عصر روز دوشنبه اول ماه ژوئن سالن خلیلی دانشگاه سواس لندن میزبان نمایش فیلم «ناواضح»* مستندی از شهریار صیامی بود.
صیامی که سالها تجربه مستندسازی با موضوع محیط زیست را در کارنامه هنری خود دارد سالهاست که به لندن مهاجرت کرده و در کنار مستندسازی به روزنامهنگاری نیز مشغول است. او در لندن ۳ مستند با نامهای «شجریان؛ پژواک روزگار»، «نغمههای یک سرزمین» و «حریف ۵۵» را برای بخش فارسی تلویزیون بی.بی.سی. تهیه کرده است. آخرین اثر او اما اثری مستقل است که به زندگی افشین ناغونی هنرمند ایرانی میپردازد که در اثر یک حادثه دچار معلولیت نخاعی شده است اما با پشتکار فراوان خود امروز به هنرمندی تبدیل شده که نقاشیهای او در معروفترین گالریهای لندن به نمایش گذاشته میشود و در حراجیها تابلوهایش را هزاران پوند معامله میکنند.
صیامی برای این فیلم، موفق به دریافت جایزه معتبر «مریت فیلم سانفرانسیسکو» شد و همچنین از سوی سازمان ملل متحد به منظور توجه به موضوع توانخواهان مورد تقدیر قرار گرفته است. این فیلم در یکی از جلسات نشست حقوق بشر این سازمان نیز به نمایش درآمده است.
صیامی میگوید که در ابتدا بنا نداشت مستندش به این شکلی که به نمایش درآمده است تهیه شود و بیشتر تمایل داشته به روی حادثهای که منجر به معلولیت افشین ناغونی شده بود تمرکز داشته باشد اما وقتی با او بیشتر آشنا میشود مستند در شکل نهایی خود داستان یک جوانی میشود که با همه محدودیتها برای رسیدن به آرزوهایش تلاش میکند.
ابتدای این مستند داستانی را روایت میکند که برای بسیاری از جوانانی که سالهای پس از انقلاب ۵۷ و آغاز جنگ را به خوبی در یادها دارند، شاید تکراری باشد. ترس و هراس از «پاسداران» که به مهمانیهای شبانه جوانان هجوم میبردند و قصه فرار از پشت بام و دستگیری و…
اما یکی از همین داستانهای تکراری برای افشین ناغونی آنچنان هم تکراری نبود و او بر اثر حادثهای دردناک دچار معلولیت نخاعی میشود. او در بخشی از این مستند به روزهای پیش از حادثه اشاره میکند که در سالهای آغازین انقلاب ۵۷ با دوستانش در مورد آینده صحبت میکردند و اینکه از همان ابتدا دوست داشته است نقاش شود. موضوعی که با تعجب دوستانش روبرو میشود چرا که آنان باور داشتند «ایران بعد از انقلاب به دکتر و مهندس نیاز دارد نه نقاش».
اما چرخ حادثه چنان برای او رقم میخورد که به تعبیر خودش «جوانی که خدا را بنده نبود، روی تخت بیمارستان حتی نمیتوانست یک مگس را از خود دور کند». سالها بعد است که ناغونی به بریتانیا مهاجرت و زندگی متفاوتی را تجربه میکند. از نقاشیهای ساده ۱۵-۱۰ پوندی روی مقوا تا حالا که در حراجها تابلوهای او هزاران پوند میارزد؛ از روزهایی که گالریهای نقاشی پاسخ نامههایش را نمیدادند تا امروز که او باید انتخاب کند در کدام گالری حضور پیدا کند.
ناغونی خود میگوید که تا سالها تمایلی نداشت که داستان زندگی خود را بازگو کند چرا که در تلاش بوده تا «هویتی مستقل» برای خود بیابد که به موضوع معلولیتاش ارتباطی نداشته باشد و حالا که دیگر خود را به عنوان یک هنرمند به تثبیت رسانده فرصت خوبی بود برای آنکه داستان زندگیاش گفته شود.
سکوت ناغونی در مورد زندگیاش چنان است که اگر او را نشناسید و فقط به وبسایت او مراجعه کنید هیچ نشانهای از زندگی شخصیاش در آن پیدا نخواهید کرد، همان طور که اشاره شد این پنهان بودن عمدی است و شما همیشه با یک «هنرمند توانمند» ایرانی روبرو هستید که بخش زیادی از زندگی خود را در لندن گذرانده است.
صیامی میگوید که عنوان «ناواضح» را از ابتدا برای فیلم در ذهن نداشته و این نامی است که در حین کار به دست آمد، زمانی که بسیاری از شرکتکنندگان در مستند تمایل داشتند به صورتی فقط ناواضح در مستند دیده شوند. او تاکید میکند حتی وقتی به آنها اطمینان دادم که تصویرشان به وضوح دیده نخواهد شد اما در به کار بردن بسیاری از موضوعات و صحبتها محافظهکارانه برخورد میکردند.
ناغونی در بخشی از این مستند و همچنین در جلسه پرسش و پاسخ تاکید میکند که تحول بزرگی که در نقاشی او صورت گرفت بعد از دیدن عکس کودکی عراقی بود که در جنگ صورتش سوخته بود. او میگوید «همان موقع با خودم گفتم من باید با این عکس یک کاری انجام دهم» و تابلوی «انتزاع واقعیت»** را کشیدم. تابلویی که در واقع اولین اثر اوست که در یک گالری به فروش میرسد.
یکی از شرکت کنندگان در این برنامه به کیهان لندن میگوید: «مستند خوشساخت و روان صیامی میتوانست تنها به روی یک موضوع تمرکز داشته باشد اما همان طور که خود او تاکید دارد در حین تولید با چندین لایه از یک واقعیت روبرو میشود و تلاش میکند به تمام آنها هرچند خیلی کوتاه نگاهی بیندازد و اتفاقا بر خلاف نام مستند، تصویری واضح از آن واقعیت نشان دهد. از یک سو شما با این واقعیت روبرو هستید که یک جوان ایرانی بر اثر حادثه دچار معلولیت شده اما از سویی دیگر شاهد یک نقاش موفق هستید. به همه این موارد باید موضوع مهاجرت را هم اضافه کرد. در واقع ما با یک “جوان مهاجر معلول هنرمند” روبرو هستیم که هر کدام از این چهارگانه میتواند مستقلا موضوع یک مستند باشد و ما حالا همه را در یک نفر و در یک مستند مشاهده میکنیم».
شرکت کننده دیگری نیز با اشاره بر اینکه محدودیت زمان و امکانات اجازه گسترش بسیاری از جنبههای مورد نظر کارگردان را نمیدهد تاکید دارد: «به شخصه شاید دوست داشتم بیشتر ببینم که ورود افشین به بریتانیا چگونه زندگی او را متحول میکند. در مستند خیلی کوتاه اشاره شد و دیدیم که چه امکاناتی در اختیار او قرار گرفت اما وقتی میدانیم که معلولان در ایران با چه مشکلاتی روبرو هستند، ورود چنین فردی به یک جامعه مانند بریتانیا میتواند جنبههای گوناگونی داشته باشد. البته همان طور که خود صیامی هم تاکید داشت شاید جنبه هنری افشین آنچنان بزرگ و چشمگیر است که موضوعات دیگر را به حاشیه میراند و درست مانند همانی که خود دوست داشت این مستند در مورد یک هنرمند است و مابقی حاشیه است».