فراموش نکنیم تا تکرار نشود

دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴ برابر با ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۵


کامیار بهرنگ (+عکس) – به همت جمعی از زندانیان سیاسی پیشین و بازماندگان کشتارهای دهه‌ شصت، روز شنبه در لندن برنامه‌ای به یاد کشته‌شدگان آن دهه سیاه برگزار شد.
در ابتدای برنامه ناهید ناظمی در سخنانی با اشاره به ادامه‌ دستگاه کشتار نظام جمهوری اسلامی، بی‌اعتنایی به سلامتی زندانیان سیاسی را یکی از روش‌های به کار گرفته شده برای کشتن این زندانیان عنوان کرد. او در ادامه به مرگ شاهرخ زمانی فعال کارگری و زندانی سیاسی اشاره کرد که چندی پیش بر اثر عدم رسیدگی پزشکی در زندان درگذشت. او در ادامه تاکید کرد که این نشست تنها برای یاد آوری کشتار دهه‌ شصت نیست بلکه برای آن است که تا زمانی‌که عمر این حکومت ادامه می‌یابد ما شاهد تکرار و افزایش اعدام‌ها خواهیم بود.

ناهید روش Kayhan London ©
هایده روش
kayhan.london©

 

بعد از این مقدمه یک دقیقه سکوت به احترام تمام کشته‌شدگان ۳۶ سال گذشته و بخصوص آنانی که به تازگی به کام مرگ فرو رفتند اعلام شد و پس از آن هایده روش از زندانیان سیاسی سابق و از بازماندگان کشتارهای سال ۶۷ به بیان خاطراتی از آن روزها پرداخت.
بیان این خاطرات که گاه به سراغ ته‌مایه‌های طنز‌های زندان هم می‌رفت به خوبی به سمت هدف برگزاری این نشست حرکت کرد. در واقع این خاطرات نه یک نمایه‌ سوگوارانه از کشتارهای دهه شصت بلکه نمایش یک واقعیت قابل لمس بود.
مهدی اصلانی نیز سخنرانی خود را بر بعد از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ متمرکز کرد، بر دورانی که او آن را «زمان عادی‌سازی» نامید. دورانی‌ که خانواده‌ها را از کشتارها مطلع می‌کنند و ملاقات‌ها برای جان به در بردگان مجددا برقرار می‌شود. مهدی اصلانی در این مورد گفت: «حکایت تحویل کیف‌ها  حکایت غریبی است. از میان خانواده‌ها برخی بیش از یک کیف سهم بردند. بهکیش‌ها ۵ کیف، رضایی جهرمی‌ها و رحیمی‌ها همین تعداد و بنیان خانواده‌ها را از بین بردند». او در ادامه با اشاره به اینکه بعضی از خانواده‌ها حتی کیفی هم دریافت نکردند گفت: «مبنای نظام اسلامی از ابتدای شکل‌گیری‌اش از پشت‌بام کشی آغازین تا کهریزک و همین امروز بر اساس تحقیر روح و دریدن جسم استوار بوده است. سخت بر این باورم که فرجام حقوق بشر در نظام اسلامی راهکار حقوقی ندارد البته این هم‌معنی با تعطیل کردن فعالیت‌های حقوق بشری نیست. به این معنی که من اینجا نیایم و به ذکر خاطرات نپردازم و دیگر دوستان به کار ثبت و انتشار دست نزنند. این گونه مراسم با تمام ایرادهای نهفته در آن اگر در یک چیز موفق بوده باشد تاخت زدن خاطره‌ها از روی پل فراموشی است».
مهدی اصلانی در ادامه با اشاره به سه عنصر «اسطوره، تراژدی و حماسه» در تابستان ۶۷ اشاره کرد و به رسم سخنرانی‌های خود به یاد یکی از «دیده‌ نشدگان» آن کشتار به ذکر خاطره پرداخت.

مهدی اصلانی Kayhan London ©
مهدی اصلانی
kayhan.london©

«من امروز در حضور شما ایستاده‌ام تا قصه کلاغ و گل سرخ مکرر کنم. در حضور شما گزارش یک اسطوره مکرر کنم. تا گزارش یک جنایت غریب مکرر کنم و دریغ که این عبارت آخر آبستن همه‌ی هستی من است، گزارش یک جنایت غریب؛ مکرر».
او در ادامه‌ سخنرانی خود اضافه کرد: «می‌دانید در اسطوره زمان خطی نیست، گرد است. لحظه‌ها بر هم تلنبار نمی‌شوند، تکرار می‌شوند. در جهان اسطوره تکرار لحظه‌ها جاودانگی می‌سازد، جوانی جاودانه می‌سازد». او ادامه داد: «من امروز در حضور شما ایستاده‌ام تا گزارش یک تراژدی مکرر کنم، گزارش نه به حقیر خدایانی که شرم نمی‌شناسند. حقیر خدایانی که بند می‌شناسند و قفس، قفس فروشانی که به شقاوت خویش فخر می‌فروشند […] من امروز در حضور شما ایستاده‌ام تا گزارش یک حماسه مکرر کنم، گزارش نبردی که در آن دل‌بستگان اردوی نیکی به خاک افتاده‌اند تا نبرد خویش را از عناصر تراژیک بیان کنند […] من امروز در حضور شما ایستاده‌ام تا حماسه‌ی مرگ یاران مکرر کنم و من هنوز همان‌جا ایستاده‌ام، بند ۸، زندان گوهردشت».
مهدی اصلانی در ادامه این سخنرانی ۷ و ۸ شهریور [سال ۶۷] را یکی از پازل‌هایی می‌داند که هنوز بر چرایی آن واقف نیستیم. دو روزی که «هیات مرگ» در زندان گوهردشت کار خودشان را متوقف کرده‌ بودند. «چپ‌کُشی» در زندان‌های سراسر کشور از ۵ شهریور آغاز می‌شود، اما در این دو روز کار هیات مرگ متوقف می‌شود که چرایی آن تا امروز تنها بر اساس برآوردهای شخصی تحلیل شده است.

او در ادامه اضافه کرد: «اجازه بدهید در اینجا نوعی حسادت مثبت خودم را بیان کنم. به واقع دهه‌ی شصتی‌ها دیده نشدند. نادیدگی بُن دهه‌ی شصت است. اگر عدالت را در دیده شدن معنی کنیم بی‌تردید بخشی از ناعدالتی در نادیدگی تعریف می‌شود. اما وقتی در تصویر رسانه می‌بینم یک گفتمان و ساخت به‌وجود می‌آید که معنای واژه‌گانی همچون اسطوره، تراژدی و حماسه بازتعریف می‌شوند. ساکی در دست، بهزاد نبوی از مرخصی به زندان باز می‌گردد و همسرش او را بدرقه می‌کند و در رسانه می‌خوانی “اسطوره سی سال مقاومت” ، فیض‌الله عرب‌سرخی، محسن صفایی‌فراهانی و … یک ظلم و ناعدالتی در این دیده‌شدن وجود دارد که یک بخشی متوجه رحیمی‌ها [از خانواده‌های زندانیان سیاسی که در سال ۶۷ اعدام شده‌اند] است. برای پسری که هنوز در جستجوی مادرش است و نمی‌داند خاک برادرانش کجاست؟ اما هیچ‌کس او را ندیده است. یکی از آن نادیده شده‌ها که مرگش مددرسان بسیاری شد “جلیل شهبازی” بود که امشب می‌خواهم بخشی از روایت او را برای شما بازگو کنم. او در سال ۱۳۵۸ جزو ۵ تن معروفی* هستند که به دلیل حمل اسلحه بازداشت می‌شوند و امشب سعی می‌کنم بخشی از روایت‌ روزهای آخر زندگی او را برای شما بازگو کنم. روز ۵ شهریور [۱۳۶۷] ما در بند ۸ زندان گوهردشت صدایی را از بالای سرمان می‌شنیدیم. معمولا در زمان نقل و انتقال‌ها دوستان پا به زمین می‌کوبیدند تا مشخص شود که اتفاقی در حال وقوع است، جلیل شهبازی در بند ۷ بود. ۶ شهریور بعد از صبحانه نام دو نفر را خواندند “فرامرز زمان‌زاده” و “سیاوش سلطانی” با چشم‌بند بیرون بیایند. تصور کردیم که قرار است به این دو ملاقات بدهند. (از جمعه ۷ مرداد تمام کانال‌های ارتباطی ما قطع شده بود) فرامرز حتی فرصت نکرد که پیراهن مناسبی بپوشد، این دو به امید ملاقات از بند خارج شدند و ما فرامز را دیگر ندیدم».
جلیل شهبازی به همراه ۴ نفری که بعدها به پنج تن معروف شده بودند در سال ۵۸ دستگیر می‌شوند و به قول خودشان «سرقفلی زندان» می‌شوند. بعد از سال ۶۵ که یک سری از زندانیان آزاد می‌شوند، شرط آزادی این افراد را «مصاحبه تلویزیونی» اعلام می‌کنند، اما به دلیل زیر سوال رفتن «پرنسیپ‌های انسانی» از سوی آنها رد شد. ۵ شهریور [۶۷] برای حضور در برابر «هیات مرگ» فراخوانده می‌شود، ارتداد جلیل [شهبازی] ثابت نمی‌شود اما خواندن نماز را هم قبول نمی‌کند. از اینجای روایت را من به نقل یکی از هم‌بندانش می‌گویم: «او در مقابل سوال مسلمان هستی یا مارکسیست، گفته بود دین ندارم». [حسین‌علی] نیری [از اعضای هیات مرگ] هم حکم داده بود که تا زمان خواندن نماز او را شلاق بزنند. تمام زندانیان چپ سه سرنوشت را تجربه کردند، تمامی کسانی‌که هنوز زنده هستند و مقابل هیات مرگ قرار گرفته بودند، فارغ از آنکه چه گفته‌اند، سخن‌شان دفاع ایدئولوژیک تلقی نشده بود. اما آنانی‌که به هر نحوی برای آن هیات سخنی از ایدئولوژی را بیان کردند، اعدام شدند. گروهی دیگر هم بودند که از سوی هیات مرگ به خوردن شلاق تا خواندن نماز محکوم شدند. (به ازاء هر وعده نماز نخواندن، ۱۰ ضربه شلاق) جلیل شهبازی نیز به برخی از هم‌بندی‌های خود گفته بود: «دوره حاج داوود [رحمانی] داره برمی‌گرده و من دیگه حوصله‌اش را ندارم». گفته بود که هرگز در طول تمام سال‌های زندان این گونه شلاق زدن را ندیده بود. جلیل شهبازی صبح روز ۷ شهریور به یکی از هم‌بندان خود گفته بود که برو من برمی‌گردم، اما او با شیشه‌ی مربایی که به عنوان لیوان چای استفاده می‌کرد، رگ خودش را می‌زند و تمام می‌شود. نگهبان بند و شیخ مقیسه (با نام مسعتار ناصریان) وقتی بالای سر او رسیده بودند به یکی از هم‌سلولی‌های او گفته بود: «این کثافت‌کاری‌های چیه که می‌کنید، بگید ما به حد کافی طناب داریم که در خدمت‌تون باشیم».
مهدی اصلانی در بخش پرسش و پاسخ نیز تاکید کرد: «در تابستان ۶۷ اگر همه‌ می‌دانستند که چه سرنوشتی در انتظار آنها است و به جای ۱۷ رکعت نماز  حتی۱۷۰ رکعت هم می‌خواندند باز هم قرار بود آن تسویه صورت گیرد. من با استفاده از واژه‌هایی همچون قتل‌عام برای آنچه در سال ۶۷ به وقوع پیوست مخالفم چرا که آنچه اتفاق افتاد یک تسویه حساب سیاسی- ایدئولوژیک بود. ارتداد و محاربه برای چپ‌کُشی بهانه بود و تصمیم اجرای آن از پیش گرفته شده بود».
هایده روش نیز در بخش پرسش و پاسخ تاکید کرد: «من فکر می‌کنم جدا از اینکه احترام عزیزانی که از دست رفته‌اند و همچنین مقاومت‌های آنان را ذره‌ای کم نکنیم ولی به خودمان اجازه بدهیم که یک بار برگردیم و با نگاه انتقادی به آن دوران نگاه کنیم که آیا واقعا راه دیگری نبود که به زندان نرویم و کشته نشویم. اما تاکید می‌کنم که [کشتار] ۶۷ یک داستان دیگری بود که مهدی اصلانی هم به آن اشاره کرد. اگر ما به خودمان اجازه بدهیم که با دید انتقادی نگاه کنیم شاید راهی به آینده به دست بیاوریم».
در پایان این بخش مهدی اصلانی در پاسخ به پرسشی پیرامون آنچه در لابلای سخنرانی خود به عنوان «نبود راهکار حقوقی در مورد حقوق بشر در نظام جمهوری اسلامی» گفت: «مساله حقوق بشر در ایران قفل شده و راهکار حقوقی ندارد. اینها کاری کردند که جان کری با عصا به مذاکره می‌رود. اینها آن قدر برگ برنده روی میز دارند که با آنها بازی می‌کنند».

بعد از سخنرانی‌‌ها و  پرسش و پاسخ،  نمایش «نازلی سخن بگو» کاری از «گروه تئاتر نینا» به کارگردانی و بازیگری پروانه سلطانی به همراه کاوه بهرامی و آذر آل‌کنعان اجرا شد. این نمایش نیز روایتی از روزهای اعدام در زندان‌های جمهوری اسلامی را روایت می‌کند.

*توضیح: بر اساس روایت یکی از هم‌بندبان جلیل شهبازی او در آخرین گفتگوی خود گفته بود جان خود را بردارید و بروید بگویید نماز می‌خوانیم. نیری دست از سر من بر‌ نمی‌دارد، او می‌خواهد مرا خُرد کند، شما بروید، من تصمیم خودم را گرفتم. اما هیچ‌ کدام از هم‌بندی‌های او نمی‌دانستند «من تصمیم خودم را گرفته‌ام» چه معنایی دارد.
* جلیل شهبازی، علی لنگرودی ، سعدالله زارع، خلیل هوشیاری و سیدعلی میرنوری لنگرودی

Kayhan London ©
kayhan.london©
Kayhan London ©
kayhan.london©
Kayhan London ©
kayhan.london©
Kayhan London ©
kayhan.london©
Kayhan London ©
kayhan.london©
Kayhan London ©
kayhan.london©
Kayhan London ©
kayhan.london©
Kayhan London ©
kayhan.london©
Kayhan London ©
kayhan.london©
پروانه سلطانی Kayhan London ©
پروانه سلطانی
kayhan.london©
Kayhan London ©
kayhan.london©

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=23897