آزاده کریمی؛ علی اشتیاق- آرامش دوستدار اندیشمندی است که اگرچه راه ارتباط اش با نسل جوان ایران مسدود است اما آنچه مطرح می کند ظاهرا بیشتر به مذاق آنها خوش می آید.
دوستدار در این گفتگو در پاسخ به پرسش هایی که از سوی آزاده کریمی و الاهه بقراط با وی مطرح شد بر این تأکید می کند که ایرانیان می بایست مشکلات خود را خودشان بشناسند و راه حل های خود را برای آنها ارایه دهند. و این کار به فکر کردن و اندیشیدن مستقل نیاز دارد. استعدادی که به دلیل سلطه ۱۴۰۰ ساله اسلام از ایرانیان سلب شده است. تا این کار صورت نگیرد، راهی به جلو و آینده نخواهد بود (گزارش کیهان لندن از سخنرانی آرامش دوستدار در خانه ادبیات برلین: ما در اسلام پیر و فرتوت شدیم)
به عقیده آرامش دوستدار، ایرانیان مسایل و مشکلات خودشان رادارند و باید به دنبال راه حل های خودشان باشند. البته متد و روش برخورد را می بایست از غربی ها فرا گرفت ولی با تقلید از آنان یا واردات فکری از غرب که حاصل مسایل و مشکلات خود غربی هاست، ایرانیان به جایی نخواهند رسید بلکه باید به طور مستقیم به خود و موضوعات جامعه خویش بپردازند و راه حل های خود را برای آنها بیابند.
برای اختصار در ویدیو و تمرکز گفتار، پرسش های آزاده کریمی و الاهه بقراط را که در ویدیو نیامده است به ترتیب در زیر می خوانید:
آزاده کریمی:
۱-نظرات شما همواره با چالش روبرو بوده است. شما دین اسلام و تاریخ اسلامی ایران را مورد انتقاد شدید قرار میدهید و معتقدان آن را به حالت تدافعی در میآورید. لطفا برای مخاطبان ایرانی به ویژه در داخل کشور که کمتر دسترسی به آثار شما دارند، درباره نظرات خود توضیحاتی بفرمایید.
۲- آن طور که شما می فرمایید باید نتیجه گرفت که بعد از اسلام در ایران هیچ اتفاق، رشد و تغییری رخ نداده و ما در توهم رشد به سر میبریم.
۳- شما به مسئلهای اشاره کردید که سوال اصلی من نیز هست. در جامعه کنونی ایران نوعی دینزدایی و دینگریزی در جریان است که شاید ایرانیان خارج از مرزهای ایران تصوری از آن نداشته باشند. نسل جوان ایران دست به حذف دین از امور زندگی خود زده که نه به معنی گسستن از ریشه و بنیان دین بلکه نادیده گرفتن آن است. البته در برخی اقشار به مبارزه با دین هم بدل شده است. ارزیابی شما از رابطه نسل جدید با دین چیست و فکر میکنید این برخورد با دین ادامهدار است یا فقط در این مقطع رخ میدهد؟
۴- اینکه جوانان ایرانی چه جایگزینی برای دین پیدا کردهاند، اغلب به گرایشهای فردی آنها بر میگردد و جواب روشن و دقیقی نمیتوان برای آن پیدا کرد. بعضی به فرهنگ غربی رجوع میکنند و کاملا فرهنگ خود را فراموش میکنند و برخی هم به اعتیاد، مواد مخدر و غرق کردن خودشان در بعضی مسائل دیگر روی میآورند. در واقع واکنشهای متفاوتی بر طبق روحیات افراد نشان داده میشود و یک راه حل و جایگزین روشنی وجود ندارد.
الاهه بقراط:
۱-من میخواهم به جلسه سخنرانی شما برگردم و مسئله اسلام که مطرح شد. چیزی که به ذهن انسان میرسد این است که اسلام در ایران فقط بخش کوچکی از اسلام جهان است و اتفاقا جزو اسلامهای بی اهمیت است. درست است که جمهوری اسلامی با روی کار آمدنش این را به عنوان یک قدرت سیاسی مطرح کرده ولی کشورهای سنی مثلا مصر با توجه به متفکران دینی که دارد، بار تفکر اسلامی بیشتری را به دوش میکشد. با توجه به صحبتهایی که از سوی نسل قدیمی ایران در جلسه سخنرانی شما شد و تاکیدی که بر عدم امکان حذف اسلام و اسلامی بودن کشور ایران داشتند (در حالی که صحبت شما بر سر حذف اسلام نبود، بلکه موضوع عمیقتر و پیچیدهتری را مطرح می کنید) دوستان ما که از ایران آمدهاند و از نسل جوان هستند، معتقد بودند که اگر این سخنرانی در ایران انجام میشد، این نوع برخورد کاسه داغ تر از آش که به نوعی دفاع از اسلام میکند، از طرف بسیجیها عنوان میشد! این نکته خیلی جالبی برای من بود که نشان دهنده رشد در جامعه ایران است. با توجه به سوال قبلی که در مورد نسل جوان مطرح شد، فکر میکنم درست است که این نسل ممکن است جایگزینی برای آنچه رد میکند، نداشته باشد و یا اینکه خیلیها به ادیان دیگر میپیوندند، ولی با این همه فاصلهای با تصویری که شما در تئوری خودتان از یک فرد آگاه با عقاید دینی یا غیر دینی ارایه میدهید ندارند. چه آیندهای واقعا میشود پیشبینی کرد برای این نسل؟
۲- آیا نمیشود که دستاورد غرب را یک دستاورد جهانی و انسانی دانست که ایرانیها هم میتوانند از آن بهرهمند شوند؟
آزاده کریمی:
۱-شما گفتید که باید دین را کنار گذاشت و حتی برای آن جایگزینی یافت. اما آنچه اظهار میدارید مغایر تفکر احترام به ادیان و عقاید دیگر است. آیا این روش را در رشد جامعه موثر میدانید؟
۲- آنچه در جامعه ما اتفاق افتاده مسئله فحاشی به دین است، نه از روی جستجو بلکه به دلیل موانعی که تراشیده است. تا چه میزان با پژوهش و کند و کاو با مسائلی چون دین و قدما و عقاید گذشته موافق هستید؟ آیا یک جوان امروزی باید عمر خودش را صرف خواندن و کشف مثلا حافظ کند تا در نهایت به این نتیجه برسد که او را قبول نکند؟