کامیار بهرنگ – دوم اکتبر همزمان با زادروز ماهاتما گاندی از سوی سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانی بدون خشونت نامگذاری شده است.
از سال ۲۰۰۷ مجمع عمومی سازمان ملل متحد این روز را به منظور ترویج فلسفه بدون خشونت و به احترام رهبر استقلال هندوستان به تصویب رساند. آناند شارما وزیر امورخارجه وقت هندوستان در جلسهای که این پیشنهاد را به تصویب رساند از ماهاتما گاندی نقل کرد: «عدم خشونت بزرگترین سلاحی است که در اختیار انسان قرار گرفته است. تواناتر و قدرتمندتر از تمام سلاحهایی که با نبوغ انسان ابداع شده است».
بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد در پیامی که امسال به همین مناسبت منتشر کرده است، با اشاره به میراث گاندی، گفته است: «او به ما قدرت مخالفت صلحجویانه در برابر ظلم و نفرت را نشان داد. او نشان داد که چگونه همکاری و بردباری میتواند بر بیعدالتی غلبه یابد. او ارزش والای حاکمیت قانون در شکستن دور باطل انتقام را به جهان معرفی کرد».
گاندی جدا از جنبشی که به استقلال هندوستان از انگلیس انجامید، نقشی بی بدیل در تاریخ سیاسی جهان از خود بر جای گذاشت. رهبری که در مقابل «هدف وسیله را توجیه میکند» مردم را به شعار «وسیله نیک در راه هدفهای نیک» دعوت کرد.
شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل نیز در سخنرانی خود در یکی از مدارس هندوستان (سال ۲۰۰۴) پیشنهاد «روز جهانی بدون خشونت» را داده بود. اما وی ۳۰ ژانویه سالروز ترور گاندی توسط یک هندوی متعصب را پیشنهاد کرده بود. سه سال بعد این ایده توسط سونیا گاندی و دیزموند توتو مجددا مطرح شد و سالروز تولد گاندی به این عنوان ثبت گشت.
پیامآور بدون خشونت
موهنداس کارامچاند گاندی* که او را با نام مهاتما (روح بزرگ) گاندی میشناسند و هوادارانش در هند او را پاپو (پدر) مینامند، با طرح «ساتیااگراها»** دنیای پس از خود را دگرگون ساخت. این واژه که از دو بخش ساتیا (حقیقت) و اگراها (پافشاری) تشکیل شده است پایهی فلسفهای شد که امروز بر مبنای آن «بدون خشونت» تعریف میشود. نخستین بار او این واژه را برای جنبش مبارزات هندیهای آفریقای جنوبی علیه تبعیض نژادی به کار برد.
برای گاندی انسان و اعمال انسان متفاوت بود و به همین دلیل تاکید داشت که باید از گناه متنفر بود و نه از گناهکار. او با چنین نگاهی توانست جدا از هدایت جامعه هند به سوی پیروزی، تاثیر عمیقی بر حوزهی نظری تئوری بدون خشونت بگذارد. در واقع گاندی مبتکر و پیامآور جنبشهای بدون خشونت است اما در مورد جنبههای عملی تئوری او صحبتهای بسیاری از زوایای مختلف مطرح است.
پیرمحمد ملازهی بر این باور است که «واقعیت تلخ این است که عدم خشونت گاندی در حوزه عمل حتی در داخل هند نتوانست از خشونت جلوگیری کند. قتل گاندی به دست یک هندوی متعصب شاهد این مدعاست. خشونت بین هندوها و مسلمانان شبه قاره هند هنوز هم قربانی میگیرد. بشریت برخلاف نظر گاندی که تساهل و مدارا را راه نجات میدانست به خشونت کور ادامه داده و بدتر آن که آن را با توجیه مذهبی نیز همراه ساخته است».
اما واقعیت آن است که اندیشه گاندی در سالهای بعد از او همواره چراغ روشنی برای جنبشهای بدون خشونت جهان بود. تاثیر نظری افکار گاندی را میتوان در مارتین لوترکینگ رهبر برابریطلب سیاهپوستان آمریکا، نلسون ماندلا رهبر مبارزات ضد تبعیضنژادی در آفریقای جنوبی، لخ والسا رهبر آزادیخواه لهستان، واسلاو هاول رهبر مبارزه با دیکتاتوری کمونیست در چکسلوالکی سابق، آنگ سان سوچی رهبر دموکراسیخواه برمه و دالایی لاما رهبر بودائیان جهان دید. برای تاثیر فلسفه بدون خشونت گاندی کافی است سری به کتابخانهها و دانشگاههای سراسر جهان بزنید تا لیست بلندی از کتابهایی را بیابید که به این موضوع اختصاص دارد (کتابهای «مرکز مطالعات بیخشونت» را که به فارسی ترجمه شدهاند میتوانید در اینجا مطالعه کنید).
آشتی ملیِ بدون خشونت
پس از پیروزی نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی او با پیام آشتی ملی توانست یکی دیگر از جنبشهای بدون خشونت جهان را پیروز و تثبیت کند. ماندلا که خود زمانی اسلحه بر دوش داشت و به دلیل مبارزه مسلحانه به زندان افتاده بود اما راهکار دستیابی به یک پیروزی ماندگار را در جنبش بدون خشونت و آشتی ملی پیدا کرد. این سوال مطرح است که آیا میتوان در برابر جنایتکاران از آشتی سخن گفت؟ رامین جهانبگلو از جمله کسانی است که سالها در زمینه مبارزات بدون خشونت و آشتی ملی فعالیت میکند. او بر این باور است که «آشتی ملی نمی تواند صورت بگیرد مگر اینکه مانند آنچه در شیلی و آرژانتین و آفریقای جنوبی روی داد، ما یک نوع بخشش در جایی داشته باشیم. نیاییم انگشت خود را دراز کنیم و دیگران را متهم کنیم. به نظر من باید یک سری کمیسیون های حقیقتجویی ایجاد شود، مردم بیایند به همدیگر بگویند که ما چرا خشونت را اعمال کردهایم؟ فرهنگش را نداشتیم؟ آموزشاش را نداشتیم؟ بیمار روانی بودیم؟ یا فقط قدرتطلب بودیم؟» او در حاشیه نشست «دگراندیشیستیزی و بهاییآزاری در ایران» در دانشگاه تورنتو تاکید دارد که «آشتی ملی مفهومی است که برای آینده ایران مطرح میشود» و اضافه میکند: «آشتی ملی و بخشش از آنجایی شروع میشود که شما میخواهید عدالت را جایگزین قصاص کرده، اخلاق را وارد عدالت کنید و عدالت منصفانه داشته باشید و میخواهید با جنایت و نه فقط جنایتکاران بجنگید. این درست است که ما تحت ظلم و ستم هستیم ولی مظلوم بودن کافی نیست. ما باید بتوانیم که از همین امروز به بحث اینکه چگونه میتوانیم یک عدالت انتقالی داشته باشیم و جامعه میتواند به یک عدالت آتی برسد، بیاندیشم. بحث آشتی ملی هم در رابطه میان ما و جابران مطرح میشود اما در درجه اول میان خودمان باید مطرح شود».
جهانبگلو تاکید دارد با توجه به شرایط موجود در ایران که «امکان به حرکت درآوردن مکانیسمهای درون قدرت» وجود ندارد، آشتی ملی در حد یک بحث نظری باقی خواهد ماند، اما برای دولتی که بتواند آن معیارهایی را که اشاره شد به «مکانیسمهای حقوقی و سیاسی» در آورد، امکان بحث آشتی ملی به صورت عملی فراهم میشود. البته بایستی توجه داشت که رویکرد افرادی همچون رامین جهانبگلو الزاما به سوی «جابجایی قدرت» متمرکز نبوده و تاکید آنها بر «ترویج آشتی ملی برای اقلیتهای جنسی، مذهبی و قومی است که بتوانند در آینده ایران نقشی داشته باشند».
رها بحرینی نیز آشتی ملی را بر چهار پایه اصلی استوار میداند: «حق دانستن حقیقت، حق اجرای عدالت بر مبنای موازین حقوق بشری، اعاده حیثیت از قربانیان و همچنین تبیین و تنظیم راهکارهای تضمین عدم تکرار». او تاکید دارد که «آشتی ملی در مقابل عدالت قرار ندارد و در واقع آشتی ملی یک فرآیند است».
مهرانگیز کار نیز که مدتی برای بررسی روند آشتی ملی در آفریقای جنوبی به سر برد، در این مورد گفته است: «رویدادی مانند آنچه در آفریقای جنوبی اتفاق افتاده بود در واقع مانند یک رویا برای ما ایرانیان شکل گرفته است. در شرایط کنونی امکان بحث آشتی ملی [در ایران] وجود ندارد. بحث بخشش یا انتقامجویی زمانی به وجود میآید که نظام تبعیض و یا تمامیتخواه زیر فشارهای مردمی متقاعد بشود که به حرف مردم گوش کند». او بر این باور است که وقتی ما با عجله به سراغ مدلهای کشورهای دیگر میرویم بدون آنکه زمینهها و راهبردهای آنها را در نظر داشته باشیم و صحبت از «بخشش جانیان» به میان میآید در حالیکه آنها همچنان در حال ادامهی سیاستهای خود هستند، در این شرایط ما باعث میشویم «گروههایی که صدمه خوردهاند، مدعی خواهند شد همه دارند حساسیتها را کم میکنند تا گروهی از خود حاکمیت به قدرت برسد و برای بخشی از آنها مصونیت به وجود میآورد».
جنبش اجتماعیِ بدون خشونت
در ایران میتوان نمونههایی از جنبشهای اجتماعی بدون خشونت را مشاهده کرد و به گسترش آن در آینده امیدوار بود. عینیترین نمونهی آن را در حرکت دراویش گنابادی میتوان دید. دکتر مصطفی آزمایش در گفتگو با مرکز مطالعات بدون خشونت در مورد حرکت درویشان گفته است: «به باور دراویش، خشونت پرهیزی به منزله تسلیم در برابر بی عدالتی و بی حرمتی نسبت به مبانی ارزشی نیست بلکه همان گونه که جناب تابنده تاکید دارد قانون اساسی و اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان دو سند قانونی معتبر حق اعتراض را برای همگان به رسمیت شناخته است. دراویش در برابر اعمال ضدقانونی و ظلم همواره مقاومت کرده و می کنند».
حرکتهایی همچون تحصن نسرین ستوده در اعتراض به لغو پروانه وکالتاش نیز نمونهی روشنی از یک حرکت فردی است که به یک جریان بدون خشونت اعتراضی بدل شده است. حرکت ستوده از یک نقطهی آغازین مشخص به یک اعتراض چند وجهی بدل شد و افراد گوناگون با مطالبات متفاوت به آن پیوستهاند. برای اندازهگیری اثرگذاری چنین رفتارهایی نیاز به زمان است و نمیتوان آنها را در کوتاهمدت ارزیابی کرد اما میتوان همین امروز دید که نیروهای سیاسی (که حتی زمانی مشی مسلحانه را تبلیغ میکردند) به سوی این گفتمان حرکت میکنند و معتقدند که یک دموکراسی پایدار از میان خشونت بیرون نخواهد آمد.
به باور بسیاری از تئوریپردازانِ حرکتهای بدون خشونت از جمله واسلاو هاول خشونت برای تغییر، زمینهی خشونت پس از پیروزی را فراهم میکند. نمونهی این موضوع را میتوان در انقلابهایی که بر پایهی خشونت و یا جنگ مسلحانه پیروز شدهاند مشاهده کرد. اعدامهای انقلابی به عنوان ابزاری برای حذف «ضد انقلاب» نقطهی آغازینی است که گاه با حمایت انقلابیون همراه میشود اما به مرور در بیشتر این جوامع دایرهی این اعدامها به سراغ خود انقلابیون رفته و مصداق بارزی میشود برای جمله معروف «انقلاب فرزندان خود را میخورد».
رامین جهانبگلو در این مورد تاکید دارد که «طرح پرسش آشتی ملی در جامعه ایران عرفاً کوششی سیاسی نیست، بلکه تمرینی مدنی است برای پیشبرد اخلاق مدارا، مسوولیت پذیری و حقیقتگویی همراه با مبارزه با فرهنگ کینه و نفرت» و اضافه میکند: «به طور مسلم تنها راه دگرگون ساختن قوانین ناعادلانه و افکار و رفتار غیرانسانی در قبال زنان، کودکان، اقلیتهای دینی، قومی و جنسی ایجاد مکانیسمهای خشونتپرهیز شهروندی و طرح بحث آشتی ملی برای آیندهای نزدیک در ایران است […] هیچ چیز ضامن این نیست که برخی از گروه ها و ائتلاف های سیاسی در ایران و در خارج از ایران که خود را از مشروعترین مخالفان استبداد در ایران میدانند، فردای پیروزی تبدیل به حکومتهای استبدادی جدیدی نشوند». این را تجربه انقلاب ۵۷ در ایران نیز به روشنی نشان میدهد.
* Mohandas Karamchand Gandhi
** Satyagraha