این محسن لندهور نیز یکی از آن آیتهای روزگار، یا شاید هم بهترباشد بگویم، یکی از آن آفتهای نظام است که سالهاست او را به ما حقنه کردهاند و هر کجا جای خالی پیدا شود، او را مثل نیمه آجر برای پوشاندن، در آنجا میتپانند که سرش مشغول کار باشد و حرف زیادی نزند.
اما این هم عادت کرده مثل آن خاتمی گاهی حرفهائی بزند که آبروی مردم و مملکت را به کلی از بین ببرد. خودش که شکر خدا آبرو و حیثیتی از اول هم نداشت.
حتما آخرین شاهکارش را شنیدهاید که وقتی دیده هر کسی پی برداشتن نوعی از تحریمها، حرفی و حدیثی میگوید سینه میزند، مثلا گروهی خواستار از بین رفتن تحریمهای اقتصادی شدهاند، گروهی تحریمهای مالی و دستهای تحریمهای ارزی و تسلیحاتی را، این بابا هم به فکر افتاده مگه ما آدم نیستیم؟ و یکی هم اون طرفها نبوده که فوری جوابش را بدهد که خوب معلومه که آدم نیستی، این دیگه پرسیدن داره، محسن لندهور؟ تو کدام کارهات و کدام حرفهات به آدم برده که ما شوما رو به عنوان آدم قبول داشته باشیم؟ خلاصه ترب هم خودش را این وسط قاطی میوهها کرده و صدایش بلند شده و این بابا که میدان را خالی دیده و احساس کرده بازار مسگرهائی گیر آورده و این بار دهانش را باز کرده و پیشنهاد داده حالا که هر کسی خواستار رفع تحریمهاست، ما هم میگیم که تحریمهای گروگانگیری لغو بشود که دست به نقد، هزارتا گروگان آمریکائی چاق و چله بگیریم و بابت آزادی هر یک از آنها نیز، یک میلیارد دلار از این آمریکای جهانخوار، جنایت پیشه خرپول، تاوان بگیریم و به دردهای اقتصادیمان بزنیم و خلاصه اقتصاد خودمان را از درآمد این برنامه شکوفا کنیم. فقط حساب کنید ده درصد پورسانت آن را اگر به این محسن لندهور بدهند، وای خدای من چقذه گیر این بابا میاد که وقتی بچه چوپان بود، حتا بیشتر از انگشتان دستش را نمیتوانست بشمارد. اما حالا شده دکتر و یکی از متخصصین و کارشناسان خبره اقتصادی و همین جوری طرحهای اقتصادی است که از بالا و پائین صادر میفرماید. والله با این پورسانت، امیدوارم از خوشحالی غش نکنه و پس نیفته و ریق رحمت را سر نکشه! گفته این پیشنهاد من خیلی کاربرد داره و خوب میشه اونو اجرائیاش کرد.
کاره دیگه، بالاخره معلوم نیست که این وضعیت صلحآمیز با همسایهها، مخصوصا با این عراق، زمان زیادی طول بکشه. ناکس با استفاده از موقعیت، مقام دوم در بین صادرکنندههای نفت را به دست آورده و ما را حسابی پس زده و ما هم به شکرانه سیاستهای داهیانه و ارشادهای پیامبرگونه عظما جان و شاید هم همین طرحهای اقتصادی لندهورانه، رسیدهایم به رتبه هشتم، آن وقت عراقیهای ناکس، این غرامات جنگی ما رو هم ملاخور کرده و اصلا به روی اکبیری خود نمیآورند که بابا ما کلی به این ایرانیها بابت غرامات جنگی بدهکاریم، انگار نه انگار! خوب اومدیم یه عده آدم باغیرت پیدا شدند و به فکر اخذ این غرامات افتادند و خواستند باز با عراق جنگ کنند. نه والله نخندید، کاره دیگه، وقتی جنگ
«نعمت الهی» باشد و از طرفی بعد از توافق و رفع تحریمها، دیگه نظام بهانه دیگری ندارد که بگوید دیگه چه دردشه که ما اینقذه عقب ماندهایم، چرا اقتصاد اینجوره، چرا کارخانهها از کار افتاده و خوابیده و اونجورند، چرا بازرگانی منحصر شده به چین و هند وروسیه و ترکیه، نفت عینهون دسته گل خودمان را میدهیم و جایش بیست هزار تا بیست هزار تا ماشینهای چینی و کرهای وارد میکنیم وصنعت اتومبیلسازی داخلی را هم پاک از بین بردهایم. حالا که دیگه نه ضد انقلابی در کاره، نه تحریمی، نه جنگ با صدام کافر، بعید نیست که اینا برای جور کردن یه بهانه دیگه برای عقبافتادگیهای مادرزادی خود، باز دست به جنگ دیگری بزنند، خوب در آن صورت بفرمائید اگه ما این محسن لندهور را با این برنامههای اقتصادی داهیانهاش، نداشته باشیم، چه خاکی باید به سرمان بکنیم؟ نه حالا خودمونیم! از همین حالا برای مقابله با این بدبختیها، از این طرحهای بی نظیر از خودش صادر میکند. یک سری به عراق میزنیم و هزارتا آمریکائی را شتلق میگیریم و زنده داخل تابوت می آوریمشان تهران و بعد همین جوری دلاره که از آمریکا به مملکت سرازیر میشه که این گروگانها را آزاد کنیم. برنامه از این بهتر؟ هم خرج جنگ تامین میشود و هم به این وضع نابسامان اقتصادی پایان میدیم و مملکت را میکنیم عینهون زمان شاه.
فراموش نشود که این محسن لندهور، علاوه بر اینکه مغز واقعا اقتصادیه و به توصیه راحل اول که گفته بود «اقتصاد مال خره» سالها رفته اقتصاد خونده و به درجههای بالا رسیده که حرف آقاشو به اثبات برسونه، این از اون آدمهای بیعار و خوش غیرتی است که پسرش را جلو چشماش در همین دوبی سر به نیست کردند، فردایش برداشت یک نامه تشکر به عظما نوشت که عظما جان «حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود». یه وقت فک نکنی ما ازشما دلخور ملخور شده باشیمها، نه اصلا خودمم دست این پسره مونده بودم. مو خوشوم میآیه از این کارهات آی آقای من، بزن، بکوب، بکش، هر کاری تو با مو کنی خیلی خوش خوشانوم میشه، این پسره الدنگ هم واقعا باعث دردسر شده بود. پول بهش دادم ببره در «کوس تاریکا» به حساب پساندازم بذاره، همشو بالا کشید و رفت سراغ هژبر یزدانی، این بی پدر ولدالزنا. میگم محسن نگو بی پدر مگه این تخم و ترکه خودت نبود، میگه من چه مدونم، اینا گفتن هستش، مام حرفی نزدیم، اما خوب خدا میدونه، من که یه عمری در جبهه نبرد حق علیه باطل بودم و انگشتای پام تو دهن بچههای پشت جبهه که این انگشتای یخزده را سر حال بیارن، من چه خبر از داخل داشتم که «معصوم جان» عیال واجبالنفقه، اینجا مشغول چه کارهائی است. یه بار که یه هوا برگشتیم تا سری به خانه و خانواده و «مصی» جان بزنیم، دیدیم یه بچه ریقونه زردنبوی چند ساله هم گوشهای نشسته و داره نون و ماستشو میخوره و پرسیدم عیال، این کیه؟ «مصی» هم زل زد تو چشام که احمده دیگه، پسر تازته که وقتی نبودی به دنیا اومده حالا ماشاء الله برا خودش آقازادهای شده. مام گفتیم خدا خیر بده، چی میتونستیم بگیم که تف سر بالا واسه ما نباشه! تازه ما که از چنگیزخان غیرتیتر که نبودیم، زنش را اسیر گرفته و با شکم پر برش گرداندند و چنگیز هم گفت این نشانه خوبیه، معلومه که من به جاهای بالا بالا خواهم رسید، این هم جایزهشه که پیش پیش برام فرستادن، خبرش را هم «تنگری» خیلی وقت پیش بهم داده بود.
بعد هم که بزرگ شد، این پسره اون بلاها رو سر من آورد و اون بلاها را سرش آوردند، خدا را هزار بار شکرکردم که از شرّ این پسره این جوری راحت شدم، آبرو و حیثیت برام نذاشت. واسه چی هردفعه در انتخابات ریاست جمهوری شرکت میکنم؟ رای هر بار هم از دفعه پیش کمتر و کمتر میشه. واسه همین پسره بود دیگه، دفعه آخری دیدین که حتا این مامورین وظیفهشناس در حق من خیلی مایه گذاشته بودند و رایها را اضافی شمرده بودند که در بازشماری رایها، گندش دراومد و اینم از شرّی که میرحسین واسمون جور کرد که باس رایها رو دوباره بشمارین، خیرش که به ما نمیرسید، اما شرّش را این جوری به ما رساند که حسابی آبروی ما را برد. اما با این طرح گروگانگیری فک کنم درست زده باشم وسط خال. تا حالا هیشکی به فکر این کار نیفتاده بود. این برنامه درمقایسه با گروگانگیری سفارت آمریکا، محشره، حالا میبینین اون موقع چقذه مردم بهم رای میدن و بالاخره ما هم به آرزومون میرسیم، چیه؟ چرا میخندین، چشتون ور نمیداره یه بچه چوپون به ریاست جمهوری برسه؟ بابا، این مملکت، مملکت «فرصتهای طلائیه» وقتی سبزیفروش و آخوند و عنتر به ریاست برسن، ما از اونا چی کم داریم، نه واقعا ما از اونا چی کم داریم، فقط بابامون مس سفیدآب نمیکرد و بزاز دوره گرد نبود بلکه به شغل شریف چوپونی وعلافی مشغول بود، اینم شد ننگ و عار!؟