شکوه میرزادگی- بنا بر گزارش خبرگزاریهای داخلی، امروز، هفدهم مرداد «جامعه باستانشناسی ایران» در یادداشتی اعتراضی چنین اعلام داشته است: «جامعه باستانشناسی ایران از مسئولان و مجریان طرحهای عمرانی به ویژه پروژههای سدسازی میخواهد به قوانین میراث فرهنگی احترام بگذارند و در رعایت آنها بیش از همه بکوشند.»(۱)
تا آنجا که من در جریان بودهام، و بر اساس اسناد موجود، حداقل یازده سال است که کوشندگان حفظ میراث فرهنگی، از جمله بنیاد میراث پاسارگاد (۲)، هم از ویرانی و نابودی آثار فرهنگی و تاریخی ایران در سه دهه گذشته گفتهاند و هم از خطر ساختن سدهای بی رویه، و بدون برنامهریزی صحیح و مرتب به مقامات دولتی هشدار دادهاند. در این هشدارها به ویژه به دو موضوع (به طور مفصل) تأکید شده است:
– ویرانی و نابودی میراث فرهنگی و تاریخی ایران در دو دهه گذشته، در جریان ساختن و پس از تکمیل بیشتر عملیات عمرانی و سدها در حریم محوطههای تاریخی، غیرقابل انکار است.
– اثرات منفی ساختن این سدها بر وضعیت رودها، تالابها، دریاچهها و حتی زمینهای کشاورزی و سوختن و نابود شدن آنها ثابت شده است.
اما همیشه مسئولین دولتی، و حتی سازمان میراث فرهنگی به نفع سازمانها و افرادی که در ساختن این سدها منافعی مالی داشتهاند، مقابل این هشدارها ایستاده و به عناوین مختلف صداهای حق طلبانه را خاموش کرده، و یا با انکار کل ماجرا به ویران کردنها و نابود سازیهای عمدی خود ادامه داده اند. و این در حالی است که در کشورهای پیشرفتهای که وضعیت جغرافیایی چون ما دارند، سالهاست که سدسازی متوقف شده است.
در نامه اخیر «جامعه باستان شناسی ایران» به تازهترین اخبار میراث فرهنگی از آذربایجان اشاره شده است. این اخبار را مسئولان اجرایی سدهای «سیلوه» پیرانشهر، «چیرآباد» اشنویه در استان آذربایجان غربی و «پیغام چای» در استان آذربایجان شرقی گزارش کردهاند؛ اخباری که از نابودی بخش عظیم دیگری از آثار و محوطههای باستانی ایران حکایت میکنند.
در نامه باستانشناسان ایران، به صراحت آمده است که روند تخریب پس از دولت نهم و دهم نیز همچنان ادامه داشته است:
«شایسته است سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، هم تغییراتی را در رابطه با پیشتیبانی و حمایتهای مالی طرحهای نجات بخشی باستانشناسی انجام دهد. متأسفانه همچنان شاهد تداوم روندهای تخریبی در دولت نهم و دهم هستیم و این خود یکی از بزرگترین عوامل به نتیجه نرسیدن مطلوب پژوهشهای نجات بخشی کشور است. متأسفانه هنوز، مانند گذشته، بخش قابل توجهی از بودجههای تخصیصی از سوی نهادهای اجرایی چون وزارت نیرو و وزارت راه که باید صرف کاوشها و پژوهشهای باستانشناسی شوند، به عنوان “بالا سری” یا عناوین دیگر به مصرف امور غیر مرتبط میرسد.»
نویسندگان نامه اخیر به روشنی نوشتهاند که آنچه برخی میکوشند تا فقط به دولت نهم و دهم نسبت دهند، در دولت کنونی هم ادامه دارد. در واقع، همان طور که بارها گفته و نوشته شده، این وضعیتی نیست که تنها به یک یا دو دولت ربط داشته باشد و مربوط به برنامهریزیهای کل حکومت اسلامی است و امری نیست که آقای روحانی یا دیگر مسئولین از آن بی اطلاع بوده باشند.
درست در روزهای آغاز ریاست جمهوری روحانی، وقتی که «خوشباشان» و وابستگان به حکومت در حال جشن و پایکوبی بودند، من، در مطلبی تحت عنوان «آینده سدسازیهای ویرانگرانه و دولت روحانی»(۳) نوشتم: «آیا کارشناسان و متخصصین و امثال منِ کوشنده حفظ میراث فرهنگی اشتباه میکنیم؟ کافی است تا آنهایی که به آقای روحانی و امید و تدبیرش دل بستهاند چشم باز کنند و منتظر آینده باشند و ببینند که آیا این دولت نیز، با همه انتفادهایش از دولت قبلی، همچنان دنبال کار آنها را خواهد گرفت یا نه. آنچه روشن است اینکه، با نتایجی که از آغاز انقلاب تا کنون از این به اصطلاح عمران و آبادیهای غیر کارشناسانه در دست داریم، و به خصوص از ساختن و آبگیری سدهایی که همه متخصصین خارجی و داخلی به بیهوده بودن و زیانبار بودنشان رأی دادهاند، آن است که این نوع عملیات نه تنها نفعی به حال مردم نداشته بلکه زیانهای جبران ناپذیری را، چه از نظر پرداخت هزینههای نجومیاز جیب مردم، و چه در ارتباط با آب و هوا و خاک و جنگل و میراث فرهنگی و تاریخی، به همراه داشت اند. طبیعی است که ادامه دادن به کار دولتهای قبلی، آن هم به بهانه این که مقدمات ساختن این سد در دوران احمدی نژاد، یا دوران رفسنجانی، و یا هر دوران دیگری ریخته شده، همین نتایجی را به دنبال خواهد داشت که نمونههایش را فراوان دیدهایم.»
در نامه اعتراضی باستانشنان نیز به روشنی به نابودی مکرر دهها محوطه باستانشناسی به دلیل {یا به بهانه} عمران و آبادی اشاره شده است:
«افزون بر این، روند اجرایی برنامههای پژوهشی باستانشناسی نیز نیازمند بازنگری، ایجاد تغییرات لازم و پویاییاند. توسعه و عمران امری ضروری است اما باید متوازن و در همه ابعاد آن صورت گیرد. اجرای برنامههای توسعه کشور باید دربرگیرنده اصول مبتنی برحفاظت از مواریث فرهنگی باشد و نابودی مکرر دهها محوطه باستانی مغایر این اصل اساسی است.»
و در نهایت، جامعه باستانشناسی «حفاظت از میراث فرهنگی را بخش جدایی ناپذیر هر نوع برنامه توسعه» دانسته و از مسئولان و مجریان دولتی خواسته است که «این نکته خطیر را در برنامههای خود رعایت کنند و به قوانین میراث فرهنگی پایبند باشند.»
*****
همان طور که در نامه باستانشنان آمده، نه تنها بیشتر بودجه میراث فرهنگی مصرف امور «غیرمرتبط» میشود، بلکه همه ویرانگریها و نابودکردنها، بیشتر آن بخش از میراث فرهنگی و تاریخی ما را هدف قرار میدهند که یا غیرمذهبی هستند و یا به مذاهبی جز مذهب شیعه تعلق دارند. و این موضوعی است که با همه پردهپوشیهایی که میشود کاملاً روشن و قابل استناد است.
من نمیدانم این روند تا کی ادامه خواهد داشت و آیا امثال آقای روحانی، یا دیگرانی در این حکومت، بالاخره مایلند که به مساله میراث فرهنگی و تاریخی کل مردمان ایران، که به همه ادوار تاریخی، چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، نگاه و رفتاری دلسوزانه داشته باشند، و یا همچنان به عنوان «اموال غیرخودیها»، و یا به قول آیتالله خامنهای «آثار طاغوت»، مستقیم و غیر مستقیم با آنها سر جنگ و ستیز خواهند داشت. اما این را میدانم که فرهنگ ایران (که میراث فرهنگی و تاریخی کل مردمان ایران، با هر مذهب و مرام و بی مذهبی، بخش بزرگی از آن است) از این نوع بی خردیها بسیار دیده و همه را از سر گذرانده و همچنان زنده و زیبا و نو باقی مانده است. فقط باید گفت بدا به حال آنهایی که حتی در قرن بیست و یکم، که قرن درک و شناخت کل تجربههای بشری و حفظ و گرامیداشت فرهنگهای رنگارنگ جهان است، نام شان را در کنار ویرانگران قرون وسطا ثبت میکنند.
۸ اگوست ۲۰۱۵