کامیار بهرنگ- استفاده مکرر واژه «دشمن» در سخنرانیهای رهبر جمهوری اسلامی موضوع جدیدی نیست. اما بعد از توافق اتمی میان جمهوری اسلامی و قدرتهای جهانی موضوع «نفوذ دشمن» شکل دیگری در ادبیات سیاسی رهبر جمهوری اسلامی و نزدیکان او پیدا کرده است.
تلویزیون جمهوری اسلامی با دعوت از حسین شریعتمداری مدیر مسوول کیهان تهران و صادق خرازی دیپلمات دوران ریاست جمهوری حجتالاسلام محمد خاتمی و مدیرمسوول سایت «دیپلماسی ایرانی» تلاش کرده است تا به این سخنان واکنش نشان دهد.
صادق خرازی در ابتدای این مناظره گفته است: «سه کشور صاحب ادبیات ایدئولوژیک هستند. یکی از آنها آمریکاست که صاحب ایدئولوژی لیبرال دموکراسی است و آن را تبلیغ می کند. کشور دوم، جمهوری فرانسه است که ادبیات توأم با نظام لائیسیته را توسعه میدهد و کشور سوم جمهوری اسلامی ایران است که ایدئولوژی مقاومت را در دوران معاصر تعریف کرده است».
حسین شریعتمداری نیز در این گفتگو با اشاره به اینکه رهبر جمهوری اسلامی «در دو ماه اخیر پنج بار بر کلمه نفوذ تأکید داشتهاند» اضافه کرد: «نفوذ، ورود پنهان برای تخریب است و دو نوع دارد. یک زمان نفوذ برای عملیات تروریستی است که در این حالت عامل نفوذی تا موقعی که به هدفش برسد از خودش پالس و نشانهای بروز نمیدهد و مرکز مقابله با این نوع نفوذ، مراکزی همچون سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی هستند. نوع دوم، نفوذی است که برای تغییر ساختار صورت میگیرد که اهمیت این نفوذ از نفوذ نوع اول بسیار بیشتر است چرا که در نوع دوم، نیروی نفوذی پنهان نیست و کمکم خودش را به هدف نزدیک میکند و این نوع نفوذ با بصیرت قابل کشف است».
اما نکته مهمی که در سخنرانی اخیر رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با فرماندهان و کادرهای سپاه پاسداران وجود داشته است، حذف بخشی از سخنرانی اوست. او در این سخنرانی گفته بود:«آنها منتظرند که ملت و نظام خوابشان ببرد و ده سال دیگر که مثلاً بنده نباشم، اهدافشان را محقق کنند اما ملت و مسئولان نمیگذارند امید شیطانی بیگانگان درباره به خواب رفتن ملت، در دل دشمن پا بگیرد». وی افزود: «باید آنچنان پایههای انقلاب و فکر انقلابی در اینجا مستحکم باشه که با مردن و زنده بودن این و اون و زید و عَمر تأثیری در حرکت انقلابی کشور نگذاره».
برخی از ناظران این سخنان را در پیوند با هم اشارهای دانستند به مرگ خود خامنهای و اینکه وی به فرماندهان سپاه هشدار میدهد که مراقب نفوذ سیاسی و فرهنگی «دشمن» که مهمتر از نفوذ اقتصادی است به ویژه در مراجع «تصمیمسازی» باشند. حسین شریعتمداری بر اساس این هشدارها به شرح انواع «نفوذ» پرداخته است.
برای بررسی سخنان اخیر رهبر جمهوری اسلامی و گفتگوی تلویزیونی میان حسین شریعتمداری و صادق خرازی، با علی اصغر رمضانپور که حسین شریعتمداری او را بخشی از حلقه نفوذ خطاب کرده است به گفتگو نشستیم.
– استفاده از واژه دشمن توسط رهبر جمهوری حرف تازهای نیست. اما «نفوذ» ظاهرا به یک مفهوم جدید در دستگاه تبلیغاتی رژیم تبدیل شده است. آیا شما این تاکیدها را واقعی میدانید یا یک دستاویز سیاسی و تبلیغاتی؟
– من فکر میکنم واقعیترین زمینه چنین ترسی و بخصوص تاکید آقای خامنهای به نفوذ و به طور مشخص اشاره به این موضوع پس از مرگ او را باید در ویژگیهای روانی خود آقای خامنهای جستجو کرد. در واقع پس از توافق اتمی مهمترین دستاوردی که به نوعی به آقای خامنهای اطمینان خاطر داده بود، گرفته شده است. اگر به رفتار او به عنوان یک دیکتاتور و مستبد نگاه کنیم، در رفتار چنین افرادی معمولا نوعی ترس بسیار شدید میبینیم و حتی آن را میتوانیم نوعی ترس مالیخولیالی و ناشی از روانپریشی ببینم. این حس وقتی به وجود میآید و یا تشدید میشود که اتفاقا به دوران پایان خود نزدیک میشوند. این پایان هم میتواند پایان عمر سیاسی و هم میتواند پایان عمر واقعی باشد که در مورد آقای خامنهای فکر میکنم هر دو این موارد صادق باشد. یعنی او دچار یک مساله روانی است که هم شرایط جسمیاش به او میگوید که عمر درازی نخواهد داشت و هم اینکه مهمترین پروژه نظامی- سیاسی که در طول ۱۰ سال گذشته حیات سیاسی خودش را به آن گره زده بود از او گرفته شده و در واقع میتوانیم بگوییم او در آن پروژه شکست خورده است. به همین دلیل فکر میکنم مساله رسیدن به توافق صرف نظر از پیامدهای سیاسی، اقتصادی و نظامی که برای ایران به همراه خواهد داشت، که باید آن را به صورت مستقل مورد بحث قرار داد، اما برای شخص آقای خامنهای و برخی از نیروهای تندرو یک شکست بوده است و در چنین شرایطی اینان دچار یک فروپاشی شخصی میشوند. طبیعی است که در چنین شرایطی احساس ترس اولین واکنش به این شکست است و آنها به سراغ کسانی میروند که آنان را به عنوان دشمن خود میشناسند.
اینکه آقای خامنهای بگوید آمریکا دشمن او است به نظر من فقط نوعی اغراق است. شما اگر به سابقه او از زمانیکه به عنوان رهبر جمهوری اسلامی در مسند قدرت قرار گرفته نگاه کنید، میبینید که وی گروههایی در داخل کشور را حذف کرده است. این حذف از گروههایی که چپ مذهبی در داخل ایران شناخته میشوند آغاز شد و به حذف اصلاحطلبان و ملی- مذهبیها گسترش پیدا کرد و بعد هم با حذف آقای هاشمی و نزدیکان او این پروژه را تکمیل کرد. وقتی ما این مسیر را میبینیم، نمیتوانیم بگوییم که آقای خامنهای در عمل، آمریکا را دشمن خود میداند بلکه در واقع او نشان داده است که دشمن خود را در داخل و منتقدان به سیاستهای خودش میداند. حال که سیاستهای ۱۰ سال گذشته او با شکست فاحش روبرو شده مجددا به سراغ منتقدان داخلی خودش میرود. بنا بر این نگرانیهای رهبر جمهوری اسلامی بیش از آنکه زمینههای واقعی داشته باشد به فروپاشی و اضمحلال روانی او باز میگردد.
– اما چرا حسین شریعتمداری که در نزدیکترین حلقههای رهبر جمهوری اسلامی قرار دارد به این شکل وارد میدان میشود؟ آیا نفوذی که خامنهای به آن اشاره میکند و آنچه حسین شریعتمداری به آن نفوذ دشمن در ردههای بالای حکومت میگوید یکی است؟
– من نوع نگاه آقای خامنهای و شریعتمداری را از هم تفکیک میکنم. نگاه خامنهای از جایگاه رهبری است که مسئولیتهای خودش را بزرگتر و کلانتر میبیند. اما آقای شریعتمداری خودش را در موضع رهبر یک جناح یا باندی میبیند که در طول نزدیک به ۱۵ سال گذشته تلاش کرده است که از طریق حذف جناحهای دیگر خودش را به تنها سخنگوی آقای خامنهای تبدیل کند. به نظر من او سطح دعوا را تقلیل میدهد و به اسم آقای خامنهای بعضی از تسویه حسابهای شخصی خودش را با دیگران انجام میدهد. وقتی آقای شریعتمداری میآید این وسط ناگهان به آقای مهاجرانی، من و یا نمایندگان مجلس ششم اشاره میکند خودش خوب میداند که هیچ کدام از ما یعنی از آقای مهاجرانی تا آن دسته از نمایندگان مجلس هیچ کدام آنچنان نیروی عمدهای در کشور نبوده و نیستند که بتوانند منشاء یک تغییر جدی در کشور باشند. او اینها را به عنوان نمونههایی از کسانی که وی در سالهای گذشته سعی کرده از صحنه سیاسی کشور حذف کند (که البته متاسفانه در بیشتر موارد موفق شده است) مطرح میکند تا در برابر آنهایی که از کشور خارج شدند و البته بخش عمدهای که از کشور خارج نشدند، در واقع از شخص خودش دفاع کند. بنا بر این من این موضوع را نوعی تلاش آقای شریعتمداری برای توجیه موقعیت شخصی خودش میدانم که به جای اینکه به افزایش قدرت آقای خامنهای منجر شود، خودش یکی از عوامل شکست وی بوده است. حال که پروژه خامنهای شکست خوره است، حسین شریعتمداری به جای آنکه خودش را به عنوان مشاور رهبر جمهوری اسلامی و به عنوان گرداننده مهمترین دستگاه تبلیغاتی و سیاسی آقای خامنهای یعنی روزنامه کیهانِ تهران مورد تردید قرار دهد و نگاه کند که چه مسیری را در پیش گرفت که به این شکست منجر شده برای توجیه شکستهای خودش انگشت اتهام را به سمت دیگران دراز میکند و پای آنها را به میان میکشد. بنا بر این من فکر میکنم آقای شریعتمداری دارد به نوعی قصور شخصی خودش به عنوان مشاور آقای خامنهای را توجیه میکند.
– دفتر رهبر جمهوری اسلامی از یک سو با انتشار یک اطلاعیه تفسیر سخنان وی را منع کرده و از سوی دیگر با راه انداختن یک نشریه به نام «خط حزبالله» به دنبال نوعی دیگر از ارتباط با مخاطبان خود است. آیا شما آن اطلاعیه و انتشار این نشریه را تغییر روش رهبر جمهوری اسلامی در حذف واسطههای سخنگو و برقراری ارتباط مستقیم با مردم میدانید؟
– من فکر نمیکنم که آقای خامنهای چه از نظر شخصی و چه به واسطه موقعیت سیاسیاش، به سمت یک رابطه مستقل و مستقیم با مردم برود. او کاری که حداکثر خواهد کرد این است که یک سخنگو و یک رابط سوخته (به این معنی که دیگران هم او را عنوان یک عامل شکست و تحلیلگر اشتباه میدانند که کارایی خودش را از دست داده است) جای خودش را به گروه دیگری واگذار کند. من این موضوع را خیلی اساسی نمیبینم اما به هر صورت نشان میدهد که امثال آقای شریعتمداری بیش از آنکه مفید باشند، در شرایط حساس بیشتر در صدد استفاده از سخنان او برای منافع شخصی خودشان هستند. اما از میان همین مساله ظاهرا جزئی میتوانیم این استنباط کلیتر را بکنیم که آقای خامنهای خودش را برای دوران پس از توافق آماده میکند. یعنی با وجود همه دلخوریها و دلنگرانیهایی که از پیامدهای این توافق دارد به هر حال آن را پذیرفته است. وگرنه هم مذاکره کنندگان نمیتوانستند بدون اجازه او تا این مرحله وارد این مذاکرات شوند و هم اینکه عملکرد او در مقابل مجلس که به هر حال سعی کرده خودش را پشت مخالفان توافق قرار ندهد نشان میدهد که او خودش را برای شرایط بعد از توافق آماده میکند. بنا بر این فکر میکنم برای شرایط پس از توافق او احساس میکند که باید دست به کارهای بزرگتری بزند که اگر این کارهای بزرگتر را در کنار آن ترسی که به آن اشاره کردیم قرار دهیم، به طور طبیعی باز گذاشتن دست سپاه پاسداران در امور داخلی ایران و به طور مشخص اطلاعات سپاه را به همراه خواهد داشت. من فکر میکنم اگر چه بخشی از این آماده کردن قرار دادن رابطهای بین خودش و مردم از نظر رسانهای است، اما بخشی از آن در واقع باز گذاشتن دست سپاه و اطلاعات سپاه برای کنترل هر چه بیشتر و در واقع برآورده کردن انتظاراتی است که بعد از توافق در فضای سیاسی داخل کشور به وجود خواهد آمد.
– در این میان مساله «فتنه» باز هم در سخنان شریعتمداری نقش پررنگی پیدا میکند. با شرایط موجود در جامعه و بخصوص پس از انتخابات سال ۹۲، بریدن دوباره سر فتنه در چنین سطحی چه ضرورتی دارد؟ آیا این موضوع را هم میتوان به ترس از نتایج انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری مرتبط دانست؟
– من فکر میکنم که مطرح کردن مساله فتنه به نوعی مطرح کردن آن به عنوان یک دستاویز سیاسی و امنیتی است. اگر به واقعیتهای ایران نگاه کنیم، آقایان موسوی و کروبی که سالهاست در حصر خانگی نگاه داشته شدهاند و آقای خامنهای و کسانی مانند آقای شریعتمداری به همه خواستههای مردم و چهرههای حقوقی و شخصیتهای مدنی برای رعایت حداقل حقوق آنان و حتی برگزاری دادگاه در همان چهارچوبهای جمهوری اسلامی تن ندادهاند. بنا بر این آنها واهمهای از اینکه آقایان موسوی و کروبی را در حصر نگاه دارند، ندارند. جریانهای عمده درون جنبش سبز را هم در این چند سال به شدت سرکوب کردند و بنا بر این آنها از نظر عملی هیچ دغدغه امنیتی و سیاسی از جریان جنبش سبز هم ندارند ولی کماکان میخواهند از آن به عنوان یک دستاویز استفاده کنند برای اینکه در انتخابات آینده مجلس بتوانند دست به مهندسی انتخابات بزنند. امیدوار هستند که با استناد به همین تئوری آقای خامنهای که ما باید جلوی نفوذ در مجلس شورای اسلامی و خبرگان را بگیریم در واقع یک مهندسی جدید انتخاباتی ایجاد کنند. معنی باز گذاشتن دست اطلاعات سپاه چند ماه پیش از انتخابات این است که روال تعیین صلاحیت را از وزارت اطلاعات که ممکن است تا حدی زیر کنترل دولت باشد بگیرند و به اطلاعات سپاه بسپارند و از سوی دیگر ماجرا به تقویت نهادهای وابسته به شورای نگهبان در سطح شهرستان بپردازند. بنا بر این من فکر میکنم مطرح کردن نام جنبش سبز تنها برای مهندسی انتخابات آتی است.
– اگر بخواهیم به یک تئوری قدیمی در مورد مقایسه سید محمد خاتمی و گورباچف باز گردیم، برخی این موضوع را مطرح میکنند که وجود روحانی پس از این توافق امکان زنده کردن دوباره این پروژه را به همراه دارد. شما چقدر این پروژهسازی را واقعگرایانه میدانید؟
– من نه با تئوری گورباچف دانستن آقای خاتمی موافق بودم و نه با گورباچف دانستن آقای روحانی موافق هستم. این تشبیه پیشتر در زمان آقای خاتمی و امروز هم از جانب دو گروه دامن زده میشود. یکی تندروهای درون حکومت ایران که میخواهند این تئوری را زمینهای برای تحریک نهادهای امنیتی و جناحهای قدرت علیه آقای خاتمی و الان علیه آقای روحانی قرار دهند و از سوی دیگر کسانی هستند که بیرون از ایران (حالا چه به اپوزیسیون وابسته باشند و چه مستقل از آنها) مطرح میشود. اینها آنقدر از ساختار درونی حکومت ایران به دور هستند که واقعا فکر میکنند کسانی مثل آقایان خاتمی و روحانی در حال ایجاد تغییر در ساختارهای بالای قدرت هستند. در حالی که به نظر من چنین چیزی نیست یعنی گورباچف اصلاحات خود را از نهادهای اصلی قدرت که در دست حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود شروع کرد و ارتباط با غرب یک نمای بیرونی آن بود.
آقایان خاتمی و روحانی تا حالا مطلقا حرکتی که نشاندهنده نوعی تغییر در موقعیت رهبری جمهوری اسلامی ایران و یا حتی مغایر با قوانین عرفی جمهوری اسلامی باشد، انجام ندادهاند. در نهایت اینکه این توافق اتمی به بهترین حالت خودش اجرا شود و سرمایهگذاران خارجی وارد کشور شوند و ما دوباره به شرایط دوره دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی و یا دوره اول ریاست جمهوری آقای خاتمی باز گردیم. اگر چه من با این تغییرات موافقم به این معنی که فضای بهتری از لحاظ کسب و کار و شاید آزادیهایی برای جامعه مدنی به همراه داشته باشد اما هیچکدام اینها تغییر اساسی در ساختار جمهوری اسلامی به وجود نمیآورد و من فکر میکنم اگر ما به تغییری در ساختار نظام فکر میکنیم باید آن را در مسیر دیگری که به تحولات جامعه در ایران و یا تحولات بینالمللی و نظایر آن بازمیگردد، ببینیم. به نظرم نباید موقعیت گذشته آقای خاتمی و موقعیت کنونی آقای روحانی را آن قدر بزرگ دید که این توافق و اجرای آن تغییر اساسی در هویت جمهوری اسلامی و یا موقعیت قدرت برای جمهوری اسلامی فراهم میکند.
– باراک اوباما نیز به همین موضوع اشاره دارد که تا ۱۰ سال آینده فضای سیاسی ایران دچار تغییرات اساسی خواهد شد. آیا شما این را در همین چهارچوب ارزیابی میکنید؟
– طبیعی است که آقای اوباما و جریانهایی که از این توافق حمایت کردهاند این امید را داشتند و یا داشته باشند که این تغییر صورت گیرد ولی این یکی از امکانات و سناریوهای موجود است و این سناریو قطعی نیست. آنچه در این میان کلید اصلی است مسیر تحولات درون ایران و جامعه ایران است که به چه سمتی حرکت خواهد کرد. این موضوع به مسائل بینالمللی نیز وابستگی دارد، از مسائل زیست محیطی بگیریم که ایران را دچار بحران خواهد کرد تا شرایط اقتصادی.
من فکر میکنم توافق اتمی، تعیین کننده هیچ چیز قطعی نیست و عوامل متعددی وجود دارد که در سالهای آینده میتوانند به همان میزان توافق هستهای تاثیرگذار باشند.
*****
برنامه «نگاه یک» با حضور حسین شریعتمداری و صادق خرازی را میتوانید در اینجا ببینید: