کامیار بهرنگ (+ویدیو) – جشنواره فیلم و مستند عربی از ۳۱ اکتبر تا ۲ نوامبر در لندن برگزار شد.
این جشنواره با حمایت شبکه بی بی سی عربی با شعار «فیلم و مستند از دنیای عرب در حال تغییر» تلاش کرده بود تا زوایای گوناگون برخی کشورهای عربی را از دریچه سینماگران جوان به نمایش بگذارد.
در روز سوم این جشنواره موضوع مهاجرت مورد توجه قرار گرفته بود. موضوعی که امروز منحصر به دنیای عرب نبوده و تمام جهان را به نوعی درگیر خود کرده است.
«لؤی اسماعیل» از برگزارکنندگان این فستیوال در رابطه با نمایش این فیلمها با اشاره به مساله مهاجرت گفت: «امروز شاید یک نگاه دیگر به این مساله داشته باشیم. به نظر نمیرسد که انسانها به خواست خود مرزها را میشکنند بلکه بسیاری موضوعات دیگر وجود دارد که آنها را مجبور به این کار میکند».
«کوه گوروگو» (Mount Gourougou) اولین مستند این بخش از جشنواره فیلم و مستند عربی بود. این فیلم به زندگی دشوار شمار زیادی از مهاجران صحرای آفریقا میپردازد که به امید رسیدن به اسپانیا به سمت مراکش حرکت کردهاند. این افراد که به هر دلیلی نتوانستهاند خود را به آن سوی مرزها برسانند در کوه گوروگو که محلی خارج از شهر است اقامت دارند و با خوابیدن در چادرهای پاره پوره و غذاهایی که با پای مرغ و سبزیجات درست میشود زندگی را میگذرانند. دور شهر را دیوار کشیدهاند تا آنها امکان ورود به آن را نداشته باشند. در بخشی از این مستند گفته میشود که پلیس حتی به سوی آنان حمله کرده و آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده است. با این حال آنها به امید پیدا کردن یک فرصت برای فرار به سوی اروپا همچنان این سختیها را تحمل میکنند. این مستند ساخته برونو روچی، مستندساز جوان ایتالیایی است که مستندهای دیگری نیز در مورد زندگی مردم مراکش ساخته است.
در بخش دوم این برنامه مستند، «پناهنده دست دوم» ساخته جومانا سعده مستندساز جوان فلیسطینی به نمایش در آمد. او پیش از نمایش فیلم خود تاکید کرد: «برای فهم درست مساله مهاجرت باید ابتدا حرفهای مهاجران را شنید».
مستند او در مورد زندگی یک خانواده فلسطینی است که سالها در سوریه زندگی میکردند. آنها پس از شروع جنگ داخلی تصمیم میگیرند به یکی از کمپهای پناهندگی اردن بروند اما از آنجایی که هیچ مدرک شناسایی با خود نداشتند ابتدا پذیرفته نشده و سرانجام در بخش قرنطینه این کمپ نگهداری میشوند. زندگی برای مادری که سالها کار کرده و پسر این خانواده که قهرمان کاراته دمشق بوده بسیار سخت و عذاب آور است. آنها به شهر خود بازمیگردند تا شاید راهی دیگر پیدا کنند. بار دوم هم شرایط آسان نبود، مادر این خانواده میگوید «مانند یک حیوان» زندگی میکردیم و به دنبال راه فرار بودیم. دختر این خانواده نیز در بخشی از این مستند میگوید: وقتی صفحهی فیسبوکم را باز کردم و ناگهان عکس پدرم را که توسط نیروی اسد کشته شده بود دیدم تا مدتها در شوک بهسر میبردم.
جومانا سعده پیش از نمایش این مستند توضیح داد که این خانواده سرانجام خود را به ترکیه رسانده و پس از طی یک مسیر طولانی هماکنون در آلمان ساکن هستند.
سومین مستند این بخش از جشنواره به فیلم «این تبعید است» ساخته مانی اختصاص داشت. مانی مستندسازی که پیش از این به خاطر کارهای خود جوایزی را از جشنوارههای مختلف دریافت کرده است. وی در مورد مستند خود گفت: «بخش بزرگی از مساله مهاجرت را کمتر نگاه میکنیم. کودکان بخش فراموش شده مهاجرت و تبعید هستند». او از تمام روزنامهنگاران و مستندسازان دعوت کرد تا به این موضوع توجه بیشتری داشته باشند. دوربین این مستند که به گفته مانی نزدیک به ۱ سال برای ضبط آن وقت صرف شده است به کمپهای گوناگون پناهندگی میرود و زندگی کودکان را در آنها بررسی میکند. در بخشی از این مستند کودکی که میگوید «عاشق شهرم حمص هستم» میگوید «اسد ما را میکشت» و در مقابل این پرسش که «میدانی چرا شما را میکشت» با سادگی کودکانهاش میگوید «نمیدانم، ما کار اشتباهی نکردهایم».
یک کودک دیگر وقتی از وحشت بمباران شهرشان توسط جنگدههای دولت بشار اسد سخن میگوید، جوابی متفاوت به این پرسش دارد. او که در موبایل خود صحنههای ضرب و شتم مخالفان اسد توسط نیروهای امنیتی را ذخیره کرده میگوید: «اسد فکر میکند ما تروریست هستیم».
در بخشی دیگر که یک گفتگوی سیاسی کودکانه است، یکی از آنها میگوید: «خدا مردم سوریه را حفظ کند. من نمیخواهم دیگر ببینم که هیچکدام از هموطنان من کشته میشوند».
بازی کودکان در میان خرابهها اما نشانی از دنیای کودکانه ندارد. اسباب بازی آنها یک تکه چوب است به جای تفنگ و سنگهایی که برای آنها نقش نارنجک را بازی میکنند، آنها با هم «جنگ بازی» میکنند.
زندگی سخت خانوادهها برای کودکانی که تا دیروز در خیابانهای شهر و حیاط مدرسه با هم بازی میکردند سختتر از دیگران است. در بخشی از این مستند که به گفتگوی یک مادر با فرزند خود اختصاص دارد، کودک از دلتنگی خود میگوید و اصرار دارد که به شهرشان بازگردند. مادر وقتی از او میپرسد که مطمئن هستی، باز هم کودک تاکید میکند که باید از اینجا برویم اما وقتی که در مقابل این گفتهی مادرش که میگوید «آنجا شاید بشار اسد هنوز باشد»، ناگهان ساکت میشود و میگوید: «نه، من او را نمیخواهم».
یک نوجوان سوری دیگر میگوید: «اسد بسیاری از ما را کشته و من میخواهم او را بکشم» اما در بخشی دیگر حرف خود را پس میگیرد و میگوید: «اما من دیگر در سوریه نیستم و حالا باید به مردم کمک کنم». او که ۱۳ سال بیشتر ندارد هر روز بخشی از خدمات در کمپ را بر عهده میگیرد و با شیرینی کودکانهاش به چادرها سر میزند و میگوید «برایتان میوه آوردهام».
این دنیای تاریک و بدون چشمانداز در گفتهی یکی از همین کودکان خلاصه میشود: «این تبعید ما را خواهد کشت».
مانی دوربین خود را به میان کمپ فلسطینیها نیز برده است، جایی که یک جوان فلسطینی از عشق خود به تحصیل میگوید اما در نبود مدرسه و معلم امیدهایش را برباد رفته میبیند. او میگوید: «من دیگر هیچ آیندهای ندارم. دوستانم کشته شدهاند و بخش بزرگی از خانوادهام را از دست دادهام». حالا این عاشق درس و مدرسه در یک ساختمان کار میکند.
بخشی دیگر از این مستند به سخنان یک کودک سوری اختصاص دارد که در مورد داعش سخن میگفت. وقتی او نام داعش را بر زبان میراند یکی از اعضای خانوادهاش با تحکم به او میگوید «تو باید خجالت بکشی که این نام را میبری» و او تصحیح میکند که منظورش «دولت اسلامی» است. او به گفته خودش آنها را «مردان دین» میبیند اما از کشتار بیزار است.
فیلم پایانی این بخش به مستند «۷۳#» ساخته شهباز مستندساز کرد اختصاص داشت. او دوربین خود را به میان ایزدیها برده تا زندگی و مبارزه آنها را نشان دهد. گروهی که هدف بزرگترین نسلکشی داعش قرار گرفته است. داعش بخش زیادی از دختران آنها را به عنوان «برده جنسی» به اسارت برده اما آنها همچنان به مبارزه ادامه میدهند. یکی از مردان ایزدی با اشک و فریاد میگوید: «وقتی به ما حمله شد هیچکس به فریاد ما نرسید. هیچ کشور عربی به فکر ما نبود و نیست، مسیحیها هم به ما کمک نکردند چون ما ایزدی هستیم».
آنونس مستند «پناهنده دست دوم»
آنونس مستند «این تبعید است»