پس از هر قتل یا ترور، در درون یا بیرون از ایران، همواره و به درستی این پرسش مطرح میشد که آمران ترورها، تصمیم گیرندگان قتل دگراندیشان، چه کسانی هستند؟ در اینجا و آنجا، از جمله در ماجرای قتل شاپور بختیار و سروش کتیبه، عاملان و ضاربان بعضا شناسایی شدند و در برابر دادگاه قرار گرفتند. اما پرسش این بود که آمران چه کسانی بودند؟
عدهای میگفتند که ترورها کار”گروههای خودسر”است. و عدهای دیگر آن را به “جناحی” از نظام نسبت میدادند و دستگاه اطلاعات و امنیت ایران به شایعه اختلافات درون “گروهی اپوزیسیون” دامن میزد.
اما سرانجام در دادگاه برلین، معروف به دادگاه میکونوس، که به پرونده ترور صادق شرفکندی و سه تن دیگراز افراد اپوزیسیون ایران در برلین رسیدگی میکرد، اثبات شد که آمران قتلها از بالاترین مقامات مذهبی، سیاسی، امنیتی، نظامی و انتظامیکشور هستند. یعنی، ما نه با “گروههای خودسر” یا جناحی از درون هیئت حاکمه، بل با یک سیستم جنایتکار روبرو هستیم.
آنچه در زیر میآید، اظهارات ابوالقاسم مصباحی، یکی از پایه گذاران وزارت اطلاعات و امنیت ج.ا. و از مریدان آیتالله خمینی است که پس از انقلاب اسلامی، به فرمان خمینی، فرمانده پادگان جمشیدیه شد، و قرار بود به دستور او در پاریس سفیر شود، که نمیپذیرد، اما مسئول امور امنیتی سفارت میشود و پلیس فرانسه او را در دسامبر۱۹۸۳ به دلیل فعالیتهای تروریستی از فرانسه اخراج میکند.
مصباحی که دارای سه پاسپورت عادی، خدمت و دیپلماتیک بود، با کارت خدمت واواک، به شماره ۱۱۳۲، فعالیت میکرد. او در اواخر سال ۱۹۸۷ دو بار در سوئیس با وزیر امور خارجه فرانسه آقای دوما ملاقات و در باره آزادی گروگانهای فرانسوی، که در دست حزب الله لبنان بودند، گفتگو و مذاکره میکند.
مصباحی در برابر دادگاه، در باره آمران ترورها و ساختار تصمیم گیری قتلها چنین گفت:
“… تا زمانی که آیتالله خمینی زنده بود، تصمیم درباره قتل دگراندیشان در درون یا بیرون را تنها خمینی میگرفت… و بدون تائید و دستور او هیچ قتلی انجام نمیگرفت… پس از فوت آیتالله خمینی، و پس از آنکه علی خامنهای در سال ۱۹۸۹ رهبر نظام شد، تحت ریاست و نظارت او شورایی به نام “شورای امور ویژه” تأسیس شد که برفراز حکومت و تمام نهادهای آن بود… وظیفه “شورای امور ویژه” اتخاذ تصمیم در تمام امور مهمیبود که خارج از محدوده وظایف نهادهای قانونی و رسمیحکومت انجام میگرفت و در رابطه با آنها رعایت جنبه های قضائی- دینی لازم بود… تصمیمات اتخاذ شده در “شورای امور ویژه” تعیین وظیفه و تکلیف برای دولت، مجلس و تمام نهادی رسمیحکومت بود و آنها موظف به اجرای تصمیمات آن بودند.
زمانی که “شورای امور ویژه” در باره قتل تصمیم میگرفت، تصمیم باید بدون استثناء به تأیید مقام رهبری میرسید و بدون دستور او هیچ کس اجازه اقدام نداشت. اعضاء ثابت “شورای امور ویژه” که در باره قتل مخالفان و دگراندیشان تصمیم میگرفتند، عبارتند از(در آن زمان):
- رهبر مذهبی نظام (آیتالله خامنهای)
- رئیس جمهور(علی اکبر هاشمیرفسنجانی)
- وزیر امور خارجه (علی اکبر ولایتی)
- وزیر اطلاعات و امنیت (علی فلاحیان)
- اولین وزیر واواک، ریشهری، که اکنون مسئول دستگاه اطلاعاتی رهبر و از افراد محرم او است که برای دفتر رهبر فعالیتهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام میدهد. به اضافه
- فرمانده سپاه پاسداران، محسن رضائی
- رئیس نیروهای انتظامی، سپهبد رضا سیف اللهی
- و آیتالله خزعلی، عضو شورای نگهبان، به عنوان مسئول امور دینی- مذهبی
مصباحی میگوید: نظر”شورای امور ویژه” جنبه مشورتی دارد… و تصمیم نهایی برای قتلها را خود رهبر به تنهایی اتخاذ میکند… او در رابطه با ترور عبدالرحمان قاسملو میگوید که من خودم شخصا اطلاع دارم که آیتالله خمینی خودش شخصا فرمان قتل قاسملو را صادر کرد و آیتالله خامنهای با تکیه و استناد به این فرمان خمینی، دستور قتل شرفکندی، جانشین قاسملو را داد…
مصباحی اضافه میکند که حکم قتل صادر شده از سوی رهبر از نظر قضائی صِرف، به معنای پایه حقوقی و توجیه دینی- مذهبی قتل مورد نظراست، اما از نظر سیاسی تمام اعضاء “شورای امور ویژه” از چنین تصمیمیپشتیبانی میکنند. حکم قتل باید به تائید رئیس جمهور نیز برسد… در جلسات اتخاذ تصمیم در باره قتل دگراندیشان، آیتالله خامنهای و رئیس جمهور هر دو شخصا همیشه حضور دارند…”
این اعترافات تکان دهنده از سوی یکی از مطلعترین افراد امنیتی از درون نظام، در حضور دادستان پرونده و سپس در برابر دادگاه رسیدگی به ترور برلین(میکونوس)،
- به همراه دخالت اثبات شده حداقل شانزده نهاد گوناگون ج.ا.ا. در ترورهای خارج از کشور، از وزارت اطلاعات و امنیت تا صدا و سیما، از وزارت امور خارجه تا نمایندگیهای آن در خارج از کشور
- بعلاوه اقدامات حکومت و دولت در رابطه با عاملان ترورها، مانند استقبالهای رسمی از تروریستهای آزاد شده به هنگام ورود و بازگشت به ایران، از انیس نقاش تا علی وکیلی راد، از داود صلاح الدین (دیوید بیلفلد، قاتل علی اکبر طباطبایی) تا کاظم دارابی و…
- و نیز این واقعیت که پس از صدور حکم دادگاه برلین، دولت ایران به منظور برقراری دوباره رابط با اتحادیه اروپا به آنها قول میدهد که دیگر در خاک اروپا دست به اقدامات تروریستی نزند و از آن زمان به بعد، در خاک اتحادیه اروپا، مخالفان به قتل نمیرسند
- و همچنین اعترافات دستگیرشدگان در ایران در رابطه با قتلهای زنجیرهای و نقش مستقیم آیتالله قربانعلی دری نجف آبادی (وزیر وقت امنیت و اطلاعات) که اکنون عضو مجلس خبرگان رهبری است، در این قتلها و…
همگی مستنداتی هستند که نشان از درستی اعترافات و شهادت ابولقاسم مصباحی دارند: یعنی، ما با یک سیستم جنایتکار روبرو هستیم و تصمیم به قتل دگراندیشان توسط بالاترین و عالیترین مقامات دینی- سیاسی- امنیتی و انتظامیحکومت اتخاذ شده است و میشود.
در برلین، در برابر برخی از خانهها، سنگفرشهای کوچکی از برنز وجود دارد که بر روی آنها نام و مشخصات کسانی را نوشتهاند که در زمان نازیسم در آن محل زندگی میکردند و سپس به قتل رسیدهاند.
در برابر یکی از این خانهها سنگفرش برنزی بزرگتری با این متن وجود دارد: این خانه یکی از زندانهای مخفی و مخوف گشتاپو بوده است که در آن صدها نفر را به قتل رساندهاند. ما این سنگ را در اینجا نهادیم، و بر روی آن نوشتیم، تا شما بخوانید و بدانید که بهای آزادی شما چه سنگین بوده است.
ملت ما هنوز به آزادی دست نیافته است، اما خواهد یافت، چه زمانی؟ کسی نمیداند.
تجمع ما در اینجا، بر سر خاک شاپور بختیار، و در کنار برخی دیگر از قربانیان این نظام جهل و خشونت، یادآور بهای سنگینی است که دیگران در راه آزادی و سربلندی ملت ما تا کنون پرداختهاند. و شاپور بختیار یکی از آنها بود.
ما در اینجا گردآمدهایم تا با بزرگداشت شاپور بختیار و سروش کتیبه، نشان دهیم و یادآور شویم که مبارزه علیه جهل و خشونت، و برای دست یازی به آزادی و دمکراسی همچنان ادامه دارد و خواهد داشت.
بدون حق حاکمیت ملت برسرنوشت خویش، بدون التزام به حقوق بشر، بدون تقدس جان و حیثیت انسان به عنوان عالیترین ارزش، انسان نه از قیمومت دینسالاران رها خواهد شد و نه صلح اجتماعی و زندگی مسالمتآمیز انسانها در کنار هم و با هم ممکن خواهد بود. زیرا بی عدالتی و تبعیض، بی عدالتی و تبعیض است، بدون در نظر گرفتن منشاء زمینی یا آسمانی آن. بدون توجه به اینکه بی عدالتی و تبعیض از سر سنت است یا عادت.
حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش و صلح اجتماعی بدون قانون و قانونمداری ممکن نمیشود. در جایی که منشاء قانون برفراز انسان باشد و حقوق بشر لگد مال شود، در آنجا حکومت دیر یا زود فرو خواهد پاشید. و در جایی که حکومت فروپاشد، جامعه انسجام خود را از دست خواهد داد و جنگ هرکس با دیگری شروع خواهد شد.
شاپور بختیار یکی از معدود سیاستمداران آگاه و شجاع ایران بود که هم حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش را میشناخت و هم آگاه به پیامدهای یک حکومت دینی، یا به زبان او، “دیکتاتوری نعلین” بود.
تلاش او در یکی از پر تلاطمترین لحظات تاریخ ایران، برای پیشگیری از انتقال قدرت سیاسی به دست ملایان، و مقاومت او در برابر سیل ویرانگر بنیادگرایی اسلامی که در ایران شروع شد، هم نشان از عمق دورنگری و اندیشه او به عنوان یک سیاستمدار داشت و هم نشان از شهامت مردی که با آگاهی از پیامد شکست، باز هم خطر را پذیرفت، تا شاید بتواند ملتی را که او آن را نمایندگی میکرد، از یک فاجعه برهاند.
شانس او بسیار اندک بود، شاید خود او نیز آن را میدانست، اما بختیار با ایستادن در برابر سیل بنیادگرایی اسلامی، از خود در سیاست معیاری به یادگار گذاشت که نسلهای آینده میتوانند به آن افتخار کنند. او در آن زمان”چیزی” را دید، که دیگران نمیدیدند یا “مصلحت” به آنها اجازه دیدن آن را نمیداد. او “دیکتاتوری نعلین”، ولایت فقیه را دید. و نه تنها دید، بل در برابر آن ایستاد تا سرانجام جانش را گرفتند. بختیار هم آزادیخواه بود و هم مسئولیت را میشناخت.
تاریخ برای هرکس درسی دارد و بسیاری از انسانها حاضراند به درسهای تاریخ گوش کنند. او در آن لحظات بسیار حساس و سرنوشتساز تاریخ یک ملت، از خود درایت و شجاعت نشان داد و توانست سیر آنچه را که میرفت تا اتفاق بیافتد، ببیند، و دستخوش غلیان احساسات نشود. او نه توده فریب بود و نه فریب تودهها را خورد.
ملتها نیازمند چنین رهبرانیاند. بختیار در مقابله با موج ویرانگر بنیادگرایی اسلامیشکست خورد، اما در قضاوت تاریخ پیروز و سربلند بیرون آمد. آنچه را او در آن دوران دید، ما امروز لخت و عریان در برابر خود میبینیم. ما نظامی در برابر خود داریم که در قساوت و شقاوت و وقاحت یکی از برجستهترین نمونههای تاریخ ایران و جهان است. نظام جهل و خشونت است.
در سیاست بسیار اتفاق میافتد که حقیقت در ذهنیت تودهها، و حتی در ذهنیت برخی از به اصطلاح “روشنفکرانش”، جای خود را به “پنداری” از حقیقت میدهد و مردم چیزی را باور میکنند که دوست دارند چنان باشد و میپندارند که گویا حقیقت است، و بختیار که واقعیت را دیده بود، از جمله، قربانی این پندار واهی از “حقیقت مجازی” شد.
جوامع محصول تاریخ خویشاند. آنچه اتفاق افتاد، باید به ما کمک کند تا آینده را بهتر بسازیم. بختیار میدانست که دمکراسی با آزادی زنده است. او با سیاست قانونمداری خود میخواست ملت ایران را از گردونه قهر و خشونت بیرون آورد و صلح اجتماعی عادلانهای را برقرار سازد که متکی بر قانون باشد، قانونی که از رای و اراده نمایندگان منتخب ملت سرچشمه گیرد و تنها التزامش به حقوق بشر باشد.
بختیار خواهان حکومت اکثریت، با تضمین حقوق اقلیتها بود و میدانست که صلح اجتماعی و زندگی مسالمتآمیز در کنار هم، بدون تساوی حقوقی همه در برابر قانون ممکن نخواهد شد.
سیاه اندیشان او را به قتل رساندند، اما با اندیشههای او چه خواهند کرد؟
یاد شاپور بختیار همواره زنده و گرامی باد
پاریس، ششم اوت ۲۰۱۵