سیاوش آذری- در یک بعد از ظهر داغ لس آنجلس با گرمای نزدیک به ۱۰۰درجه فارنهایت و پس از مدتها بی خبری، و پس از یک قرار تلفنی، سعید قائم مقامی برنامهساز توانا و محبوب رادیو را در یک کافی شاپ ملاقات کردم.
با دیدنش یاد زمان چیزی حدود ۵۰ سال قبل افتادم که با هم در برنامه روزنامه گویای رادیو وابسته به خبرگزاری پارس در میدان ارک کار میکردیم. حبیب روشنزاده گزارشگرمعروف ورزشی هم با ما بود.
سعید آن زمان مانند پرندهای بود که میخواست از محفظه بسته خود خارج شود و با همه شور و شرّ جوانی پا به جهان هستی بگذارد، شوق این را داشت که مردم ما را، او را، ببینند و به حرفهایش گوش دهند.
به او میگفتم صبرکن وقتاش میرسد و رسید اما نه در داخل وطن که فرسنگها دور از آن و پس از تبعید ناخواسته و دور از میهن…
وقتی از حال و احوالش پرسیدم گفت آن را که نپرس چون هر چه بیماری و درد است دارم. فشار خون دارم. قند خون دارم. سراسر وسط سینهام از زیر گلو تا سر ناف را جراحی کردهام و با بی میلی ادامه داد به هر حال روزگارم این گونه میگذرد…
سعید قائم مقامی که یک دوره چند ساله برنامهسازی موفق و پرشنونده صبحگاهی رادیو صدای ایران «تعطیل شده» و پس از آن تاسیس «پرژن رادیو» برای فرهاد رهبان را پشت سر گذاشته است، در مورد فعالیتهای رادیوئی پس از آنها گفت که یک رادیوی اینترنتی به نام «صدای مردم» را راه انداخته که همین یکی دو روز قبل سومین سال فعالیتاش را پشت سر گذاشت.
از همسر سابقش لیدا و فرزندانش پرسیدم. از شریک زندگی جداشدهاش به خوبی یاد کرد و درباره دختر و پسرش علیرضا و آوید گفت هر دو تحصیلاتشان را تمام کردند و در کار خود موفقاند.
سعید یک برنامهسازسیاسی است با افکار و اندیشه و مشربی که به آن معتقد و پایبند است.
گر چه قادر به اجرای برنامههای سرگرم کننده و هنری است، اما برای خود بخصوص در این برهه از زمان رسالتی قائل است که برایش بسیارمهم است.
این اولویت همان برنامههای سیاسی است که شاید مورد علاقه برخی نباشد. بنا بر این خود به فکر تاسیس رادیو اینترنتی افتاد تا حرف و سخناش را بدون هرگونه محدودیت از سوی دیگران بزند. و اینک هر بامداد از ساعت ۶ تا ۹ برنامه زنده اجرا میکند که شامل آخرین اخبار و تفسیر و گفتگو با صاحب نظران در مورد مسائل روز ایران با تاکید بر سیاستها و عملکردهای جمهوری اسلامی است. وی توضیح میدهد که با بازپخش برنامه صبح، رادیو به طور۲۴ ساعته برنامه پخش میکند که با تلفنهای موبایل هم قابل شنیدن است و همان دم «صدای مردم» را در تلفن من راه میاندازد.
سعید از اینکه یک رادیو با پوشش وسیع وجود ندارد تا او و همکاران با تجربهاش در آن به ایفای وظیفه ملی و میهنی خود در یک طیف وسیعتر بپردازند بسیار متاسف است.
میگویم: کاش تو و من و برخی همکاران یک رادیو با مالکیت خود به راه میانداختیم…
تصدیق میکند ولی بلافاصله میگوید: پول میخواهد که نداریم…
به این میاندیشم که چه ثروتمندان فراوانی در لس آنجلس داریم که پولشان به اصطلاح با پارو بالا نمیرود .خانههای شیک و اعیانی دارند و اتومبیلهای لوکس آخرین سیستم سوار میشوند و اختصاص یک سرمایه کم میتواند یک رادیو تاثیرگذار را در لس آنجلس راه بیندازد اما افسوس که کسی قدم پیش نمیگذارد.
در عین حال بسیارند کسانی که وقتی به ما میرسند با نوعی حسرت میپرسند رادیو صدای ایران دیگر راه نمیافتد؟
پاسخی ندارم جز اینکه با یک نخیر سریع خودم را از ادامه گفتگوی بی حاصل خلاص کنم.
وقتی آماده میشوم عکسی از سعید برای کیهان لندن تهیه کنم با مخالفت میگوید: نه، نه، نمیخواهم با این ریخت و قیافه دیده شوم.
پس از سخنان دیگر از جمله زندگی من و موفقیتهای تحصیلی و زندگی دو دخترم از جای بر میخیزیم. دست هم را میفشاریم و هر یک اتومبیلمان را روشن میکنیم و در قیل و قال شهر فرشتهها به سوی مقصد خود حرکت میکنیم.