در کشورهای پیشرفتهای که به اعلامیه حقوق بشر باور دارند، عدالت جوهر و گوهر حقوق بشر شناخته میشود. در واقع عدالت یکی از مهم ترین موهبتهایی است که بشر پس از قرنها تلاش، برای نجات خود ار چنگال فقر و رنج و ناآارمیو نابرابری به دست آورده است. و به نظر من وسیله اندازهگیری و در اصل محکی است برای شناخت ارزشهایی که یک جامعه و کشور را به آن مجهز شده است.
در اینجا باید اضافه کنم که عدالت از نظر مفهومیدارای دو جنبه است. یکی جنبه انسانی و حقوقی آن است که همه در برابر قانون مساوی مطرح میشوند و یکی هم با امر «تعادل» رابطه دارد که لزوماً به معنای تساوی نیست و به برقراری تعادل اجتماعی در زندگی انسانهایی اشاره میکند که از نظر امکانات فکری و عملی بسیار رنگارنگ و متنوعاند. در اینجا عدالت میکوشد تا رنگارنگی طبیعی آدمیان به محرومیت برخی به نفع کامل برخی دیگر نیانجامد.
و اما مفهومیکه درست نقطه مقابل عدالت قرار میگیرد تبعیض است. تبعیض یعنی ضد عدالت.
تبعیض هم تاریخچهای به قدمت انسان دارد و آن هم چون عدالت در هر زمانی بر اساس شناخت مردم از حقوق انسان تغییراتی داشته است. مثلا زمانی بوده که زن موجودی دست دوم به حساب میآمده و از حقوق اجتماعی و حتی انسانی بی شماری محروم بوده، در حالی که همان حقوق اجتماعی برای مردان حق مسلمشان به حساب میآمده. در آن زمانها تبعیض بین این دو موجود بشری امری عادی شناخته میشده است.
معنای لغوی تبعیض هم باز در زمانه ما و با شناختی که انسان پیشرفته امروز از آن دارد ساده و قابل درک است: جدا کردن بعضی را از بعضی دیگر، بعضی را بر بعضی دیگر برتری دادن. پس تبعیض در نابرابری، ناهماهنگی، بی انصافی و در واقع ضد همه تعاریفی است که برای عدالت میشناسیم.
یعنی عدالت داد است و تبعیض بیداد، عدالت برابری است و تبعیض نابرابری، عدالت انصاف است و تبعیض بی انصافی، و به زبان فرهنگ خودمان عدالت از جنس اهوراست و تبعیض از جنس اهریمن.
متاسفانه درست در زمانهای که انسان توانسته به سالاری حقوق بشر رای دهد، در زمانهای که انسان توانسته دریابد که تنها عدالت و آزادی و صلح است که متضمن کرامت و حیثیت انساناند ما جوامعی را بر روی کره زمین داریم که مردمان آن به عناوین مختلف و به شدت گرفتار تبعیض هستند. در این کشورها یا قوانینشان بر پایه تبعیض بنا شده، و یا حتی اگر که قوانینشان امروزی و مدرن شدهاند، از آنجا که در فرهنگ مسلط بر جامعه تبعیض وجود دارد مردمان گرفتار آن هستند.
در عین حال ما نمیتوانیم ادعا کنیم که عدالت را قبول داریم اما آن را در برخی جاها به حساب بیاوریم و برخی جاها ندید بگیریم. یعنی فرضا تبعیض نژادی را بگوییم خیلی بد است اما به تبعیض جنسیتی اهمیتی ندهیم.
شمار مسائل تبعیضآلودی که در زمانه ما و هنوز در برخی از کشورها وجود دارد و سازمانهای حقوق بشری بر اساس مفاد اعلامیه حقوق بشر و کنوانسیونهای وابسته به آن مرتب هشدار میدهند کم نیستند که من در اینجا به ریشه برخی از آنها اشاره میکنم که به خصوص برای ما ایرانیها کاملا آشناهستند.
۱ـ تبعیض نژادی. یعنی وقتی افرادی را که به دلیل رنگ یا نژاد پست تر از دیگران میشمارند، و نسبت به آنها بیداد روا میدارند. خوشبختانه این نوع تبعیض اکنون نه صورت قانونی دارد و نه صورت حکومتی. یعنی ما اکنون حکومتی در دنیا نداریم که در قوانین خود به تبعیض نژادی تاکید داشته باشد. مثل قرن بیستم که قوانین آفریقای جنوبی بر اساس تبعیض بین سیاه و سفید بود. این تبعیض بیشتر اکنون جنبههای فرهنگی دارد.
یعنی از آنجا که فرهنگ همیشه دیرتر از قوانین در بین مردمان جا میافتند هنوز در برخی از کشورها این نوع تبعیض نه از سوی دولتها که از سوی مردمانی ناآگاه اعمال میشود. متاسفانه بین برخی از مردمان کشور خودمان نیز این نوع تبعیض دیده میشود. نمونههای این نوع تبعیض را میشود در خوار داشتن، بی هوش دانستن، عقب مانده دانستن، زشت دانستن مردمانی از جوامع دیگر بشری دانست. حتی جوکهایی که بین برخی از مردمان یک جامعه، حتی تحصیلکردهها، میگردد نشان از این نوع تبعیضها دارد.
۲ـ تبعیض مذهبی. این نوع تبعیض متاسفانه هم در بین برخی مردمان اعمال میشود و هم از سوی برخی قوانین و حکومتها. این نوع تبعیض معمولا در کشورهایی که مذهب رسمیدارند و یا حکومتهایی مذهبی بیشتر رخ مینماید؛ و از آنجا که صاحبان مذهب مسلط صاحب قدرت اجرایی هستند بر افراد مذاهب دیگر بیداد بیشتری میشود.
نمونه اش را ما در کشور خودمان داریم که باورمندان به مذاهبی غیر از مذهب تشیع اثنی عشری گرفتار تبعیض هستند تا جایی که به مسلمان سنی اجازه مسجد داشتن نمیدهند و به فرزندان بهاییان اجازه درس خواندن و به زرتشتیان اجازه آتش بر افروختن در مراسم و جشنها. یا اکنون در سراسر خاورمیانه میبینیم که عدهای بر اساس این که مذهب خودشان را برتر از دیگران میدانند، بر سر دیگران میریزند و مال و جان آنها را به نابودی میکشانند. و این بیشتر در میان کشورهایی که قانونشان بر پایه تکمذهبی ساخته شده و یا حکومتهای مذهبی وجود دارد. و خوشبختانه بهاییها این شانس را دارند که مذهب را جدا از سیاست میدانند و این باور سبب نمیشود که به دلایل مذهبی در قوانین اجتماعی دستی تبعیض آلود بزنند. در این جا لازم است که بگویم هر کسی حق دارد که مذهب و عقیده خود را بهتر از مذهب و عقیده دیگری بداند. اگر غیر از این بود این عقیده یا مذهب را انتخاب نمیکرد و همه جهان یک عقیده و یک مذهب داشتند اما وقتی این بهتر بودن به جایی برسد که صاحبان مذهب یا عقیدهای را، و یا حتی افراد بدون مذهب را بی ارزش، پست، و یا مضر بداند آن وقت به دایره سیاه تبعیض پا میگذارد و اگر دستش برسد جز سرکوب و قتل و شکنجه و نابودی برای آن دیگری نمیخواهد.
۳ـ تبعیض جنسیتی که به نظر من هنوز قربانیان زیادی دارد. با اینکه در کشورهای پیشرفته قوانین زیادی برای جلوگیری از این نوع تبعیض به کار افتاده، و کنوانسیونهای زیادی در ارتباط با رفع این تبعیض نوشته شده و به تصویب بیشترین کشورها رسیده است زنان زیادی در سراسر جهان گرفتار تبعیض جنسیتی هستند، به ویژه در کشورهایی که حکومتی مذهبی دارند، و قوانینشان بر اساس مذاهبی است که زن و مرد را برابر نمیدانند.
حدود شصت و هفت سال پیش، در ماده اول اعلامیه ی حقوق بشر در یک جا تاکید شد که « تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند» و در جائی دیگر هم، پس از سخن گفتن از آزادی و عدالت و صلح، از برابری حقوق زن و مرد میگوید و آن را آرمان مشترک تمام مردمان و ملتها اعلام میکند.
با این حال هنوز و همچنان در بسیاری از کشورها و به ویژه از سوی بسیاری از مردمان زنان به خاطر جنسیت خود گرفتار انواع تبعیضها هستند. در این نوع تبعیض هم متاسفانه سرزمین ما از سرآمدان است.
متاسفانه، در ارتباط با این تبعیض در سرزمین ما، هم حکومت تبعیضگرا است، هم قوانین مسلط بر جامعه ما، و هم بسیاری از مردمان. از مردمان متعصبی که زن را بخشی از ملک مرد میدانند و همه رنجها و بی عدالتیها را بر او روا میدارند گرفته تا حتی مردمان تحصیلکردهای که به مردان برابریخواه متلک میگویند و حتی اگر ببنند که مردی برای همسرش عشق و احترام دارد از او، در قالب شوخی و جدی، «زن ذلیل» و «خواهر افتخاری» و از این قبیل یاد میکنند؛ در حالی که اگر زنی همین اندازه عشق و احترام را به همسرش نشان دهد او را «زن خوب و شایسته» میدانند. از نظر من، اینها همه زمینههای مذهبی دارد اما زیر پوشش شوخی گفته میشود.
در این جا گفتن این نکته را هم لازم میدانم که به دلیل حضور زنی چون قرهالعین در مذهب بهائیت نگاه باورمندان به این مذهب نسبت به زن نگاهی امروزی و برابریخواهانه است و من، به عنوان یک زن ایرانی، از اینکه زنی چون خانم قرهالعین در سرزمینام حضور داشته که در جنبشهای آغازین زنان برابریخواه جهان از جمله زنان پیشرو بوده و در ظلمات عقب ماندگی دوران قاجاریه زودتر از حتی زنان مذهبی آمریکایی دست به نوآوریهای مذهبی زده است افتخار میکنم.
۴ – و بالاخره میرسیم به تبعیض فرهنگی. یعنی وقتی و جایی که مردمان یا حکومتهایی هستند که فرهنگهایی را قبول دارند و فرهنگهایی را پست تر از فرهنگ خود میدانند و سعی در سرکوب آنها دارند.
که باز ما در سرزمینمان میبینیم که فرهنگ ایرانی ما، و حتی میراث فرهنگی غیر مذهبی و غیر شیعی ما گرفتار بی توجهی و حتی ویرانی و نابودی قرار گرفتهاند.
در این جا لازم میدانم که به نوعی از تبعیض فرهنگی اشاره کنم که با نام «نسبیت فرهنگی» که از سوی برخی تئوریسینهای غربی مطرح شده و به بهانه تفاوت فرهنگی بین انسان غربی و انسان شرقی، بخشی از انسانها را از حقوق انسانی خود محروم میکنند.
همان طور که میدانید مفهوم «نسبیت» در مقابل مفهوم رهایی یا «اطلاق» میآید. این دومییعنی امری که همه جا به یک گونه است. در زبانهای فرنگی به آن «یونیور سال» میگویند به معنی دربر گیرنده همه جهان. ما این کلمه را در فارسی میتوانیم بصورت «جهانگیر» یا «جهانگستر» ترجمه کنیم. یعنی امری که در همه جای جهان همان است که هست و تغییر نمیپذیرد. حال آنکه در مقابلاش مفهوم «نسبی» را داریم به معنی اینکه محتوای امری به نسبت زمان و مکان تفاوت پیدا کند. در آغاز نیمه دوم قرن بیستم، انسانی که از میان آتش مهیب جنگ دوم جهانی بیرون آمده و همه زشتیهای ممکن در کار خود را به چشم دیده بود تصمیم گرفت که اعلامیهای در مورد حقوق بشر بنویسد و آن را به امضای کشورهای مختلف برساند. پس «اعلامیه حقوق بشر» نوشته شد. اما نویسندگاناش توجه داشتند که این اسم برای آن اعلامیه ناکافی است و برای جلوگیری از هر گونه سوء استفاده ای واژه «یونیورسال» را همچون صفت حقوق بشر به آن افزودند. حقوق بشر مندرج در این اعلامیه «یونیورسال» است یعنی جهانی است، جهانگیر و جهانگستر است و بر آحاد و افراد بشر در همه جوامع بشری به یک سان شمول دارد.
اما در ربع آخر قرن بیستم، برخی از متفکرانی که عجله داشتند از مدرنیسم به پست مدرنیسم برسند و معتقد بودند که مدرنیسم بر پایه مفهومهای مطلق ساخته شده اعلام داشتند که دوران پسنمدرن یا پسامدرن دوران نسبیت است. در این مورد حتی از نظریه نسبیت آینشتاین هم کمک میگرفتند. اما وقتی کار این نظریه جدید به مسئله فرهنگ رسید فاجعه آغاز شد. در این مورد نظر آن است که هر فرهنگ مقتضیات خود را دارد و ارزشهای فرهنگی از هر جامعه ای تا جامعه دیگر متفاوت است. مثلاً در یک فرهنگ داشتن حجاب یک ارزش است و در فرهنگ دیگر نداشتن آن. و ما حق نداریم مثلاً مسئله حق انتخاب پوشش را «یونیور سال» یا همهجایی و همهزمانی کنیم.
این گونه است که امروز میشنویم که برخی میگویند که چندهمسری یا حجاب در فرهنگ زن شرقی است و یا ازدواج با کودکان در شرق از آنجا که در فرهنگ آنهاست طبیعی است و به این ترتیب حق آزادی پوشش و یا مبارزه با کودک آزاری و زن آزاری و امثالهم را از بخشی از مردمان جهان میگیرند.
من این نسبیت فرهنگی را نوعی تبعیض میدانم و فکر میکنم که پس از صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر، و باور بر کرامت و حیثیت تمامیانسانهای روی زمین، دیگر در مورد مفاد آن نباید نسبیتی وجود داشته باشد. همه زنان و مردان جهان حق دارند که بر اساس مفاد اعلامیه حقوق بشر از حقوقی مساوی برخوردار باشند. و مسائل سنتی و فرهنگی نباید که نقشی مخالف در این برابری داشته باشد.
به این ترتیب در هر جامعهای که در قوانین آن تبعیض وجود دارد رنجهای بشری بیشتر است و آن جامعه از موهبت عدالت که پایه و اساس حیثیت و کرامت انسانی است فاصله بیشتری دارد. و از نظر فردی نیز هر آن کسی که بخواهد از عدالت سخن بگوید، چه از دیدگاه قوانین مذهبی و چه از دیدگاه قوانین غیر مذهبی و به یکی از این انواع تبعیض باور داشته باشد نمیتواند ادعای عادل بودن داشته باشد.
اکنون از دید روانشناسی و جامعهشناسی روشن شده که در جوامعی که اصول و قوانین آن بر اساس تبعیضهای نژادی، مذهبی، جنسیتی و فرهنگی ساخته شدهاند مردمان آن جامعه نه تنها از نظر اجتماعی گرفتار بحرانهایی غیرانسانی هستند ، بلکه از نظر روانی نیز لطمههای شدیدی میخورند.
جالب است که اکنون مطالعات مختلف زیستشناسی حکایت از آن دارند که عدالتجویی و تبعیض گریزی جزیی از ساختههای زیستی موجودات زندهاند و نمیتوان این مفاهیم را صرفاً برساختههائی بشری دانست. این مطالعات نشان میدهند که حتی حیوانات نیز از تبعیض رنج میبرند. و حتی تحمل گرسنگی و تشنگیشان در مقابل تبعیض به شدت پایین میآید.
و باید توجه داشت از آنجایی که تبعیض بر اساس مقایسه کردن معنا پیدا میکند، هر چه آگاهی و قدرت مقایسه در انسان بیشتر شود معنای ضد انسانی تبعیض نیز بیشتر آشکار میگردد. این گونه است که انسان، با افزایش سطح آگاهیاش، از پذیرش نظامهای تبعیضی کاستی و بردهداری به نظامهای مبتنی بر مفاد اعلامیه حقوق بشر رسیده است. و امروزه که عصر انقلاب اطلاعات خوانده میشود و همه جوامع در معرض تشعشع روند جهانی شدن قرار دارند میتوان امیدوار بود که با آهنگی شتابزده شام تاریک تبعیض در مقابل طلوع خورشید عدالتخواهی رنگ ببازد و انسان به عدالت طبیعی هستی خود نزدیکتر شود.
در خاتمه میخواهم از یکی از بدترین نوع تبعیضها، یعنی تبعیض در آموزش بگویم که، متاسفانه، اکنون به بدترین شکلی در جامعه ایران برقرار است. از تبعیض در آموزش زن و مرد گرفتهـ که زنان را از برخی از مواد آموزشی محروم کردهـ تا تبعیض دردناک و غیرانسانی آموزش بین انسانها به دلیل مذهب که متاسفانه متوجه بخش بزرگی از جوانهای ایران شده است. در این نوع تبعیض جوانان بهایی را از رفتن به دانشسراها و دانشگاهها محروم کردهاند و حتی اخیرا دانشگاههای خانگی آنها را بسته و معلمین آنها را به زندان انداختهاند. به راستی که چنین اعمالی در قرن بیست و یکم فاجعهای بزرگ شناخته میشوند.
در نتیجه من، در همین جا و در حضور صدها تن از انسانهای بهایی که بیشترشان از هموطنانم هستند، به عنوان یک نویسنده و کسی که سالهایی از عمر خود را به تدریس گذرانده، میخواهم به احترام عدالت، و به احترام لزوم آموزشی که میتواند پاک کننده همه زشتیها و تبعیضها باشد، اعلام آمادگی کنم برای تدریسِ آنلاینِ جوانان بهایی سرزمینام که از تحصیل محروم شدهاند. این افتخاری است برای من به عنوان یک غیر بهایی که اندک مطالبی را که میدانم به انسانهای مشتاق اما محروم از دانش اندوزی سرزمینام انتقال دهم.
در عین حال از همه دانشمندان و آموزگاران شریف سرزمینام تقاضا میکنم که، به هر شکلی که برایشان امکان دارد، حتی به شکلی سمبلیک، اعلام آمادگی خود را برای تدریس به این بخش از جوانان سرزمینمان به گوش همگان برسانند. اعلام «من شرمندهام» یا گفتن «شرم بر مسئولین آزار بر بهاییان» دیگر کافی نیست. باید کاری کرد، هر اندازه کوچک، در این اندازه که اعلام کنیم: «من میخواهم در آموزش به فرزندان بهایی سرزمینام سهیم باشم».
۱۸ مه ۲۰۱۵
——————————————————————————
*سخنرانی در کنفرانس مطالعات اجتماعی و فرهنگی، با موضوع «نقش عدالت در همبستگی اجتماع» به همت جامعه بهایی ونکوور کانادا