سارا دماوندان (+عکس) – کریستینا پالتین Kristina Paltén سوئدی ۴۴ساله و مهندس شرکت اریکسون تا حدودی برای همگان شناخته شده است. ۴۸ ساعت بی وقفه دویدن روی تردمیل و طی کردن ۳۲۳ کیلومتر موجب شد که نام او در کتاب رکوردهای گینس ثبت شود اما ماجراجویی کریستینا به همین جا ختم نمیشود. او چندی پیش تصمیم گرفت یک مسیر طولانی را در ایران بدود. بر اساس برنامه زمانبندیشدهای که در اختیار رسانهها قرار داده بود تصمیم داشت از مرز بازرگان تا تبریز که مسافتی نزدیک به ۲۸۰ کیلومتر است را در ۸ روز طی کند. سپس این شهر را به مقصد اردبیل تا ۶ روز و از آنجا در ۷ روز به رشت برود. پالتین بنا داشت فاصله ۳۶۵ کیلومتری رشت تا ساری را در ۱۱ روز طی کند و از آنجا در ۲۱ روز به مشهد برود که ۷۱۲ کیلومتر از ساری فاصله دارد. بخش پایانی سفر وی فاصله ۱۹۴ کیلومتری مشهد تا سرخس بود که در ۶ روز باید انجام میشد. حالا روز ۲ نوامبر سفر دو ماههاش در مرز «باجگیران» به پایان رسید و به گفته خودش با کولهباری از خاطرات شیرین به کشورش برمیگردد. با او تماس میگیرم. در کرج است و در یک مهمانی که برایش ترتیب دادهاند امکان گفت و گو نیست. قرار میشود پس از پایان جشن خودش تماس بگیرد و به وعده داده شده عمل میکند.
-کریستینا، چرا ایران را برای این سفر انتخاب کردی؟
-ایران جاذبههای توریستی بسیار زیبایی دارد. هوای خوب و طبیعت بسیار زیبا مرا وسوسه کرد که این بار ایران را انتخاب کنم. اما شاید مسئله مهمتری که انگیزه مرا برای انتخاب ایران بیشتر کرد اخبار و شنیدههایی بود که من درباره این کشور شنیده یا خوانده بودم. میخواستم ببینم این کشور و مردمانش تا چه اندازه با مطالبی که در رسانههای اروپایی و امریکایی درباره آنها گفته میشود شبیه است، که به نظر من تفاوت بسیاری داشت .
-میشود کمیاز این تفاوتها بگویی؟
-من همیشه فکر میکردم مردم ایران آدمهای بسیار محدود و از دنیای امروز عقب هستند. فکر میکردم یک جامعه سنتی مردسالار اصلا نمیتواند پذیرای یک زن دونده خارجی با پوششی متفاوت باشد. خب، این سفر تمام معادلات ذهنی مرا برهم زد. تنها چیزی که برای مردم آن کشور عجیب نبود پوشش من بود. بسیار راحت مرا پذیرفتند و نه تنها در این مدت مورد آزار و اذیت و بدرفتاری قرار نگرفتم بلکه بسیار در طول سفر مردم همراه من بودند و به جرأت میتوانم بگویم که اگر کمکهای مردم نبود این سفر با موفقیت همراه نمیشد.
-اسم این سفر را ۱۰۰۱ مایل گذاشتی چرا؟
-من علامند به فرهنگ ایران بودم، در این مسیر باید ۱۰۰۱ مایل را گاهی به حالت دویدن گاهی به حالت پیادهروی طی میکردم خب احساس کردم این سفر میتواند برگرفته از داستانهای هزار و یک شب باشد. مسیری که از جاده ابریشم آغاز میشد. برای همین اسم این سفر را هزار و یک مایل گذاشتم. قرار است خاطرات این سفر ماجراجویانه در قالب یک مستند گردشگری در ایران برای تلویزیون سوئد ساخته شود و در سال ۲۰۱۶ پخش شود.
-سفرت ۶۰ روز به طول انجامید، من شنیدهام که بسیاری از شبها را کنار مردم غریبه و در خانههای آنها به سر بردی، درسته؟
-کاملا درسته. در این مدت من فقط ۱۰ روزش را از هتل یا مهمانسرا استفاده کردم. آن هم زمانی که میخواستم کمی خلوت کنم و تنها باشم، وبلاگم را بنویسم یا نقشه سفرم را بررسی کنم. بقیه روزها را با مردم بودم .آنها نمیگذاشتند احساس تنهایی کنم یا حتی برای سفرم خرج کنم. هیچ کدامشان مرا نمیشناختند و من هم آنها را. به همدیگر اعتماد میکردیم و دوست میشدیم و یک شب را با یکدیگر به صبح میرساندیم. بعد هم وقتی میخواستیم از یکدیگر جدا شویم میدیدم برایم آذوقه سفر تهیه کردند که طول راه گرسنگی نکشم .
-این سفر ۲ ماه برای تو خاطراتی را رقم زده، اگر بخواهی یک خاطره ماندگار تعریف کنی آن کدام است؟
-من در طول این سفرم یک شب را درخانهای در روستای چمنبید از توابع خراسان شمالی گذراندم. صاحب این خانه زنی بود به نام اعظم که ۳ بچه داشت و شوهرش در تهران کار میکرد. این زن زبان انگلیسی بلد نبود اما در طول مدتی که آنجا بودم چنان ما باهم رابطه عمیق دوستانه برقرار کردیم که وقتی خواستم از او جدا شوم احساس کردم که حتما دلم برای اعظم و مهربانیهایش تنگ خواهد شد.
-سفرههای رنگارنگ ایرانی همیشه معروف هستند. خوشمزهترین غذایی که خوردی و مزهاش را بسیار دوست داشتی چه بود؟
-تنوع غذاهای ایرانی بسیار است. دستپختهای خوشمزه و غذاهایی که هر چه میخوری سیر نمیشوی. اما من بیشتر از همه خورشت فسنجون و آبگوشت را دوست داشتم، بسیار لذیذ و دلچسب بود.
– در میان وسایلات یک عروسک هم داشتی، چرا؟
-این عروسک اسمش Inga اینگاست. مونس من در همه سفرهایم بوده. عروسکی است که میتواند یخ اولیه را میان من و آنهایی که به زبان انگلیسی یا سوئدی آشنایی ندارند بشکند. این عروسک به راحتی میتواند با بچهها ارتباط برقرار کند و به نوعی رابط دوستی من با دیگران است.
-خب کریستینا، حالا فردا عازم کشورت هستی اگر بخواهی یک پیام برای مردم ایران داشته باشی آن چه خواهد بود؟
-مردم ایران بسیار مهربان، خوش قلب و فهمیده هستند. بسیار مهماننواز. اگر این مردم نبودند من سفرم را با موفقیت به پایان نمیرساندم. تنها جملهای که میتوانم به آنها بگویم این است: قدر مهربانیهایتان را بدانید .
-چه حرفی برای رسانههای کشور خودت داری؟
-به آنها خواهم گفت، این کشور بینظیر است. مردمیبسیار مهربان دارد که با همه سختیهایی که دارند بسیار دست و دلباز و بخشنده هستند. به آنها خواهم گفت که حتما دیدن از این کشور را در برنامه زندگیشان جا بدهند و از نزدیک شاهد خوبیهای ایران و مردمانش باشند.
*عکسها با کسب اجازه از کریستینا پالتین (وبلاگ شخصی)