کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال۶۷ دو دوره زمانی متفاوت داشت.
پس از آنکه در مرداد ۶۷ محاکمه و اعدام اعضای «سازمان مجاهدین خلق ایران» به اجرا گذشته شد، با یک فاصله کوتاه در شهریور همان سال محاکمه زندانیان چپ آغاز و گروه بزرگی از آنان نیز اعدام شدند (بخشی از روایت تاریخی کشتار تابستان ۶۷ را میتوانید در گزارش «جام زهر و جان زندانیان سیاسی» مطالعه فرمایید).
این کشتار جدا از آنکه جان بسیاری را گرفت اما تاثیرات مخرب خود را به روی صدها هزار خانواده که با این موضوع مرتبط بودهاند گذاشت. خانوادههایی که برخی از آنان حتی هنوز نمیدانند عزیزانشان در کجا دفن شدهاند. به خاک سپردن گروهی کشتهشدگان در «گلزار خاوران» بخشی دیگر از جنایت هولناکی است که هیچ یک از مقامات جمهوری اسلامی حاضر به پذیرش مسئولیت آن نشده است.
دستگاه کشتار جمهوری اسلامی بعد از آن سال رویه خود را تغییر داد اما در نخستین فرصت، پس از جنبش اعتراضی علیه نتایج انتخابات سال ۸۸ بار دیگر چهره پنهان خویش را به نمایش گذاشت. ولی این بار با رسانههای اجتماعی و گسترش راههای اطلاعرسانی دیگر امکان آن وجود نداشت که درهای اوین و گوهردشت را ببندد و تلفنها را از پریز بکشد تا کسی مزاحم اعدامهایش نشود.
لحظه به لحظه رسانههای بزرگ جهانی ویدئوهای دریافتی از موبایل شهروندان ایرانی را منتشر میکردند. از درون زندانها با همه محدودیتها خبرها ارسال میشد با این حال قربانیان جنایت کهریزک و دهها کشته دیگر که هیچگاه علت مرگ آنها به صورت رسمی اعلام نشد در کارنامه کشتار جمهوری اسلامی ثبت شده است.
در این میان حکایت روز ۶ دی ۸۸ همزمان با عاشورا یکی از تلخترین روزهای اعتراضات پس از انتخابات آن سال بود. بر اساس باورهای شیعه در این روز خشونت و کشتار حرام است. با این حال در همان روز خبر کشته شدن ۵ نفر در شهر پیچید؛ سیدعلی موسوی (خواهرزاده میرحسین موسوی)، مهدی فرهادینیا، محمد علی راسخینیا، امیر ارشدی و شهرام فرجزاده. این خبر موجب اوج گرفتن اعتراضات شد و به همان میزان نیز دستگاه سرکوب بر شدت خشونت خود افزود به صورتیکه برخی منابع خبری تعداد کشتهشدگان در پایان آن روز را ۳۷ نفر اعلام کردند (اسامی کشتهشدگان پس از اعتراضات به نتایج انتخابات سال ۸۸ را در اینجا میتوانید مطالعه فرمایید).
اما جدا از داستان تیراندازیهای مستقیم که در آن روز اتفاق افتاد داستان کشته شدن شهرام فرجزاده که به دلیل عبور اتوموبیل نیروی انتظامی از روی بدنش جان داد، شاید یکی از دردآورترین روایتهای کشتار ۸۸ باشد. با اینحال هربار که به سراغ راحله فرج زاده طارانی خواهر او میرویم امکان ندارد که در کنار یاد شهرام از دیگر قربانیان کشتار دهه ۶۰ نامی برده نشود.
اول شهریور سالروز تولد شهرام فرجزاده است و خواهرش به همین مناسبت در شعری کوتاه میخواند:
شهرام جان تولدت مبارک!
با شهریور آمدی
کودک انقلاب شدی
و حریر آبی لبخندت
در قساوت شمشیر کینهها
به تاراج رفت
…
تابستان است و دلم در گوشه و کنار خاوران پرسه میزند
تو نیستی
آوا بیقرار توست
و شب هنوز
برای قتل عام پروانه ها نقشه میکشد.
نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم و نه انتقام میگیریم
در سالهای گذشته همواره بخشی از نیروهای سیاسی تلاش داشتند تا با طرح مساله «میبخشیم اما فراموش نمیکنیم» که برگرفته از سیاستهای آشتی ملی در آفریقای پس از آپارتاید بود، راهی برای عبور از کشتار دهه شصت در ایران فراهم آورند. کسانیکه این موضوع را پیگری کردهاند با توجیه اینکه دایره خشونت باید متوقف شود بر این باورند که با بخشش نیروهایی که در آن جنایت حضور داشتهاند گامی مهم به سوی یک گذار بدون خشونت به آینده برداشته خواهد شد. از سویی دیگر بیشتر خانوادههای قربانیان به روی «نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم» تاکید دارند چرا که نمیتوان بدون دادخواهی عادلانه و مشخص شدن عاملان و آمران اصلی این کشتار امیدی به عدم بازگشت خشونت داشت. با اینحال در سالهای گذشته شعار محوری که بر اساس دادخواهی عادلانه این جنایت استوار شده است تاکید دارد که «نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم و نه انتقام میگیریم».
برای بررسی این موضوع به سراغ راحله فرج زاده تارانی که این روزها به عنوان روانشناس در خارج از کشور زندگی میکند رفتیم. او تاکید دارد که «بحث انتقامجویی در میان نیست» و میگوید: «اما نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم تا از تکرار جنایت جلوگیری کنیم».
راحله طارانی با اشاره به اینکه داشتن یک قوه قضائیه مستقل بر اساس منشور جهانی حقوق بشر حق هر انسانی است، نبود چنین ساز و کاری را که بر اساس آن بتوان به «دادخواهی عادلانه» امیدوارم بود یکی از مشکلات عمدهای میداند که «امکان دستیابی به حقیقت و عدالت» را دشوار میکند.
او باز هم تاکید میکند: «این دادخواهی نه برای انتقامجویی بلکه بر اساس همان تفکری است که میخواهد راههای تکرار جنایتی مانند آنچه در دهه شصت در زندانهای جمهوری اسلامی اتفاق افتاد را ببندد. این نکته امروز از اهمیت بسیاری برخوردار است چرا که ما هنوز عاملان و آمرانی را که در آن جنایت سهیم بودهاند را در بالاترین درجههای سیاسی و قضائی مشاهده میکنیم و از سویی دیگر در زندانها افرادی هستند که خطرات مشابهی آنها را تهدید میکند».
در حال حاضر از اعضای کمیته اجرای احکام سال ۶۷ (مشهور به کمیته مرگ) ابراهیم رئیسی دادستان کل کشور، حسینعلی نیری معاون قضایی دیوان عالی کشور و مصطفی پورمحمدی به عنوان وزیر دادگستری مشغول به کار هستند. محمد محمدی گیلانی که از اصلیترین عوامل صدور احکام در این کمیته بود در سال ۸۸ و درست چند روز پس از اعتراضات به نتایج انتخابات «مدال درجه یک جمهوری اسلامی» را از دستان محمود احمدینژاد دریافت کرد. احمدی نژاد به هنگام اعطای این مدال گفته بود: «شخصیت آقای گیلانی یک مدال افتخار بر سینه ملت ایران است و همچون نگینی بر تارک ملت ایران می درخشد».
راحله طارانی در ادامه گفتگوی خود با کیهان لندن با اشاره به اینکه «جنایات دهه شصت و بخصوص کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را میتوان با هولوکاست و یا کشتارهای قرون وسطا مقایسه کرد» اضافه نمود: «این موضوع زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند که دولتی مانند کانادا آن را به عنوان جنایت علیه بشریت شناسایی کرده است. بنا بر این این موضوع نه قابل فراموشی و نه قابل بخشش است. توجه به این موضوع شاید اندک التیامی بر زخمهای وارده بر خانوادههای داغدار باشد. زخمهایی که هنوز خانوادههای بسیاری را درگیر خود کرده و از آن زجر میکشند».
او در ادامه باز هم به مساله «دادخواهی» اشاره کرد و گفت: «این موضوع به بهترین نحو در کتاب مفاهیم دادخواهی به زبان ساده که از سوی مادران پارک لاله منتشر شده بیان شده است».
فراموشی تاریخی
برخی بر این باورند که جامعه کشتارهای دهه شصت در زندانهای جمهوری اسلامی را فراموش کرده است. بر همین اساس نیز باید برای گذار به دورهای جدید این فراموشی را پذیرفت و به عقب باز نگشت. اما راحله فرج زاده تارانی نظر دیگری دارد. او در مورد این گذار از گذشته به کیهان لندن گفت: «بحث بر سر فراموشکاری ما نیست، این اتفاق سادهای نیست که به همان سادگی بتوان آن را فراموش کرد. باز هم تاکید میکنم وقتی عاملان آن جنایت در بالاترین مقامهای قضائی حضور دارند ما چگونه میتوانیم این موضوع را به دست فراموشی بسپاریم؟ اتفاقا اگر ما این موضوع را بدون دادخواهی عادلانه به مسیر تاریخ سپرده و آن را فراموش کنیم به دست خودمان راههای شکلگیری یک جنایت دیگر را باز کردهایم».
راحله طارانی که به عنوان یک روانشناس سالهاست در خارج از کشور مشغول به کار است پیرامون پیامدهای آن جنایت در خانوادههای قربانیان بر این باور است که «هزاران خانواده بر اثر این جنایت ضربه دیدهاند و بسیاری از آنها این زجر را با خودشان حمل میکنند و این موضوع را در زندگی روزمره آنها میتوانید مشاهده کنید. در روانشناسی ما مبحثی داریم با عنوان زیگارنیک افکت [Zeigarnik Effect] یعنی کاری که نیمهکاره مانده است و زخمی که باز مانده است تا آخر عمر تاثیرات منفی خودش را خواهد گذاشت. به این معنی آن جنایت هنوز دارد خون میریزد و درد ایجاد میکند و در زندگی بسیاری مانند خونی که از یک زخم جاریست در جریان است. این زخم باید یکجایی بهبود پیدا کند».
او در ادامه گفتگو با کیهان لندن به قتل برادر خود اشاره کرد و گفت: «من به عنوان یک روانشناس بر این باورم که یک انسان جنایتکار متولد نمیشود. برادر من کشته شد ولی وقتی از من سوال کردند که آیا تمایل دارید قاتل برادرت اعدام شود، گفتم نه، به هیچ عنوان. من خودم خواهر هستم و میدانم چگونه نیمی از وجودم مُرد وقتی برادرم را کشتند. آن جنایتکار حتی اگر خودش هم مقصر باشد که باز هم تاکید میکنم این موضوع ریشههای فردی و اجتماعی بسیاری دارد اما مادر و خواهر و زن و بچههای او چه گناهی کردهاند که مجبور به تحمل چنین زجری که ما متحمل شدهایم، بشوند. همان طور که من انتقامجویی از قاتلین برادرم را نمیخواهم مطمئن هستم بسیاری از بازماندگان قربانیان کشتارهای دهه شصت در زندانهای جمهوری اسلامی هم همین احساس را دارند».
کشتن انسانیت
در سالهای گذشته بودهاند کسانیکه این کشتار را دو روی سکه خشونتورزی انقلابی دانسته و آن را بخشی از خشونتی که در سالهای ابتدایی انقلاب ۵۷ توسط نیروهای مارکسیست بنا نهاده شده بود، عنوان کردهاند. راحله طارانی این برداشت را «بیانصافانه و دردآور» میداند و میگوید: «تجربه شخصی خودم از آن روزهای اعدام این بود که در آن روزهای وحشتناک یکی از آشنایان ما با حسین اقدامی که جانش را در همان سال در زندان از دست داد میگفت در آخرین روزهای عمرش زمانیکه مطمئن شده بود به زودی اعدام میشود، شعری نوشته بود و در قنداق یک نوزاد به بیرون فرستاده بود (شعر را در زیر همین گزارش میخوانید).
این شعر به خوبی نشان میدهد که به او به اعدام خود اطمینان داشت و با اینکه میداند به عنوان یک نویسنده متعهد و تنها به خاطر دگراندیشی در آستانه اعدام است، با این حال و با اینکه تمام این جنایت وحشتناک را میبیند در بخشی از شعرش با روحیه کاملا انسانی و با گذشت تمام میگوید این آخرین بوسهی وداعم را یکسان میان تمام مردم تقسیم کن».
راحله تارانی در ادامه اضافه کرد: «حسین اقدامی انسان آگاهی بود که به همه چیز فکر میکرد. زمانیکه در این شعر از «تمام مردم» سخن میگوید یعنی حتی قاتل خودش را هم در میان آنها حساب کرده است. او نیز به خوبی میدانست که این مرداب است که کرمها را تولید میکند و شرایط اجتماعی و اقتصادی و روانی افراد را میدید. اما او باگذشت بود. ما چگونه میتوانیم این فرد را با آن جنایتکاری مقایسه کنیم که در دادگاههای «بله یا نه» جان انسانهایی را گرفت که حکم زندان برخی از آنها تمام شده بود و بعد آنها را در گورهای دستهجمعی بدون آنکه به خانوادهها نشانی عزیزانشان را بدهد دفن کرد. آیا چنین افرادی با حسین اقدامیها قابل مقایسه هستند؟»
راحله طارانی در پایان گفتگوی خود با کیهان لندن از پروانه میلانی یکی از «مادران خاوران» یاد کرد.
نانی تلخ و شرابی گس
و فریادِ بیگاهِ مسافری
کهاش خار و صلیب در راه است
این بوسهی وداعم را یکسان بین تمامی مردم قسمت کنید
زان پیشتر که یهودا لب به زهرِ کینه بیالاید
شب بر مدارِ فاجعه خفته است
در جلجتا چه میگذرد
که ناقوسهای ندبه خاموشند؟
من با نوشیدن آخرین جرعهی جامم
میعادِ عشق را
بر سفرهی شامِ آخر تکرار میکنم.
و بر فراز شبستان
توفان تند خون
بر صلیب میگذرد…