کامیار بهرنگ – انجمن ادب (دانشآموختگان بریتانیا) در ششمین برنامه از سلسله گفتگوهایی که برگزار کرده است، به موضوع «نقد و بررسی چهره ایران در رسانهها و جهان» پرداخت.
در این نشست سعید کمالی دهقان، عضو تحریریه روزنامه گاردین، مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ و محمدرضا جلاییپور دانشجوی دکترای جامعهشناسی دانشگاه آکسفورد به طرح بحث پرداختند.
در ابتدای این جلسه سعید کمالی دهقان با اشاره به تفاوت نگاه به موضوع «ایران و ایرانی» به عنوان دو مقوله جدا از هم گفت: «تصور من این است که با وجود تمام تلاشهایی که توسط چه گروههایی در داخل و چه خارج از کشور برای ایجاد این تفاوت صورت میگیرد، اما یک تصویر بیشتر به صورت غالب وجود ندارد. این تصویر تنها ایران را نمایندگی میکند و آن هم تصویری است که حکومت از آن ارائه میکند». کمالی دهقان بر این باور است که تلاش نیروهای خارج از کشور برای ارائه نگاهی متفاوت از مردم ایران جدا از آن برداشت حکومتی ناموفق بوده است.
او در بخشی دیگر از سخنان خود به آمارها و نظرسنجیهای جهانی پیرامون محبوبیت ایران در نگاه جهانی اشاره کرد و گفت: «به نظر من آمار را باید جدی گرفت ولی باید متوجه بود که تا چه حد به آن اعتبار میدهید. در عمل تنها کشوری که نگاه مثبت به ایران دارد پاکستان است. حتی در لبنان و فلسطین هم باز به ایران نگاه منفی بسیار قوی وجود دارد. این یک واقعیتی است که نمیتوان انکارش کرد حتی اگر من با آن مخالف باشم. شما حتی اگر به نظرسنجی دوسالانه بی بی سی در سال ۲۰۱۳ نگاه کنید محبوبترین کشور آلمان بوده و ایران در پایینترین رتبه این جدول قرار گرفته است. در این نظرسنجیها یک نکته مهم وجود دارد و آن هم کاهش محبوبیت ایران پس از رفتن آقای احمدینژاد است. در واقع برخی از کشورهای اسلامی که پیشتر به دلیل مواضع آقای احمدی نژاد نگاه مثبتی به ایران داشتند، اما با روی کار آمدن آقای روحانی این دید از بین رفته است». کمالی دهقان تاکید دارد که روی کار آمدن حسن روحانی در ایران به بهبود شرایط داخلی کمک خواهد کرد اما این موضوع دست کم تا امروز نتوانسته است موجب بهبود نگاه جهانی به ایران شود و حتی توافق اخیر اتمی هم این نگاه را تغییر نداده است.
او در ادامه با اشاره به توجه رسانههای غربی به موضوع حقوق بشر در ایران گفت: «با اینکه وضعیت حقوق بشر در ایران نسبت به کشورهایی همچون عربستان سعودی بهتر است اما رسانههای غربی توجه بیشتری به موضوع ایران دارند. اما به نظر من این توجه در بلندمدت به نفع ایران خواهد بود و این توجه میتواند به بهتر شدن شرایط حقوق بشری در ایران بیانجامد حتی اگر امروز نگاه منفی نسبت به ایران را تشدید کند».
مجید تفرشی نیز در ابتدای سخنان خود تاکید داشت که در این جلسه «سخنان غیرمتعارف» را مطرح خواهم کرد و سخنرانی خود با طرح سه موضوع آغاز کرد: «بنجامین دیزرائیلی نخست وزیر قرن نوزدهم بریتانیا جمله معروفی دارد که میگوید در دنیا سه مدل دروغ وجود دارد دروغ معمولی، دروغهای کثیف و آمار.
هفته گذشته من در هواپیما با یک آقای اتگلیسی تحصیلکرده همراه بودم که به من میگفت بعد از توافق وین حالا دنیا قبول کرده است که ایران بمبهای اتمی که ساخته است را نگه دارد؟
۴ سال پیش یک راننده تاکسی پاکستانی به من گفت که آینده دنیای اسلام در دست جنبش طالبان و محمود احمدینژاد است».
او با طرح این سه موضوع تاکید داشت که بحث مطرح شده یک موضوع چندلایه است که از یک سو با حکومتی روبرو هستید که در کارنامه سی و چندساله خود خطاکاریهای عامدانه و غیرعامدانه از خود نشان داده است که جای دفاع اصولی از خودش باقی نمیگذارد و از سوی دیگر دنیایی قرار دارد که مدام با ایران مغرضانه برخورد کرده و در مقابل رفتارهای اشتباه ایران، پاسخهای ناشایستتری را به نمایش گذاشته است. مجید تفرشی در ادامه اضافه کرد: «در چنین شرایطی است که اگر بخواهیم طرف ایران را بگیریم مزدور رژیم میشویم و اگر از آن طرف بگیریم، خائن به منافع ملی خواهیم شد».
او در ادامه علاوه بر ایرانیان خارج از کشور که تصویر ایران در رسانههای خارجی را ترسیم میکنند، ۴ گروه دیگر را بر اساس میزان تاثیرگذاری در این تصویر موثر دانست: رسانهها، نخبگان و دانشگاهیان، سیاستمداران و افکار عمومی. تفرشی در ادامه سخنرانی خود با اشاره به لابیها و اتاقهای فکر خارج از کشور که به دنبال تقویت گفتمان تغییر رژیم در ایران هستند و به گفته وی تمام تلاش خود را برای نامناسب نشان دادن حکومت ایران به کار میبرند گفت که او مهمترین لابیهایی را که موجب اثرگذاری بر این نگاه منفی به ایران میشود، لابی سازمان مجاهدین خلق میداند و تاکید کرد که این لابی امروز به دنبال امور داخلی خود است و از بقیه لابیها جدا عمل میکند اما بعد از مجاهدین، لابی گروههای وابسته به آئین بهائیت و گروههای قومگرا امروز فعالیتهای زیادی را انجام میدهند.
تفرشی سوی دیگر این موضوع را رسانههای حکومتی و غیرحکومتی خارج از کشور دانست و گفت: «تکلیف رسانههای حکومتی مانند جام جم مشخص است. اما ما با چند رسانهی فارسی زبان روبرو هستیم که یک تاثیرگذاری سنتی متقابل به روی افکار عمومی ایرانیان و افکار عمومی جهانیان نسبت به ایران داشتهاند. در درجه اول بی بی سی فارسی است که از ابتدای تاسیساش در زمان جنگ جهانی دوم برای پروژه نظام موجود در ایران مشغول بوده و در سالهای بعد نیز این نگاه را ادامه داده است. مردم علیرغم اعتمادی که به آن دارند اما همواره نگاه محتاطانهای به بی بی سی دارند. این موضوع زمانی اهمیت پیدا میکند که بدانید در کل تاریخ حیات این شبکه در ایران تنها یک بار در سال ۱۹۷۵ دفتر آن در تهران به دستور شاه تعطیل شده است. نگاه عمومی نسبت به این رسانهها یعنی بی بی سی فارسی، بخش فارسی صدای آمریکا و رسانههای جدیدتری همچون رادیو فردا و بخش فارسی یورو نیوز این بوده که آنها برای تغییر نگاه افکار عمومی و افکارسازی در داخل ایران تاسیس شدهاند اما اتفاقی که در این میان کمتر به آن توجه میشود تاثیر این رسانهها بر سیاستمداران و سیاستگذاران غربی در مورد ایران است».
تفرشی همچنین در واکنش به صحبتهای سعید کمالی دهقان مبنی بر کاهش محبوبیت ایران پس از روی کار آمدن حسن روحانی گفت: «از زمانی که حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده در خارج از ایران سه دسته به شدت احساس خطر کردند. این سه دسته با دلایل اعتقادی، سیاسی و اقتصادی هر کدام در مقابل انتخاب او ایستادند. در این میان لابی نئوکانها و اسرائیلیها و از سوی دیگر لابی اعراب بیشترین نقش را در این مسیر بازی کردهاند. واقعیت این است که روی کار آمدن روحانی بازی است یا واقعیت تلاشی است برای ترمیم چهره ایران در دیدگاه جهانی و این شبکههای لابی مسلما در مقابل آن خواهند ایستاد».
محمدرضا جلائیپور نیز در سخنرانی خود بر راهکارهای بهبود تصویر ایران تمرکز داشت و گفت: «البته نباید ما نباید در سطح دولت ملی متوقف شویم و دچار خطایی شویم که در جامعهشناسی به نام ملیگرایی روش شناختی شناخته میشود. باید در انتخاب موضوع و طرح مساله به پدیدههای جمعی فروتر و فراتر از سطح ملت هم توجه کنیم. در سطح فراملی برای مثال میتوانیم بپرسیم دموکراسیخواهان خاورمیانه یا مسلمانان میانهرو یا فارسیزبانان در رسانههای جهانی چگونه بازنمایی میشوند؟ در سطح فروملی نیز مثلا میتوان پرسید ازاصلاحجویان ایرانی (تعبیری که برای ائتلاف میان اصلاحطلبان و میانهرو استفاده میکنم) چه تصویری در جهان و رسانهها وجود دارد؟»
او در ادامه با اشاره به ۶ مطلوب اصلی اجتماعی (دموکراسی، آزادی، عدالت، رفاه، نظم و امنیت) افزود سطح بهرهمندی ایرانیان از این شش مطلوب بیشتر از چیزی است که در رسانههای جهانی و افکار عمومی ملل دیگر به نظر میرسد. به تصریح او «در همهی این زمینه نقصان زیاد داریم اما کشورهایی هستند که در هر شش زمینه وضعیت بدتری از ایران دارند ولی در رسانهها و افکار عمومی ملل دیگر وضعیت بهتری دارند و از اینجهت نمود ما از بودمان بدتر است».
جلائیپور در ادامه به توضیح ۶ عامل اصلی تاثیرگذار بر افکار عمومی جهانی نسبت به ایران پرداخت:
۱) عملکرد دولت ایران؛ همهی ما به خطاهای پرشمار دولت ایران توجه داریم و تکرار واضحات نمیکنم. با اینکه آقای ظریف در مذاکرات هستهای درخشان عمل کرد در بازآرایی سفارتخانهها و وزارت امور خارجه همچنان ناکام بوده و این بدنه در دیپلماسی عمومی ماهر و خلاق و چابک نیست.
پرسش این است که چگونه میتوانیم برای اصلاح و بهبود رفتار نهادهای انتخابی و انتصابی دولت ایران اقدام کنیم؟ فکر میکنم همان سیاست تعاملی که قدرتهای بزرگ اخیرا در قبال ایران در پیش گرفتند و به توافق هستهای انجامید، نیازمندیم جامعهی ایران هم در ارتباط با دولت ایران بیشتر چنین سیاستی را در پیش بگیرد. به نظرم این آموزهی بنیانگذاران جامعه شناسی را باید بیشتر جدی گرفت که دولت و جامعه توانمند لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون یکدیگر وجود نخواهند داشت و اگر ما جامعهی توانمندی میخواهیم باید به کارآتر و توانمندشدن دولت ایران هم کمک کنیم. استفاده از فرصتهای انتخاباتی و مذاکره، فشار، لابی و انواع بسیج اجتماعی برای اصلاح دولت و تقویت و بهبود آن میتواند زمینهی تقویت بنیهی مدنی جامعهی ایران را هم بیشتر فراهم کند. این سیاست تعاملی دو بعد اصلی دارد: اول بهبود نهادهای انتخابی که بیشتر از طریق انتخابات و فشار و بسیج اجتماعی صورت میگیرد و دوم تلاش برای مذاکرهی بیشتر با میانهروهای آنچه من آن را ۱+۵ داخلی مینامم (۶ نهاد بیت رهبری، سپاه و ارتش، قوه قضائیه، شورای نگهبان و صدا و سیما) تا موانع کمتری برای بسط آزادی و دموکراسی و عدالت و رفاه ایجاد کنند.
۲) ایرانیان خارج از کشور؛ میتوانند نقش بسیار مهمی در تغییر نگاه عمومی ملل و دولتهای دیگر به ایران داشته باشند اما نسبت به سرمایههای اجتماعی و اقتصادی ۶-۷ میلیون ایرانی خارج از کشور از دو- سه نسل در سازماندهی مستقل از دولت ایران برای بسط خیر همگانی ایرانیان و منافع ملی ایران بسیار ضعیف عمل کردهاند. البته استثناهایی مثل بنیاد میراث ایران (در انگلستان)، ایرانیکا و نایاک در آمریکا و جشنوارهی دوسالانهی تیرگان در کانادا هم از معدود نمونههای سازمانیابی تراز اول ایرانیان بودهاند که به بهبود تصویر ایران و ایرانیان کمک کرده است، اما به نسبت آنچه انتظار میرود و در مقایسه با کارنامهی بهتر ترکها، اعراب و حتی ملیتهای کوچکتری مثل ارمنستانیها در لابی به نفع ایران و تاثیر بر افکار عمومی ملل دیگر بسیار ضعیف عمل شده است. یک نمونهی آن بیعملی ۱۶۰ هزار ایرانی ساکن کانادا در برابر سخنان و مواضع ایرانهراسانهی وزیر خارجهی کانادا است.
۳) رسانههای خبری؛ در کوتاه مدت خبرهای تیتر و صفحه اول این رسانهها تاثیرگذار است اما به نظرم مهمترین عامل شکلدهی به افکار عمومی جهان نیستند و رسانههای خبریای که نفوذ و تاثیر گستردهی جهانی دارند محدودترند و رسانههایی در ردهی بیبیسی، الجزیره، روزنامههای گاردین و نیویورکتایمز (هر دو با بیش از ۱۵۰ میلیون مخاطب کیفی آنلاین)، رویترز و سیانان را شامل میشوند. ما بیش از اینکه در کوتاهمدت به تاسیس رسانههای جدید نیاز داشته باشیم به روزنامهنگاران و کارشناسان رسانهشناسی نیاز داریم که در این رسانههای جهانیتر بیشتر حضور داشته باشند. ضعف زبان انگلیسی اکثر روزنامهنگاران و تحلیلگران ایرانی و اینکه این رسانهها اغلب در ایران دفتر ندارند از موانع حضور پررنگتر نمایندههای جامعهی ایران در این رسانههاست. سعید کمالی دهقان در گاردین و بزرگمهر شرفالدین در رویترز و افرادی مثل حسین موسویان، رضا اصلان، تریتا پارسی، رضا مرعشی، نگار مرتضوی، امید معماریان، امید صفی و حمید دباشی از معدود ایرانیانی هستند که از پلاتفرم این رسانههای بزرگ بیشتر استفاده میکنند و به افزایش تعداد آنها بسیار نیازمندیم. سرمقالهنویسیهای جدید از خاتمی، روحانی، ظریف و اصلاحطلبان ایرانی در رسانههای پرمخاطب جهانی هم رویهی خوبی است که به کمک مشاوران بهتر و ترجمه خوب از فارسی میتواند توسط دیگر تحلیلگران و نمایندگان جامعهی ایران بیشتر استفاده شود. شخصا هم در مواردی مثل نامهی ۵۰۰ چهرههای فرهنگی و سیاسی ایران به اوباما در آستانهی اولین سفر روحانی به نیویورک (که تیتر یک روزنامه گاردین و گزارش تفصیلی رسانههای بزرگ جهانی شد) و کمپین ویدیویی حمایت فعالان حقوق بشر و نمایندگان فرهنگی ایران از توافق هستهای (که در همهی رسانههای بزرگ بالا پوشش صفحه اول یا ویژه داده شد) دیدم که با لابی رسانهای مناسب رسانههای بزرگ از انعکاس صدای متفاوت جامعهی ایران استقبال میکنند.
۴) صنعت سرگرمی؛ که به نظرم مهمترین عامل شکلدهی به افکار عمومی جهانیاند. ابعاد صنعت بازیهای ویدئویی امروز (۱۰۱ بیلیون دلار) حتی از صنعت سینما نیز بزرگتر است و متاسفانه بازیهای ایران هراسانه هم در سالهای اخیر بیشتر شدهاند. ورزش و غذای ایرانی هم با الگوگیری از تجربههای کامیابی مثل ژاپن و ترکیه قابلیت جهانیتر شدن دارند. هنرهای جهانیتر ۹ گانه نیز امروز چندان در خدمت بهبود تصویر ایران قرار ندارند. رقص، تئاتر، نقاشی، مجسمهسازی و معماری امروز ایران علیرغم استعدادها و سرمایههای هنری قابل توجه چندان در عرصهی جهانی شناختهشده و پرمخاطب نیست. در هنرهای دستی هم فرش ایرانی نسبت به دههی قبل در عرصهی جهانی افول کرده. در موسیقی هم شاید فقط کیهان کلهر، آن هم صرفا با مخاطب نخبه و کمشمار، توانستهاست در عرصهی جهانی موفق عمل کند و دیگر هنرمندان شاخصمان چندان با ساز و کار و اقتضائات نقشآفرینی در هنری که مخاطب وسیع جهانی دارد آشنا نیستند. در هنر مکتوب و ادبیات هم هنوز بیشتر شعر کلاسیکمان (آنهم صرفا مولوی و خیام) مخاطب وسیع غیرفارسیزبان دارد و رماننویسانی مثل محسن حمید پاکستان که در خارج از کشور خودشان هم مخاطب میلیونی داشته باشند نداریم. در سینما وضعیت بهتری داریم اما سینمای جهانیتر و اجتماعی امثال فرهادی و کاهانی هم سینمای نسبتا تلخی است که چندان توانمندیهای جامعهی ایران را برای غیرایرانیان بازنمایی نمیکند. لابی بیشتر و ارتباط بهتر با نهادهای هنری جهانی و تربیت هنرجویان ایرانی پرشمارتر در مدارس هنری تراز اول جهان از لوازم بهرهگیری بیشتر از ابزارهای صنعت سرگرمی برای بهبود تصویر ایران در جهان است.
۵) سفر به به ایران؛ غیر ایرانیای را نمیشناسم که بعد از سفر به ایران و مواجههی نزدیک تصویرش از ایران و به خصوص وضعیت زنان بهتر نشده باشد. صفحهی فیسبوکی «سی یو این ایران» که در آن ایرانیان به توریستهای غیرایرانی برای سفر به ایران کمک میکنند و سرویسهای جدید شبیه ایربیاندبی در ایران از نمونههای خوب نقشآفرینی جامعهی ایران در این حوزه است. کمکاری دولت و جامعهی ایران در این زمینه بسیار هنوز شدید است.
۶) آکادمیک؛ که با ورود نسل جدید فارغالتحصیلان ایرانی در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی در دانشگاههای برتر دنیا به این دانشگاهها و عرصهی عمومی به مرور تصویری که در مقالات و کتابهای دانشگاهی از جامعهی ایران به دست داده میشود به واقعیت آن نزدیکتر شده است.
سعید کمالی دهقان در بخش دوم این سخنرانی به بخشهایی از سخنان مجید تفرشی و محمدرضا جلائیپور اشاره کرد و گفت: «اینکه رسانههای بزرگ جهانی نگاه منفی به ایران دارند بخشی به عدم حضور خبرنگاران آنها باز میگردد و در این میان دولت مقصر است چرا که به آنها اجازه حضور در ایران را نمیدهد. غیرحرفهای بودن برخورد دولت با رسانههای داخلی و خارجی عامل دیگری است که در این نگاه منفی تاثیرگذار است. در ایران مساله PR [روابط عمومی] نه در بخش دولتی و نه حتی بخش خصوصی تعریف ندارد و به همین میزان ارتباط آنها با رسانهها نیز دچار مشکلاتی جدی است».
مجید تفرشی نیز در واکنش به سخنرانان دیگر گفت: «آنچه در مورد بی بی سی فارسی مطرح کردم بحث معیارهای دوگانه در این رسانه است. مثال کوچکی در این مورد برای شما میزنم، در بسیاری موارد وقتی مسائل خاصی مطرح میشود شعارهای مربوط به منشور برابری به سادگی زیر پا گذاشته میشود. من ۳ مثال برای شما میزنم، برنامهای با نام عدالت انقلابی که چند روز پیش منتشر شده است، دیگری مستندی است که کسری ناجی در مورد تاریخ بهائیت ساخته و همچنین مصاحبه عنایت فانی با بهیه نخجوانی است. شما به راحتی اینجا مشاهده میکنید که چارت بی بی سی مبنی بر مصاحبه با دو طرف ماجرا اینجا بارها زیر پا گذاشته شده است. ممکن است من با برای مثال در این مورد اخیر [مستند عدالت انقلابی] موافق باشم و احساس همدردی کنم اما بحث الان یک بحث فنی است. شما مستندی را ساختهاید که در تمام مدت آن آدمی که جور دیگری صحبت کند وجود ندارد، در مصاحبه عنایت فانی با بهیه نخجوانی ایشون به دروغ میگوید که طاهره [قرهالعین] هوادار بهاءالله بوده است. طاهره وقتی کشته شد و به تعبیر بهائیان به شهادت رسید اصلا دعوای بهاءالله مطرح نشده بود. آن زمان جنبش باب بود و مساله جانشین او صبح ازل بود و وقتی مجری چنین موضوعاتی را نمیداند بحث هیچ واکنشی در برابر این دروغها نشان نمیدهد. این موارد در مسائلی که مربوط به موضوع قومیتها و مسائلی که به منافع ملی بازمیگردد، تکرار میشود».
در بخش دیگری از این برنامه یکی از شرکتکنندگان به انتقاد از مباحث مطرح شده پرداخت و گفت: «در واقع آنچه به عنوان پیشفرض این برنامه در نظر گرفته شده به عنوان فاعل ایجاد تصویر سفید از ایران به عنوان ما ایرانیان. این ما ایرانیان اینقدر بزرگ است که نمیتوان مشخص کرد چه نقشی از آنها را میتوانید انتظار داشته باشید. در داخل ایران بسیارانی هستند که در حاشیه ایستادهاند و در خارج از کشور هم یک بهائی خانه سوختهای که از دهه شصت از ایران متواری شده و همه چیز خود را از دست داده است چطور میتواند در کنار کسی که برای مثال بعد از جنبش ۸۸ از ایران بیرون آمده و طبقه متوسط تهران نشین است که به نوعی به منابع قدرت دسترسی دارد و حتی شاید بتواند به ایران هم سفر کند، قرار داد. چگونه میتوان از همه اینها انتظار داشت که در یک «ما» تعریف شوند. منی که نمیتوانم به ایران بازگردم با کسی که هر وقت دلش تنگ شد با یک بلیط ۴۰۰ پوندی به تهران سفر کند نمیتوانم در آن مایی که شما تعریف میکنید یکجا قرار گیرم».