شاعر عاشق و کهکشان‌های خیال

سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ برابر با ۱۰ نوامبر ۲۰۱۵


سیاوش آذری – ثریا پاستور یکی از بانوان شاعر ساکن آمریکاست. ترجمه مجموعه اشعارش به نام «چه زیبا» در سمپوزیم مسابقات سراسری ایالات متحده اول شد و جایزه‌اش را نصیب وی کرد.

چه زیبا است

چه زیبا است 

غم را با شوق، رقصیدن

جنگ را بی‌ درد، پایان دادن

آسمان را همانند دفتری، ورق زدن

و بر هر ورق آن

دردی را، حک‌ کردن

و به شمار سنگریزه‌های ساحل

عشق را، فریاد زدن

و در تمامی کوره راه‌های زندگی‌

سرود عشق را، تکرار کردن

و سوگند عشق را، تقدیس نمودن

چه زیبا است 

به برگ‌های سبز طبیعت، سوگند خوردن

که همواره

ساده و روان، حرکت کردن

و دریچه‌های زرق و برق زندگی‌ را 

به روی خود بستن

و تا بیداری انسان‌ها

بیداد گری‌‌ها را ، پایمال کردن

و افکار را

تا همیشه 

با لبخند زندگی‌، همساز کردن 

ثریا پاستور
ثریا پاستور

ثریا پاستور سرودن شعر را از ۱۴ سالگی با تمام شدن نفت بخاری در بلندی‌های دربند شمیران که سرود «نفت بخاری وجودم دیگر پرتوافکنی نمی‌کند» آغاز کرد. در خانه ثریا پاستور، پدر و مادری عاشق در میان انواع و اقسام سازهای غربی و شرقی زندگی می‌کردندو اهل خانه همه اهل ساز و موسیقی بودند.

به گفته ثریا، وی در یک کلام درمحیط موسیقیائی وعشق بزرگ شده است. ثریا از دوران کودکی تا نوجوانی در مدرسه فرانسوی‌زبان ژاندارک به تحصیل پرداخت که نصف روز دروس به فارسی تدریس می‌شد و بعد از ظهر به زبان فرانسه. او می‌گوید، مدرسه ژاندارک انضباط را به ما آموخت. فرح دیبا «شهبانوی سال‌ها بعد» علاوه بر اشتغال به تحصیل، معلم بسکتبال وی وهمکلاسانش نیز بود.

ثریا پس از خاتمه تحصیلات وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و با اخذ درجه لیسانس به علت تسلط بر زبان فرانسه به عنوان مترجم خبردر تلویزیون ملی ایران به کار پرداخت.

درکوچ اجباری ایرانیان، ثریا نیز در سال ۵۷ به اتفاق همسر و دو فرزند پسر و دخترش به امریکا آمد و در لس انجلس ساکن شد.

وی با همه گرفتاری‌های مهاجرت و رسیدگی به خانه و خانواده، از سرایش شعرغافل نماند و کم کم در محافل و مجالس شعرخوانی به عنوان شاعر خوش قریحه شناخته شد. تا آنکه سرانجام مجموعه اشعار وغزل‌های خود را در کتابی به نام «کهکشان‌های خیال» یا «گل‌سروده‌های زمان» از گذشته‌های دور تا امروز انتشارداد.

او در پشت جلد کتاب‌اش می‌نویسد:

«من عاشق عشقم با تمامی ابعادش.عاشق گل‌ها، گل سرخ و نیلوفرهای آرمیده برآب…

دوستدار شمع و نور و آئینه و خنده و رقص و موسیقی و لمس زندگی. زندگی را دوست دارم. بی می زندگی، مستم و خراب و رها در خمره شراب.

ثریا پاستورو هزاران افسوس اگر هر لحظه‌ی هوای عشق راه تنفس نکردن وگذاشتن و رفتن و به آخر رسیدن و خاموشی را در تاریکی‌ها دیدار کردن! و چه زیبا بود اگر هم اکنون می‌دانستم پس از رفتنم، چه کلام‌های دلنشینی از لبان عشق و پرمهر دوستدارانم در فضا پراکنده می‌شد! تا با هلهله و شادی به سویشان پر می‌گشودم و در فضا شکارشان می‌کردم.»

 غزل درخت عشق

من آن تک درختم، به دشت محبت

تمام بر و بار من، عشق و ایمان

به سرسبزی و سایبانی، نمونه

منم مأمن عشقی‌، از بهر جانان

به تکرار هر موجی از عشق و مستی

بر و بار من، می‌‌شود نور باران

بهاران که فصل گًل و گشت و ذوق است

سراسر وجودم، شکوفه است و باران

به بستر بنه، غنچه‌های ترم را

که بوی صفا دارد و مهر خوبان

مرا خوب دریاب، ‌ای باغبانم

مرا پرورش ده‌‌‌، تو با مهرت ‌ای جان

سرم تا «ثریا»، ز عشقت رسیده

سرم را به پایت نهم، با دل و جان

 

 خورشید

من آن آتش پرست لول و مستم 

به رنگ سرخ می، من دل‌ ببستم

منم آن نردبان رو به خورشید

که از تاریکی و غم ، من بجستم 

ساغر هستی

امشب دل من، هوای مستی دارد

ساز دل من، نوای دشتی دارد

در میکده‌ی تنم، هزاران انگور

بس جام می‌‌ و ساغر هستی‌ دارد

 

جوانه گل عشق

در باغ دلم، بهار لانه کرده

صد غنچهٔ ناز، خانه کرده

از عشق تو بوده، نازنینم

در من گٔل عشق جوانه‌ کرده

 

لب پیمانه

گفتم بروم، تا ر‌ه میخانه بگیرم

صد جام شراب، از کف جانانه بگیرم

در جام شوم غرق، با عالم مستی

از بهر نجاتم، لب پیمانه بگیرم

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۱

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=27315