پیوند سماواتی (+عکس) – سومین دورۀ جشنوارۀ تئاتر ایرانی– انگلیسی لندن پس ار ماراتنی ۶ روزه و فشارِ کار زیاد بر دوش دست اندرکاران روی صحنه و پشت صحنه شب یکشنبه ۱۳ سپتامبر به پایان رسید.
کیهان لندن قبل از آغاز این جشنواره گفتگویی ویدویی با سوسن فرخ نیا، مدیر این جشنواره، منتشر کرد و گزارشی از افتتاح این جشواره را در اختیار خوانندگان قرار داد. ولی چهار روز پس از پایان این برنامه در جامعۀ ایرانی لندن، این رویداد هنوز بازتاب شایستۀ خود را در رسانههایِ فارسیزبان در خارج کشور از جمله در لندن پیدا نکرده است.
ممکن است برخی از این رسانهها استدلال “ارزش خبری” را پیش بکشند که بحثی قدیمیو بدون اتکاست. به تنها شمهای از نکات برجستۀ این جشنواره توجه کنید تا سستی استدلالِ متکی برارزش خبری برملا شود:
شمار قابل توجهی از ایرانیان، داوطلبانه و بدون دریافت وجه و در گروههای سنی مختلف و با مدیریت و تقسیم کارِ در قالب یک کار تیمی حداقل ۶ ماهِ تمام مشغول امور تدارکاتی این جشنواره بودند؛ شمار قابل توجهی از فعالین تئاتری از پنج کشور اروپایی در این جشنواره حضور داشتند؛ سرشناسانی مانند صدر الدین زاهد، منوچهررادین، ایرج جنتی عطایی، حمید رضا جاودان، حمید دانشور، مجید فلاح زاده، بهرخ بابایی، نیلوفر بیضایی، منوچهر نامور آزاد، قاضی ربیحاوی در جشنواره برنامه داشتند؛ هر روز صدها تماشاچی و یا شرکت کننده در کارگاهها و یا در جلسات بحث و گفتگو، در مجموعۀ “آرتس دپو”، محل برگزاری این رویداد، حضورداشتند؛ نمایشگاه آثار نقاشی مریمهاشمیدر جوارِ این جشنواره برقرار بود که توجه زیادی جلب کرد؛ از جنبههای منحصر به فرد این جشنواره انحصار مدیریت، بودجهیابی و تدارکات این جشنواره در دست زنان ایرانی بود؛ چهرههایی مانند ابراهیم گلستان، اسماعیل خویی، ابراهیم مکی، فرزانه تاییدی، بهروز بهنژاد و ملک خزاعی (طراح معروف تئاتر و سینما) از مهمانان جشنواره بودند؛ فعالینِ مطرح رسانهایِ لندن در جشنواره حضور محسوس داشتند؛ یک بروشور حرفهای و با طراحی زیبا شامل معرفی دست اندرکاران جشنواره، توضیخات لازم درباره نمایشها و کارگاهها، جدول زمانی برنامهها و نیز آگهیهایی از “بیزنسهای ایرانی” توزیع شده بود. خلاصه اینکه این جشنوارۀ چند وجهی، فضای فرهنگیِ پویا و امکان گستردۀ تبادل نظررا در سومین دورۀ برگزاری خود به وجود آورده بود که آن را بدون شک شایستۀ پوشش گستردۀ رسانهای میکرد.
مشکلات تئاتر ایرانی در خارج کشور
کیهان لندن از آنجا که بر بستر اجتماعی وفرهنگی ایرانیان اروپا و به ویژه ایرانیان لندن و بریتانیا زاده شده است، توجهی خاص به فعالیتهایِ مختلف اجتماعی و فرهنگی دارد. قبل از آغاز گزارش، به نقل از تنی چند از حرفه ایهای تئاتر ذکر چند موضوع لازم است. جشنوارههای بینالمللی تئاتر که با شرکت گروههایی از شهرها و کشورهای مختلف برگزار میشوند و با محدودیت بودجه هم دست و پنجه نرم میکنند، خود رشتهای خاص در دنیای تئاتر است که میشود آن را در جرگۀ “تئاتر سیار” قرار داد. در چنین جشنوارههایی عوامل مختلفی مُخل اجراهای بی کم و کاست میشوند. کارگردان و بازیگران باید میزانسنهای خود را با صحنهای نا آشنا و تمرین نشده وفق دهند. محمد حیدری، یکی از کارگردانهای جوان که با نمایش “جشن تولد” هارولد پینتر درجشنواره شرکت کرده بود، میگوید: “در این جشنوارهها روی صحنه رفتن مانند آن است که آخرین تمرین شما اولین اجرای شما در برابر تماشاگر عام روی صحنۀ کاملاً نا آشنا باشد که کار بسیار مشکلی است. بعلاوه اگر میگوییم که در ایران سانسور وجود دارد، ولی در خارج کشور نیز نبود بودجه، کمبود وقت کافی و نبود خیال آسوده در نزد بازیگران و تمرین درمحل نامناسب در حضور عوامل مخل تمرکز بازیگران و کارگردان، دست به دست هم داده و بسان نوعی سانسورعمل میکنند و حتی باعث میشوند که ما قسمتهایی از نمایشنامه را که وقت نداریم جا بیندازیم و یا با ضرب الاجل سالن روبرو هستیم، حذف کنیم.”
افزون بر این، درچنین اجراهایی نمیتوان از نور و صدا به عنوان عوامل مهم بیان در تئاتر، استفادههای بسیار پیچیده و هنری و تاثیرگذارتر کرد، زیرا وقت و تمرکزبرای جا انداختن آنها وجود ندارد. ولی از سوی دیگر، هرچند به دلیل موارد فوق امکان اجراهای بی کم و کاست در جشنوارهها زیاد نیست، ولی از سوی دیگر، آنها برای ایجاد پیوند و شبکههای ارتباطی بین فعالین تئاتری درکشورهایِ مختلف نیز برگزار میشوند که خود امکان همکاریهای آینده را تسهیل و چه بسا میسر میکند.
با توجه به اینکه تماشاگر ایرانی امکان تماشایِ نمایشهای اروپایی را دارد، هنرمندان تئاتری ایرانی باید نهایت سعی خود را برای ارایۀ کارهایی در سطح بالا بکنند. اگر ضوابط “تئاترسیار” رعایت شود امکان ارایۀ کارهای خوب بدون تمرین روی صحنههایِ نا آشنا وجود دارد. در این جشنواره هم کارگردانِ باسابقه و سرشناسی مانند نیلوفر بیضایی که تجربۀ ” تئاترسیار” را دارد با بهرهگیری از بازیگران استخوانداری مانند منوچهررادین، بهرخ بابایی و فرهنگ کسرایی و نمایشِ قویِ “در حضور باد” اثربهرام بیضایی، سالن مملو از تماشاگر را در شب ۱۲ سپتامبر میخکوب کرد و تحسین حرفهای و غیرحرفهای را برانگیخت. البته میزانسنهای دقیق و روان بودن حرکات و بیان رسای بازیگران دراین موفقیت نقش بسزایی داشتند. این نمایش خارج از بخش مسابقه بود.
ایرانیان در بریتانیا جا افتادهاند
سوسن فرخ نیا معتقد است که جامعۀ ایرانی در این کشور دیگر جا افتاده است و از امکانات مالی خوبی هم برخوردار است. اما ایرانیان به اهمیت و لزوم کار فرهنگی و هنری و از جمله تئاتر و بخصوص جنبه آموزشی آن، چه برای دست اندرکارانش و چه برای تماشاگران، به آن اندازه ای که لازم است توجه نمیکنند. او میگوید: “متمولان ایرانی حاضر هستند برای لذتهای آنی مبالغ زیادی در قمارخانهها ببازند ولی حاضر نیستند مبالغ بسیار کمتری وقف فعالیتهای فرهنگی- هنری کنند.” او میافزاید: “گروه تئاتری سام با یک بودجه بسیار محدود توانست این جشنواره را به پایان برساند. ولی جشنوارهای درچنین وسعتی اگر بخواهد به نحو شایستهای برگزار شود باید بودجهای معادل ۶۰ هزار پوند داشته باشد، در حالی که سام با بودجهای زیر یک سوم این مبلغ جشنواره را با زحمات فراوان و با خستگی مفرط همۀ همکاران و با اتکا به کار تیمی برگزار کرد.” او ادامه میدهد: “وقتی که ما به سراغ شورای هنر انگلستان برای گرفتن بودجه میرویم بلافاصله به ما میگویند که تنها میتوانند کمک مختصری به پروژههای ما بکنند. دلیلشان هم این است که میدانند ایرانیها سومین اقلیت مهاجر پولساز در این کشور هستند و تعجب میکنند که چرا ما نمیتوانیم از جامعۀ اقلیت خودمان کمک مالی دریافت کنیم. آنها میگویند که اولویت سازمان آنها، اقلیتها و مهاجران جدید هستند تا آنها در این کشور جا بیفتند. آنها میگویند که ایرانیها دیگر خیلی وقت است که به بریتانیا مهاجرت کردهاند و جا افتادهاند. ما هم درمقابل استدلال آنها کم میآوریم.”
سوسن فرخ نیا میافزاید: “در بریتانیایی که تخمین زده میشود ۳۰۰ هزار و در پایتخت آن لندن بیش از ۱۰۰هزار ایرانی زندگی میکنند آیا ۱۰۰۰ الی ۱۵۰۰ نفر پیدا نمیشوند که سالانه مبلغ ناچیز ۱۲۰ پوند، یعنی ماهی فقط ۱۰ پوند را به فعالیتهای فرهنگی- هنری اهدا کنند؟! این مبلغی است که بیش از بودجۀ تمامی فعالیتهای ما را تامین میکند و به این ترتیب کمکی به گروههای دیگر هم خواهد شد.”
یادآوری میشود که بودجۀ این جشنواره با دریافت دو کمک هزینه از شورای هنر و بنیاد فویل با زحمات خانم صهبا لاجوردی و با یاری الیزابت منسفیلد و رویا جهانبین تامین شده بود که البته خرج سفر و اقامت مهمانان و هزینۀ تبلیغات جشنواره شد. به قول سوسن فرخ نیا ایدههای زیبا برای برنامههای فرهنگی و هنری کم نیستند ولی تنها آنهایی تحقق مییابند که منابع مالی لازم آنها فراهم شود. این نکتهای بود که وی در جلسۀ گفتگو دربارۀ جشنواره نیز بر آن تاکید کرد.
از سوسن فرخ نیا میپرسم فروش بلیت در جشنواره چقدر به حل مشکل مالی کمک میکند؟ میگوید: “کمک خوبی است مثلاً من اگر تمام اجراها را “فولهاوس” میرفتیم چیزی در حدود ۸ هزار پوند درآمد داشتیم که مبلغ خوبی است ولی دوای کامل درد ما نیست. ما به بودجه احتیاج داریم.”
میپرسم آیا دلیل اینکه برخی از نمایشها در جشنواره امسال تماشاگر بالایی نداشت از نبود رسانهای با تیراژ و پخش بسیارگسترده در بریتانیا که جایی مناسب برای تبلیغ میتواند باشد سرچشمه نمیگیرد؟ پاسخ میدهد: “اگر ما امسال فقط در یک مجلۀ رایگان آگهی داشتیم ولی به جایش اطلاعیه ما در تمامیمغازههای ایرانی در اقصی نقاط لندن پخش شد. البته ناگفته نماند که شب اختتامیه جشنواره با کنسرت معین در لندن مقارن شده بود.”
اما امیرفرهاد اعظم پناه، فعال تئاتری و بازیگر توانا، معتقد بود که نبود آگهی در چند نشریه دیگر در لندن یکی از دلایل کم بودن تماشاگران لندنی نسبت به سال گذشته بود. امیرفرهاد درضمن به حضور کمتر رسانهها به منظور پوشش خبری این رویداد نیز اشاره داشت. در مورد آگهی جوابِ قابل پیشبینیِ سوسن فرخ نیا این بود که گروه سام بودجۀ کافی برای آگهی در چند نشریه نداشت.
نمایشهای جشنواره
و اما دربارۀ نمایشهای اجرا شدۀ در جشنوارۀ امسال باید گفت که داریوش رضوانی با ارایۀ دو کار یکی از فعالترین شرکت گنندگان در جشنوارۀ امسال بود. او روز ۹ سپتامبر، نمایش “دراتاقی از آن خود نمیگنجم” با نویسندگی حامد احمدی بر اساس خوانشی از نمایشنامۀ “شب بخیر مادر” نوشتۀ “مارشا نورمن” و با بازیگری ساناز قاضیزاده و پگاه نایبی روی صحنه برد. روز بعد او نمایش “کاکتوس” نوشتۀ حامد احمدی بر اساس نمایشنامۀ معروف “مرگ و دوشیزه” اثر “آریل دورفمن” را روی صحنه برد. ساناز قاضی زاده، امیرفرهاد اعظم پناه و خود داریوش رضوانی ایفاگر نقشها بودند. لازم به یاد آوری است که نسخۀ سینمایی این اثر معروف با شرکت بن کینگزلی و سیگورنی ویور به کارگردانی رومن پولانسکی در سال ۱۹۹۴ ساخته شد. داستان در یک کشور فرضی در آمریکای جنوبی میگذرد ولی دارای اشارههایی مشخص به کشورشیلی است که با روبرو شدن زنی که در دوران دیکتاتوری در زندان مورد تجاوز قرار گرفته با متجاوزِ خود پس از سقوط دیکتاتوری آغاز میشود.
نمایش “کاکتوس” جایزۀ بهترین طراحی صحنه را که توسط سارا احمدی انجام شده بود دریافت کرد. در ضمن جلسۀ گفتگو با حضور کارگردان درمورد این نمایش، جلسۀ بسیار زنده و پُر ازطرح نکات مهم محتوایی و فنی بود.
یکی از کارگاههای جشنواره که بسیار موفق بود و مورد استقبال زیاد قرارگرفت، کارگاه بازی با ماسک حمید رضا جاودان بود. استقبال چنان زیاد بود که آقای جاودان، که مدرس تئاتر در دانشگاههای فرانسه است، یک کارگاه فوق برنامه نیز برگزار کرد که آن هم مورد استقبال زیاد قرارگرفت.
اما بگویم از “اجرای گویشی” نمایشنامۀ “دون ژوان در جهنم” اثر برنارد شاو و به ترجمۀ ابراهیم گلستان. این کاری بود به ابتکار قاضی ربیحاوی و شرکت صدرالدین زاهد، فرشید آریان و سارا امینی. زاهد در نقش دون ژوان شخصیت اصلی نمایش بود و نبض کار را در دست داشت. آدم به راستی تعجب میکند که چطور چهار بازیگر ایستاده بدون حرکت و با اتکا به فن بیان و حداکثر حالات چهره و حرکات بدنیِ محدود موفق شدند بیش از یک ساعت تماشاگران را میخکوب نگه دارند. این اولاً به ترجمۀ روان ابراهیم گلستان بر میگردد که خود وی در قسمت پرسش و پاسخ گفت که دقیقاً ۶۵ سال پیش، زمانی که جوان ۲۸ سالهای بود ترجمه اش انجام شده است.
به جرئت میتوان گفت که متن به هیچ وجه احساس ترجمه را به تماشاگر منتقل نمیکرد از بس که فارسی آن روان و قوی بود. البته بی شک نقش بازیگران در به زبان نمایشی درآوردنِ متن در موفقیت این اجرا سهم بسیار مهمیداشت. صدرالدین زاهد، فرشید آریان در این اجرا درخشیدند. قاضی ربیحاوی هم هرچند بسیارظریف و رندانه نقش شیطان را بازی میکرد ولی صدای پایین ناشی از مشکلِ فنی او در بعضی موارد فهم دیالوگ او را مشکل میساخت. این اجرا در ضمن فرصت نادری را برای پرسش و پاسخ با ابراهیم گلستان در لندن به دست داد.
“جشن تولد” اثر ” آبسورد” هارولد پینتر به کارگردانی محمد حیدری کاری بود که روی صحنه بردن آن به راستی جرئت میخواهد. رمزگشایی از دنیای پیچیده و شگفت آفرین هارولد پینتر کار مشکلی است. احتیاج دارد که بازیگران با کارگردان مدتی را به تحلیل متن بگذرانند و سپس بر صحنهای آشنا روی میزانسن کار کنند. چنان که حیدری گفت گروه از این امکان برخوردار نبوده است. با این همه در نقطههایی نمایش جان میگرفت و قوی میشد و تماشاگر را جذب میکرد. در این میان نقشآفرینی خود محمد حیدری و شهلا محسنی و مجید خلیلی در مجموع گیرا بود. متاسفانه امکان بحث و گفتگو در مورد این نمایش فراهم نبود، چیزی که مسلماً میتوانست به ارتقاء کیفیت در اجراهای بعدی کمک کند.
“ما هم بله…” نمایشی بود در سبک ” آبسورد” به نویسندگی و کارگردانی سیمین متین و با بازیگری فرهنگ کسرایی، سیمین متین و مرتضی مجتهدی. نمایش در سطحی انتزاعی به مسئلۀ انرژی هستهای میپرداخت هر چند که اشارات غیر مستقیمی نیز به ایران کنونی داشت.
فرهنگ کسرایی در این نمایش و نیز در ” در حضور باد” بسیار خوش درخشید و به قول سوسن فرخ نیا از ستارههای این دوره از جشنواره بود. در جلسۀ پرسش و پاسخ تبادل نظر جانانه این نمایش، به قول انگلیسیها “توفان اندیشهها” در گرفت و نکتههای ریز و پوشیدهتر آشکار شد. سیمین متین در خارج از جلسه در جواب به پرسش من از اندوختههای خود از جلسۀ گفتگو و پرسش و پاسخ پس از اجرای نمایش که حتماً به ارتقاء کار کمک میکند گفت.
“خورشید سوخته” کاری بود به کارگردانی و تنظیم متن پیشکسوت تئاتری مجید فلاح زاده بر اساس متنی از علیرضا کوشک جلالی و با بازی علی رستانی و خود کارگردان که به زندگی و مشکلات یک کارگر مهاجر میپرداخت.
اما امسال یکی از بخشهای جدید و جالب جشنواره، بخش کودکان بود. این قسمت شامل دو نمایش، اولی با عنوان “کوتی و موتی” از آلمان که از بازیهای خوب و جلوههای بصری جالب بهرهمند بود و کودکان را خوب سرگرم کرد. و دومی نمایشی با عنوان “مهمان ناخوانده” از گروه نمایش مدرسۀ رستم تحت سرپرستی منوچهر حسین پور. این نمایشی بود بسیار آموزنده که با تشویق تماشاگران و اظهار نظر و درگیری ذهنی با نمایش همراه بود. خانم شهلا طاهری مدیر مدرسۀ رستم به من گفت که بچههای مدرسه این نمایش را در صحنۀ مدرسه اجرا کرده بودند ولی او در ابتدا نگران این اجرا روی این صحنه و در سالن بزرگ بود ولی بچهها خوب از عهدۀ کارشان بر آمدند.
در جشنواره امسال قسمت زبان اشاره به فارسی هم اضافه شده بود که عفت ماهباز مسئول آن بود.
برنامۀ اختتامیه جشنواره نمایش “پروانه ای در مشت” اثر ایرج جنتی عطایی بود که نگارش آن به سال ۱۹۹۴ بر میگردد. کیهان لندن درمورد این نمایش با ایرج جنتی عطایی مصاحبۀ ویدویی انجام داده است. در اینجا باید از بازیِ خوب سامان بایون سا گفت. ساسان بازیگر علاقمندی است که تجربه و جا افتادگی فرشد آرین، ایفاگر نقش نویسنده، را ندارد ولی توانست به خوبی ازعهده نقش خود برآید.
در عنوانبندی انگلیسی نام جشنواره به صورت فستیوال فارسی و انگلیسی تئاتر و هنر لندن آمده است ولی هیچ کار انگلیسی در این جشنواره روی صحنه نرفت. تا جایی که به بالانویسهای همزمان مربوط میشود باید گفت که یا بسیار بد به انگلیسی ترجمه شده بودند که نمیتوانست برای یک انگلیسیزبان قابل فهم باشند، و یا جسته و گریخته بودند و یا اساساً وجود خارجی نداشتند که در عمل تماشاگرغیر فارسی زبان را از شمول این جشنواره خارج میکرد. این هم به هیچ وجه مربوط به زحمات بیدریغ محمود صدیق نبود که بی سر و صدا وظایف فنی خود را با پشتکار انجام میداد.
به جشنوارۀ امسال ابتکار پسندیدۀ رایگیری ازتماشاگران اضافه شده بود که ایران عطاری و مژگان ربیعی از گروه تئاتری سام مسئولان این قسمت بودند. در مراسم اختتامیه و اعطای جوایز رای تماشاگران به نمایش “روز دروغ” داده شد.
اعضای هیئت داوران امسال عبارت بودند از: صدرالدین زاهد، بهروز قنبر حسینی، سارا امینی و رزیتا که ناظر بود.
از کارهایی که امسال خوش درخشیدند عبارتند از: “روز دروغ ” به کارگردانی و بازیگری یعقوب کشاورز سرکار، جوایز بازیگر مرد و زن – رویا بامزر- و بهترین اجرا را از سوی هیئت داروان دریافت کرد. محمد حیدری بهترین کارگردانی را برای ” جشن تولد” دریافت کرد که آن را به تمامی تیم خود اعطا کرد. روشنک مرادی برای متن نمایشی “شب و روز” جایزه گرفت. پرویز صیاد برنده جایزۀ هنرمند سال اعلام شد که هادی خرسندی در غیبت وی جایزه را دریافت کرد، هر چند که به شوخی گفت چون صیاد زیاد جایزه گرفته لازم نیست این جایزه به دست او برسد.
کار مژگان مرتضوی و سهلا محسنی در قسمت فروش و رزرو بلیت وظیفهای بسیار مشکل و پر مسئولیت بود که آنها زیر فشار کار زیاد از عهدۀ آن بر آمدند. محسن فارسی به عنوان دستیار مدیریت جشنواره زحمت زیادی کشید. رضاپور و مارال مجریان جشنواره بودند که وظیفۀ مشکلی داشتند. پایانبخش جشنواره برنامه موسیقی بود که توسط آروین صحافا، موزیسین چیرهدست و سمیه اجرا شد.
به قول امیرفرهاد اعظم پناه جشنوارۀ امسال هم گامی به جلو بود و با اتکا به کار تیمی و ارجگذاری دست اندرکاران قدیم و جدید به پیشرفت خود ادامه خواهد داد.