حاصل لجبازی ما هیچ است! (نیکا نیکزاد)

چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ برابر با ۱۷ ژوئن ۲۰۱۵


کتاب «آنچه از روز باقیست» از کازئو ایشی گورو به زندگی پیشخدمتی می‌پردازد که تمام عمر خویش را به خدمت ارباب خود پرداخته است و هنگامی که در دوران سالخوردگی وی نظام فئودالی برچیده می‌شود، عملا، عمر او نیز از دست رفته است. آنچه ایشی گورو در این کتاب توصیف می‌کند، ته مانده روز هم نیست. در عمل، هیچ نمانده است. نه عشقی، نه دستاوردی، پایان!

لوگومی‌اندیشم، هیچ گاه نباید به مرحله‌ای برسیم که هیچ نمانده باشد. همواره باید شرایطی را فراهم کنیم که حتی تغییرات ساختاری در محیط و زندگی‌مان، نتواند ما را تبدیل به یک عمرباخته کند!

وقتی اشتباهی از ما سر می‌زند، یا مسیری را به خطا رفته‌ایم، یا هنگامی که آرمان‌گرائی بی‌جائی را پیشه کرده‌ایم، و یا تعصب بی موردی به خرج داده‌ایم، وقتی بحرانی را به غلط مدیریت کردیم، وقتی عوارض و عواقب باورها‌ی‌مان ، خطاهای‌مان، عملکردمان، تعصبات‌مان، هواداری‌های‌مان، به روشنی در برابر چشمان‌مان است، هر چه سریع‌تر به آنها اعتراف و در جهت اصلاح و بهبود عواقب خطاها اقدام کنیم که این کار بسیار به صلاح نزدیک‌تر است.

ادامه خطاکاری، تنها فرورفتن روزافزون در باتلاقی است که پایانش هیچ است.

وقتی عمری را بر سر خطای‌مان پافشاری کرده باشیم، اعتراف بسیار سخت‌تر است. مساله تنها حیثیت انسان در پیشگاه بقیه نیست. عمده مشکل آن لحظاتی است که از روز باقی مانده است. کیست که بتواند به خود بقبولاند که همه عمرش را دنبال هیچ دویده و در انتها هیچ به دست نیاورده است!؟

آگاهی به بودن در چنین جایگاهی، باعث فروپاشی است و طبعا فرد را به سمت نابودی (و گاه خودکشی)سوق می‌دهد.

این است که هر چه مدت خطاکاری طولانی‌تر شود، اعتراف و بازگشت از مسیر سخت‌تر می‌شود. آن قدر به انکار اشتباه‌مان می‌پردازیم که خودمان هم دروغ‌مان را باور می‌کنیم. خودمان هم باورمان می‌شود، اشتباه نکرده‌ایم!

تاریخ‌مان را که ورق می‌زنیم، جا به جای آن به مواردی بر می‌خوریم که عقب‌نشینی بهترین گزینه بوده است. اما افسوس که ما هماره عقب‌نشینی را مترادف شکست دانسته‌ایم.

مصدق می‌توانست موقتا مصالحه کند و پس از آن که خود را سامان داد با قدرت بیشتر، اهدافش را دنبال کند.

ما می‌توانستیم انقلاب را در مرحله نخست وزیری بختیار متوقف کنیم.

نحله‌های سیاسی ما می‌توانستند وقتی در برابر خواست توده‌های سنتی – مذهبی قافیه را به نظام آخوندی باخته بودند، منویات سیاسی ساختارشکنانه خود را کنار گذاشته و همّ و غم خود را به اصلاحات اجتماعی اختصاص دهند.

می‌شد با عزت بیشتر جنگ را به پایان برد. می‌شد با افتخار با دنیا بر سر مسائل هسته‌ای توافق کرد نه با خفت و خواری!

می‌شد به جای ناامید کردن توده‌های ۷۶ ، شکست اصول‌گرائی را پذیرفت و از انرژی مثبت پدید آمده در توده‌ها به نحو احسن در جهت بهسازی جمعی و توسعه کمک گرفت.

می‌شد بحران ۸۸ را مدیریت کرد. گاهی تمکین، بهترین تاکتیک است نه ارعاب!

می‌شد به جای اعدام و زندان و حصر، حداقل حرف‌ها را شنید و…

ابرام و مداومت بر این اشتباهات و لجبازی‌های مداوم تاریخی، همواره فرصت اعتراف به اشتباه و تلاش برای اصلاح را از ما ربوده است

عوارض این پافشاری‌های بی سرانجام تنها یک چیز است: در ته مانده روز ما، چیزی نخواهد ماند. حاصل تاریخ ما هیچ خواهد بود!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=15463