خیابان ولیعصر [پهلوی] برای ما تهرانیها یادآور خاطرات زیادی از گذشتگان ماست و محل گشت و گذار جوانهایمان .البته گویا این خیابان تنها برای ما تهرانیها با ابهت و جذبه نیست بلکه برای توریستهای خارجی هم اگر گاهی گذرشان به این خیابان بیفتد پر از شگفتی و رازهای کشف نشده است.
خیابان ولیعصر تهران که یکی از طولانیترین خیابانهای خاورمیانه است از جنوب تا شمال شهر امتداد دارد و به شما یادآوری میکند که تهران تقریبا توسط کوهها احاطه شده است، مانند یک پرنده در گودی کف دست، به همان شکنندگی و ناپایداری.
درختان چنار و جویهای آب در گذشته به این خیابان جلوه خاصی داده بود و زمانی که برف و آب به اندازه کافی وجود داشت، در تمام طول سال آب خنک از رشته کوه البرز در این جویها جاری میشد.
وقتی که از جنوب این خیابان به شمال اعیاننشین بروید میتوانید رد پای تاریخ را بر در و دیوار و پنجرهها حس کنید.
تهران شهری است که چیزهای زیادی به خاطر میآورد؛ در گوشه و کنار آن میتوان برخی از گنجینههایی را پیدا کرد که به آنها به شدت بیاعتنایی شده است. خانههای قرن نوزدهمی دوران قاجار و قرن بیستمی دوران پهلوی، با معماری متمایز و باغهای رنگارنگ و زیرزمینهای عمیق.
خانه انیسالدوله
به طور نمونه در بخش جنوبی خیابان ولیعصر، در شمال خیابان مولوی، پشت تابلوی بزرگ اتحادیه قصابان گوسفند، خانه انیسالدوله، همسر مورد علاقه شاه قاجار، ناصر الدین شاه قرار دارد. داستان او نمونه واقعی افسانههای از فرش به عرش رسیدن است؛ او دختر یتیم چوپانی بود که شاه او را در یک سفر شکار ملاقات کرد و به تهران آورد. جایگاهش به تدریج بالا رفت تا تبدیل شد به برجستهترین همسر و رییس اندرونی یعنی همان مدیر اجرایی حرمسرا.
در حالی که این خانه به عنوان یک اثر ملی در سال ۲۰۰۲ ثبت شد، اما هنوز هم مقر اتحادیه قصابان گوسفند است، که البته لزوما چیز بدی نیست و حداقل تضمینی است برای سر پا ماندن و حفظ این اثر تاریخی.
گزارشگر گاردین درتهران در توصیف این بنای تاریخی میگوید: خانه انیسالدوله چندان بزرگ نیست، اما گلگون و دلنشین است. تصویر درختان و کندهکاری دیوارها و همچنین ساختمان زشت سه طبقه همسایه در استخر آبیرنگ و گرد و بزرگ باغ منعکس میشود. طبقه اول به عنوان فضای انبار قفل شده است و دومین طبقه یعنی طبقه اصلی ساختمان، دفاتر اتحادیه است . آنها با مهربانی به من اجازه میدهند داخل این بنای تاریخی زیبا شوم. کندهکاریهای ظریف و رنگارنگ گل و مرغ در هر اتاق. صدای برنامه حراج گوسفند و قیمت کشتارگاه و صدای کسانی که در آنجا با تلفن کار میکنند فضای زیبای این بنا را با زمختی تمام آکنده است.
سقف آلومینیومی بلند و هرمی شکل نشان میدهد که در گذشته نه چندان دور، برفهای سنگینی اینجا میباریده . این روزها آدم فراموش میکند که حتا تا همین ده سال پیش نیز چهره تهران زمستانها با برف پوشیده میشد.
از طرفی تهران تاریخ کهنی ندارد ؛ افکار عمومی آن را شهری از زمان قاجار و پهلوی میشناسند. اما از طرف دیگر کاوشهای اخیر نشان میدهد، تهران ۷۰۰۰ سال پیش بنا نهاده شده است. با این حال، در دوران قاجار و اوایل دوران پهلوی بود که تهران مدرن با این معماری متمایز شکل گرفت.
روزگاری هر شهری با توجه به ساختار آب و هوایی و صنعتگران آن ساخته میشد. اما امروزه ساخت و سازهای بی رویه و بی اصول چهره شهرهای ایران و از جمله تهران امروزی را زشت کرده است.
در قرنهای اخیر خانهها در تهران با معماری استادانهای ساخته میشد به طوری که همه خانهها دارای زیرزمین و آبانبار بودند و اصلا مهم نبود که خانهای که ساخته میشد چقدر اشرافی و یا ساده بود، اما تقریبا همیشه استخری در حیاط داشتند که اطرافش درختان میوه میکاشتند. پنجرهها و درها چوبی بود، و دیوارها پوشیده از کندهکاری که پیچیدگی الگوهای آن با بالا رفتن موقعیت مالی صاحبخانه بیشتر میشد. اما افسوس که امروزه تعداد کمی از این بناهای زیبا باقی ماندهاند، و گاهی بعضی از آنها بازسازی شدهاند؛ و آنهایی که خوششانستر بودهاند به موزه و خانههای هنر تبدیل شدهاند. بقیه اما به ورطه ویرانی کشیده شدند. چند خانه مانند خانه انیسالدوله نیز سرنوشت عجیب و غریبی پیدا کردند. آنها با این که دست نخورده باقی ماندهاند اما به سازمانی کاملا بی ربط سپرده شدهاند.
نمونه بارز دیگری از این تناقض ده ونک در شمال تهران است که تقریبا تا دهه ۱۹۳۰ یک بخش کشاورزی در حاشیه شهر بود. اما امروزه، این میدان به یکی از مناطق پر ازدحام شهر تبدیل شده است با این تفاوت که هنگامی که به سمت ده ونک راه میافتید، هنوز هم خانههای ساخته شده در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ و حتی پیش از آن را پیدا خواهید کرد. جای تعجب دارد که چرا آنها در این جنون خانهسازی به مجتمعهای آپارتمانی تبدیل نشدهاند.
در ونک
گزارشگر گاردین مینویسد در این زمینه با علی ونکی که اجداد او از صدها سال پیش در ده ونک زندگی میکردند صحبت کردم. او میگوید: «ما در این منطقه قرنها کشاورزی میکردیم، بعد رضاشاه آمد و تمام روستا را به نخست وزیر خود، میرزا حسن مستوفیالممالک داد. ما حاضر به ترک نشدیم، اما بسیاری از این خانهها حتا تا امروز اسناد مالکیت درست و حسابی ندارند.»
و سرانجام تمام زیباییهای شمرده شده تهران قدیم در روند مدرنسازی تغییر کرد و تقریبا هیچ بنایی به طمع قیمت املاک دست نخورده باقی نماند. بساز و بفروشها برای سودهای سرسامآور، همه چیز را از باغهای میوه تا بناهای معماری قرن ۱۹ این پایتخت، جارو کردند.
نوادگان مستوفیالممالک، در ونک، برخی از تنها بازماندگان خانوادههای سلطنتی قدیمیهستند که هنوز در باغهای پدربزرگ خود و خانه دوران قاجار زندگی میکنند. این خانهها پشت دیوارهای آجری بلند پنهان شده، اما برای عکس عروسی در ازای مبالغ سرسامآور کرایه داده میشود. تنها از درختانی که از پشت دیوارها سرک کشیدهاند، میتوان از تاریخ این مکان شگفتزده شد. مستوفیالممالک بخشی از زمینهای روستا را به میلیونر صنعتگر گشتاسب فیروزگر فروخت، که او نیز آنها را به شهرداری تهران فروخت.
اصل و نسب مستوفیالممالک از زمینداران و خزانهداران دولت بود، به طوری که این عنوان یک قرن قبل از تولد او به آنها داده شده بود.
زمانی بخش عمدهای از تهران به «خونه باغی» موسوم بود. (خانه در باغهای میوه) که درختان باقی مانده در ده ونک و خیابان ولیعصر یادآور کوچکی از آن دوره هستند. اما امروزه همه آن باغها به منظور ساختمانسازی خشک شدهاند با اینکه بر اساس قوانین شهرداری تهران، تخریب باغها و تبدیل آنها به خانه و ساختمان ممنوع است ولی بساز و بفروشها اول درختان را خشک میکنند و سپس درخواست مجوز ساختمان میدهند. این گونه است که تاریخ شهرستان ونک با خشکاندن درختان پاک میشود.
در سلطنتآباد (پاسداران فعلی)
یکی از ساکنان تهران میگوید در کنار دبیرستان ما در خیابان پاسداران [سلطنتآباد] خانهای بود که ساکنانش یک زن و شوهر مسن بودند که چهار فرزند آنها در خارج از کشور زندگی میکردند؛ هنگامیکه زن و شوهر در گذشتند، خانه به یک آپارتمان ۱۵ طبقه تبدیل شد. به گفته همسایه عصبانی آنها: «هر یک از فرزندان میلیونها پول به دست آوردند». این همسایه همچنین از ترافیک سنگینی که ساختمانسازی به این منطقه که زمانی گوشهای خلوت بود به ارمغان آورده است، ناراضی بود.
در شمال تهران، به جز چند خانه سالم که حالا موزه شدهاند، تقریبا هیچ چیز دست نخورده باقی نمانده است. خانههایی که درست پس از انقلاب مصادره شد نیز به این سردرگمیافزوده شدند به طوری که این خانهها از سوی سازمانهای مختلف بین بساز و بفروشها یکی پس از دیگری دست به دست شده است به حدی که مالکان قبلی آنها دیگر قابل ردیابی نیستند.
باغ فردوس
یکی از شناخته شدهترین خانههای شمال تهران، باغ فردوس یا قصر محمدیه، است که در حال حاضربه موزه سینما تبدیل شده است. این بنا در شمیران در نزدیکی میدان تجریش در اواسط قرن ۱۹ ساخته شد ، اما پس از انقلاب ، قبل از این که در اختیار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیقرار بگیرد، چند بار تغییرکرد.
محقق ایرانی محمود افشار مناطق وسیعی از زمینهای اطراف باغ را خریداری کرد، و سپس آنها را برای مصارف آموزشی اهدا نمود (مانند موسسه آموزش زبان دهخدا) که تا به امروزنیز باقی مانده است.
خانه قوامالسلطنه و اتحادیه
در مرکز شهر تهران، خانه قوامالسلطنه، نخست وزیر قاجار و پهلوی نیز خانهای است که نسبتا به خوبی از آن نگهداری شده است. خانه قوام موزه آبگینه است، موزه شیشه و سفال که ۷۰۰۰ متر مربع مساحت دارد. پنجرههای چوبی، راهپلههای چوبی طولانی و کنده کاریهای ظریف، ساختمانی را آراستهاند که خانه قوام و دفتر کار او بود. فضای موزه داخل ساختمان توسط معمار اتریشی سرشناس،هانس هولین طراحی شده است.مراقبتهای در نظر گرفته شده برای خانه قوام در تضاد کامل با بسیاری از جاهای دیگر است.
از دیگر بناهای تاریخی عصر قاجار در مرکز شهر، خانه اتحادیه را میتوان نام برد. عموم مردم آن را به عنوان «خانه دایی جان» میشناسند که یک سریال تلویزیونی است از رمان محبوب ایرج پزشکزاد «دایی جان ناپلئون». اما این خانه تاریخی نیز در حال نابودی است و هر سال ویرانتر میشود.
کامران صفامنش معمار و شهرساز در مراسم بزرگداشت تهران قدیم میگوید: «چه انتظاری میتوانید از شهری داشته باشید که حتا بسیاری از متولیان آن اهل آن شهر نیستند؟» او اشاره میکند که بسیاری از ساکنان فعلی تهران بعد از انقلاب از روستاهای سراسر ایران به شهرها آمدند، و هیچ درک درستی از شهرها، تاریخ و داستانهای آنها ندارند. صفامنش میگوید: «خاطرات شهر هویت آن هستند. اگر آنها را پاک کنید هیچ چیز باقی نمیماند.»
خانه استاد بهزاد
یکی از پرمناقشهترین خانههای قدیمیتهران، خانه استاد بهزاد، مینیاتور برجسته قرن بیستم است. اگر چه به قدمت بسیاری دیگر از خانهها نیست اما جایی است که روزگاری برخی از شناخته شدهترین هنرمندان و روشنفکران قرن گذشته تهران در آن جمع میشدند.
تنها فرزند بهزاد خانه را در توافقی که آن خانه تبدیل به موزه شود به سازمان میراث فرهنگی ایران واگذار کرد. اما پس از امضای اسناد، به نظر میرسد سازمان میراث فرهنگی هدف معامله را فراموش کرده است. امروز خانه به عنوان کتابخانه و انبار انی سازمان عمل میکند- جایی برای خانمهای میانسال خوابآلود در لباس اداری که اطراف آن بنشینند و چای با بیسکویت بخورند. کاشیهای قدیمی خلق شده توسط استاد برداشته شدهاند، حتی خیابانی که خانه در آن قرار دارد، و در گذشته «بهزاد» نام داشت، حال سالهاست که به «نوفلاح» تغییر کرده است.
در عودلاجان
خانههای قدیمیتهران نه تنها یادآور هنر گذشته بلکه نشانه همزیستی گذشته نیز هست. در این زمینه هارون یاشایایی نویسنده یهودی ایرانی چند سال اخیر را صرف نوشتن درباره محله «عودلاجان» کرده که در گذشته محلهای عمدتا یهودی نشین در نزدیکی بازاربوده است.
عودلاجان، به همراه سنگلج، ارگ، دولت، بازار و چالهمیدان محلههایی بودند که تهران عصر ناصری را ساختند، تهرانی که در زمان سلطنت ناصر الدین شاه ساخته شد. انگار گرد و غبار از چهره خسته و خوابآلود شهر برچیده میشد تا به جهانی جدید و ناآشنا تبدیل شود. در آن زمان، عودلاجان با نزدیک به ۳۰۰۰ خانه، یک محله مرفهنشین بود. امروز، با راه رفتن درکوچههای پشتی، نشانی از آن نمیبینید. گنبدیها مرمت شدهاند، اما تغییر شکل داده و بیگانهاند.
یاشایایی در سخنرانی درباره کتابش زیر عنوان «قصههای عودجالان» که به زودی در تهران منتشر خواهد شد میگوید: «من زمانی را که خیابان پر رونق بود، به یاد دارم. هنگامیکه ملوک خانم، یکی از زنان محله در خیابان راه میرفت و به همه سلام میکرد». این محله، مقر قدیمیترین کنیسههای تهران نیز هست که درهایشان به روی رهگذران و گردشگران بسته است.
خانه ارباب هرمز
خانههای زرتشتیان برجسته نیز یادآوری از گذشته شهر است: خانه ارباب هرمز در شرق تهران اخیرا به عنوان موزه ملی هنر گرافیک ایرانی بازگشایی شد. در چهار راه ولیعصر در مرکز شهر تهران (تقاطع خیابان ولیعصر [پهلوی] و خیابان انقلاب [شاهرضا]) یک بنای تاریخی درخشان به چشم میخورد: خانه دوران قاجار رستم گیوی، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی و یکیک از صنعتگران ایران که رهبری انجمن زرتشتیان را نیز تا پیش از مرگ خود در سال ۱۹۸۰ به عهده داشت.در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمى، این خانه توسط جهاد دانشگاهی که یک سازمان آموزشی است، خریداری شد، و توسط سازمان میراث فرهنگی بازسازی گشت. در حال حاضر از تمام ساختمان به عنوان کلاس درس استفاده میشود.
خانه حسن پیرنیا
همه خانهها البته چنین سرنوشتی نداشتند. خانه حسن پیرنیا یکی از شگفتیهای معماری دوره قاجار است، اما نشسته در ویرانه، و در انتظار ساخت یک مرکز خرید که برخی از کندهکاریهای آن غارت شده اند. پیرنیا قانونگذار، مورخ و نخست وزیر اواخر دوره قاجار بود. این خانه فقط یک بنای قدیمینیست. در میان دیوارهای آن، یکی از مهمترین وقایع قرن بیستم ایران صورت گرفت: نوشتن قانون اساسی پس از انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۶٫
این بناها رشته پیوند حافظه تهران هستند. قوام قانون را نوشت، پیرنیا مکان را ارائه داد. قانون اساسی و خانه هر دو دچار سرنوشتی مشابه شدند: ویرانهای زیر آوار.
عمارت مسعودیه
عمارت مسعودیه، یکی دیگر از این بناهاست. کاخ مسعودیه، به دستور ظلالسلطان، فرزند ناصرالدین شاه، میان پنج هکتار باغ ساخته شده بود. این ساختمان نما و کندهکاریهایی فوقالعاده و باور نکردنی دارد. ولی واقعیت آن است که از داخل در حال فرو ریختن است.
و ساکنان شهر…
اما ساکنان شهر را نیز نباید فراموش کنیم. حضور ما نیز شکل و ظاهر این شهر را تغییر داده است، جمعیت شهر از ۱۵۰۰۰ سکنه در زمان قاجار به بیش از ۸ میلیون در حال حاضر افزایش یافته است. اینکه موشهای تهران تقریبا به بزرگی گربه هستند نه تنها نشانه حرص و طمع توسعهدهندگان این کلانشهر است، بلکه میتواند نماد شکل شهرها در قرن ۲۱ نیز باشد. مهاجرت گروهی از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ منجر به ساختن آپارتمانهای بیشتر، زباله بیشتر، و همه پیامدهای زندگی در یک شهر بزرگ شده است. این همه شهر را به شهری بدون حافظه تبدیل میکند که از دست میرود.
اما چیزی که باعث میشود داستان تهران بین غمانگیز و نشاطبخش در نوسان باشد فقط آنچه از دست رفته یا میرود نیست بلکه آنچه نجات داده شده، مرمت شده، و یا به نحوی حفظ شده و میشود نیز هست. بخشی از داستان تهران در این تقابلها، در نبرد نیروهای مخالف و متضاد شکل میگیرد.
حقیقت این است که تهران شهری دارای گذشته است و هنوز دیوارها، خانهها و حتی افرادی اینجا هستند که در پس مراکز خرید و مغازههای قصابی آن را به شما یادآوری میکنند، اگر که به دقت نگاه کنید.