کامیار بهرنگ – نشریه «خط حزبالله» که از سوی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر جمهوری اسلامی برای پخش در نمازهای جمعه، مساجد و هیاتهای مذهبی منتشر میشود در آخرین شماره خود با تیتر «خیانت بزک» بخشی دیگر از پازل حمله به آنچه آن را «جریان غربگرای داخلی» مینامد تکمیل کرده است.
این نشریه با اشاره به این جریان در داخل کشور و با تاکید بر اینکه «این روزها [جریان غربگرای داخلی] فعالیت خود را در رسانهها و تریبونهای مختلف در نزد افکار عمومی افزایش داده است» سه محور اساسی برای فعالیتهای آن برشمرده است: تحریف بنیانگذار جمهوری اسلامی، ایجاد تردید در مردم و بزک کردن دشمن.
اما نکته اصلی آنجاست که این نشریه در هر بخش نمونههایی را آورده است که بخشی از سخنان علی اکبر هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی و محمدجواد ظریف را شامل میشود.
حال سوال اینجاست که نشریه «خط حزبالله» که زیر نظر مستقیم دفتر رهبر جمهوری اسلامی برای ارگانهایی خاص منتشر میشود آیا نمایندهی نظرات ولی فقیه است؟ به این معنی آیا یک شکاف قدرت در نظام جمهوری اسلامی به وجود آمده و یا این تنها یک بازی سیاسی درون نظام است؟
برای بررسی این پرسشها در شرایط به اصطلاح پسابرجام و پیش از انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری به سراغ حسن شریعتمداری فعال سیاسی و مشاور عالی «اتحاد برای دموکراسی در ایران» رفتم تا جنبههای گوناگون این صفبندی را بررسی کنیم.
– موضوع رابطه با آمریکا مساله جدیدی در نظام جمهوری اسلامی نیست. اما پس از به فرجام رسیدن برجام این گفتمان تقویت شده و حسن روحانی به صراحت از توافق اتمی به عنوان اولین گام برای یک ارتباط جدید سخن به میان میآورد. در یک سو هم رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای وابسته به ولی فقیه قرار دارند که امروز صفبندی روشنی را در مقابل هواداران رابطه با آمریکا ترسیم کردهاند. انتشار نشریه خط حزبالله شاید آخرین نمود بیرونی آن باشد. شما صفبندیها را چگونه ارزیابی میکنید؟
– در سطحهای مختلف میتوان این موضوع را بررسی کرد. آنچه امروز بسیار ملموس است این است که آقای خامنهای در اثر ضرورت پیش از اینکه آقای روحانی به قدرت برسد، ابتکار مذاکره با آمریکا را به دست سلطان قابوس، پادشاه عمان فراهم کرده بود. این کار به تدریج به بار نشست و امروز برجام تبدیل به قراردادی شده است که به زودی اجرایی خواهد شد. این تنها حاصل برجام نبود.
در جمهوری اسلامی یک دستهبندی نیمه رسمی از زمان هاشمی رفسنجانی وجود داشت. گروهی طرفدار شوروی آن زمان و روسیه بعدی به عنوان پشتوانه خارجی نظام و متحد استراتژیک بودند اما در کنار آن گروهی حضور داشتند که طرفدار رابطه غرب و آمریکا بودند. مذاکرات طولانی اتمی با آمریکا به این گروه دوم رسمیت وجودی داد به طوری که آقای روحانی پس از ریاست جمهوری و به بار نشستن برجام دیگر از اینکه به طور آشکار بگوید که برجام فقط منحصر به مذاکرات رفع موانع اقتصادی نیست بلکه شروع یک دوره جدید در جمهوری اسلامی است ابایی نداشت. امروز بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی مانند دوره قاجار در سیاست خارجی به دو گروه «روسوفیل» (طرفداران روسیه) و «آمریکانوفیل» (هواداران آمریکا) تبدیل شده است.
آقای خامنهای از قدیم به شدت نسبت به غرب بدگمان است و فکر میکند که نتیجه نزدیکی به آنها، آزادیهای مدنی و اجتماعی و پیشرفت در موضوع حقوق بشر و حکومت قانون است که با روح دیکتاتوری فردی و نظام ولایت فقیه ایشان سازگار نیست. بنا بر این به تنها امید دیکتاتورهای جهان که امروز آقای پوتین است پناه آورده و میکوشد طلایه این سپاهی که در دولت به وجود آمده است و آنها را «بزک کنندگان خیانتکار» نام نهاده است منفعل کند. اما معلوم نیست کوشش ایشان همراه با توفیق باشد و بیشتر ممکن است که اصرار بر این قضیه در خود سپاه پاسداران و نیروهای حزباللهی همراه با آقای خامنهای دو دستگی به وجود بیاورد. چرا که از یک سو جامعه ایران در تمام خاورمیانه یک استثناء است از این نظر که نوعی تمایل به غرب در کل جامعه و علاقه به تجدید رابطه با آمریکا به شکلی قوی به چشم میخورد. از طرف دیگر این تمایل در درون دولت هم در یک گروهی که رسما اعلام وجود میکند و حرفهایش را دیگر مخفی نمیکند تبلور پیدا کرده است.
سومین عامل این ماجرا آمریکاییها هستند که با سپاه برای همکاریهای منطقهای همزمان با مذاکراتی که با وزارت امور خارجه داشتند تماسها و ملاقاتهایی داشتهاند. این ملاقاتها را در سطح گروههائى مانند سپاه بدر، قدس و امیرالمومنین و سران آنها از جمله آقای سلیمانی ادامه دادهاند. معمولا این دیدارها به همکاریهای منطقهای میانجامد و در چنین شرایطی افرادى از سپاه هم متمایل به این میشوند که از مزایای نزدیکی با غرب استفاده کنند.
سوی دیگر ماجرا آنجاست که به زودی سیل سرمایهگذاران وارد ایران خواهد شد و این افراد معمولا به سوی کسانی میروند که امروز زمام امور را در دستان خود دارند. این شرکتها بیشتر یا مستقیم از سوی سپاه اداره میشوند و یا به نهاد و بیت رهبر جمهوری اسلامی نزدیک هستند. به این شکل آنها شرکای اقتصادی خود را در غرب نیز پیدا میکنند و امکان اینکه روشی که آقای خامنهای در پیش گرفته است نه تنها امکان دستیابی به موفقیت را نداشته باشد بلکه بر اساس آنچه به آنها اشاره کردم باعث نوعی شکاف حتی در سپاه شود، بیشتر میکند.
ما جامعهای داریم که مانند یک سیل بنیانبرافکن دائما با خواستههای خود به حکومت فشار میآورد و این خواستهها چیزی جز آزادی سرمایهگذاری، تحصیلات، دریافت اطلاعات و آزادیهای مدنی نیست و این چیزی است که در همکاری با روسیه میسر نمیشود و گروهی که به آنها «بزک کنندگان خیانت» نام داده شده این مسیر را برای جامعه هموار خواهند کرد و به همین دلیل مورد استقبال جامعه خواهند بود.
– با توجه به صحبتهای شما ما با یک دوگانه روبرو هستیم. اول اینکه رهبر جمهوری اسلامی سخنی را تنها برای کاربرد داخلی مطرح میکند و در پشت پرده به حسن روحانی و تیم او اجازه مذاکره در سطوح مختلف از جمله در مذاکرات سوریه را میدهد و دوم مساله قدرت شخص رهبر است؛ یعنی رهبر سخنی را میگوید اما حسن روحانی به هر پشتوانه و دلیلی اهمیتی به آن نمیدهد و دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی دیگر از ولی فقیه تبعیت نمیکند. شما این دوگانه را چگونه میبینید؟
– هر دو احتمالی که شما به آن اشاره کردید وجود دارد و هر کدام از اینها وجود داشته باشد نشان دهنده کمرنگ شدن قدرت رهبر جمهوری اسلامی است. یا او به دلیل مصرف داخلی حرفی میزند و در خفا حرف دیگری به آقای روحانی میگوید یعنی در حقیقت دست روحانی را برای مذاکرات باز میگذارد و حتی به آقای ولایتی هم میگوید برای تقویت این امر وارد شود و در مصاحبههای خود تاکید کند که ما در چهارچوب خطوط قرمز خودمان در مذاکرات مربوط به سوریه شرکت خواهیم کرد و یا این است که واقعا قدرت خودش را از دست داده است و او حرف خودش را میزند و دیگران هم یک بله قربان تشریفاتی میگویند و کار خودشان را میکنند و ایشان هم نمیتواند جلوی آنها را بگیرد.
هرکدام از این دو تعبیر را اختیار کنیم نشان میدهد که ایشان بین دو صندلی نشسته است که اعتماد هر دو طرف را از دست میدهد یعنی هم دلواپسان فهمیده و یا خواهند فهمید که ایشا به دو زبان صحبت میکند و هم طرفداران آقای روحانی این نوع عمل را به سخره میگیرند و میدانند که از سر ضعف و ترس است.
از سوی دیگر آقای خامنهای موقعیت خود را از دست داده بخصوص اینکه بر همگان آشکار است که این دوره شوکت و قدرت دیری نخواهد پایید و ایشان در دهه آخر عمرش به سر میبرد. بنا بر این باید برای آینده هم در سطح ملی و هم بینالمللی یارگیریهای محکمی کنند تا پس از او بتوانند بر سر قدرت بمانند.
هر دو تعبیری که گفتید نشان میدهد که رهبر جمهوری اسلامی دیگر تنها بازیگر صحنه داخلی نیست. هر چند بازیگر ماهر و پرقدرتی است اما بازیکنان تازه نفس جدیدی پیدا شدهاند که ایشان تنها پرقدرتترین آنهاست.
– اینجا سوالی که هست به انتخابات اسفند امسال باز میگردد. در چنین شرایطی آیا مردم قدرت تغییر دارند و یا این بازیهای سیاسی درون نظام است که دست بالا را دارد؟ در واقع آیا در شرایط پسا برجام برگزاری انتخابات در این فضای مشوشی که شما به آن اشاره کردید امکان تغییر را فراهم میسازد؟
– مردم با شرکت خودشان در انتخابات، یعنى مسالهای که على القاعده باید مشروعیت جدید به نظام بدهد و باعث ثبات مجدد نظام شود را در چند انتخابات گذشته به استثنای انتخابات آقای روحانی به یک بحران جدی برای نظام تبدیل کردند.
طبق صحبتهای سخنگوی شورای نگهبان، این شورا پیش از این از طریق چهار مجرای اطلاعاتی صلاحیتها را تشخیص میداد و توازنی که میخواست را در مجلس برقرار میکرد. اما ا امروز میگوید این کافی نیست و صحبت از محورهای جدیدی برای تایید صلاحیتها در میان است. این محورهاى به اصطلاح جدید در دورههای قبلی در شکل مهندسی انتخابات از طریق درست کردن سناریوها، دست بردن در شمارش آرا و صندوقها که منجر به بحران در انتخابات سال ۸۸ شده بود محقق شد. این بار اول فکر کردند که انتخابات را استانی کنند چرا که اگر انتخابات استانی میشد هر کاندیدای مجلس که الان با حدود ۳ تا ۴ میلیارد تومان هزینه انتخاباتى میتواند در انتخابات شرکت کند باید چیزی نزدیک به ۱۲ میلیارد تومان خرج کند و این در توان هر کسی نیست. آقای خامنهای فکر میکرد که به این طریق تنها میتواند به کسانیکه خودش میخواهد پول کافی بدهد تا در انتخابات پیروز شوند. اما این کار یک اشکال اساسی داشت که مشارکت عمومی را به شدت پایین میآورد چرا که در شهرستانها در بسیاری موارد این رقابتهای قومی و طایفهای است که مشارکت بالا را تامین میکند. در نظام جمهوری اسلامی یکی از قواعد مهم درست کردن محیطی است که مردم به انتخابات هجوم آورند تا نرخ مشارکت بالای ۵۰ درصد باشد. زیرا تظام وجود مشروعیت خود را به طور سنتى در گرو مشارکت بالاى مردم در انتخابات مییابد و آن را تبلیغ میکند.
سناریو دوم این بود که انتخابات را الکترونیک کنند تا دست کم در شهرهای بزرگ از طریق دستبرد به آرا، نتیجه انتخابات را آن طور که میخواهند مهندسی کنند. این طرح هم یک مشکل اساسی دارد و اینکه امکان آن وجود دارد که با هک شدن سیستم، افراد ذینفوذ دیگری هم باشند که به همان طریق پروسه را به طور دیگری مهندسی کنند و آرا افراد دیگری را افزایش دهند که موجب بحران دیگری شود و حریان از کنترل خارج گرددد.
بنا بر این جمهوری اسلامی و آقای خامنهای در یک حالت گیجکنندهای قرار دارند. از یک طرف خواهان مشارکت هر چه بیشتر مردم هستند و از سویی دیگر در این نوبت از مشارکت مردم در هراساند. آنها وقتی تمام مسیرهای رفته خود را در بنبست دیدند به دستگیریهای اخیر دست زدهاند که نشان میدهد حتی ممکن است به یک انتخابات با مشارکت پایین مانند آنچه در مصر اتفاق افتاد قانع شوند. تاکید میکنم که این پریشانی فقط و فقط به دلیل وجود قدرت بزرگ مردم است.
– جمهوری اسلامی در دورههای پیش انتخابات همواره با دیگر سازی توانسته نرخ مشارکت را بالا ببرد. از تقابل خاتمی و ناطق نوری، تا مهندس موسوی و احمدی نژاد و در دورهی اخیر میان جلیلی و روحانی. آیا در این دوره این گفتمانها میتواند در ادامهی همان پروژه نظام برای گرم کردن تنور انتخابات باشد؟ امروز یک مثلث جدید میان لاریجانی، ولایتی و روحانی مطرح است که نسل جدیدی از گروهبندیهای سیاسی درون جمهوری اسلامی را نشان میدهد. اما حسن روحانی مشخصا در مسائل اقتصادی نتوانسته آنچنان که وعده داده بود عمل کند و در چنین شرایطی انتخابات مجلس برای او یک ریسک محسوب میشود. شما رفتار انتخاباتی مردم را چگونه پیشبینی میکنید؟
– انتخابات جمهوری اسلامی هیچگاه آزاد نبوده است و هر بار به ترفندى مردم را به پای صندوقهای رای آوردهاند. آقای روحانی هم در این میان استثناء نیست. او در مناطقی که مشارکت بسیار بالا بوده است مانند میان اقوام، امروز صحبت از آموزش به زبان کردی، آذری و بلوچی میکند تا افراد را در این مناطق جمع کند. امروز در آستانه انتخابات از وام ۲۵ میلیونی خرید خودرو و ۱۰ میلیون تومانی دیگر وسائل را به میان آوردهاند تا کمر رکودی که مردم را ناامید کرده است در آستانه انتخابات بشکنند. هر چند که خود آنها به خوبی میدانند این نوع برخورد با مساله رکود منجر به تورم بدتری در آینده خواهد شد. بنا بر این آقای روحانی هم سیاست از این ستون به آن ستون فرجی است را در پیش گرفته و میخواهد در انتخابات سهم شیر را داشته باشد و بیشتر کرسیها را این ائتلافی که شما گمانه زدید تصاحب کند. از سوی دیگر این ائتلاف بسیار شکننده خواهد بود و مشخص نیست بعد از انتخابات سرریز این اتحاد به حساب آقای روحانی ریخته شود.
اگر تاکتیکهایی که زدهاند ادامه پیدا نکند و از لحاظ اقتصادی توفیقی به دست نیاورند، بحرانهای موجود را با اصلاحات ساختاری عمیق حل نکنند و برتری نیروهای امنیتی و سپاهی را به تدریج از دستشان نگیرند اوضاع ب بعد از انتخابات تفاوتی نخواهد کرد و نباید منتظر معجزات قاطعی از آنها بود.
– برخی بر این باورند که ورود به بحث انتخابات از امروز تنها به ایجاد شرایط مشارکت مردم در انتخابات و به تبع آن بالارفتن مشروعیت نظام کمک میکند. شما به عنوان کسی که چندین سال است به روی بحث انتخابات آزاد کار کرده و سالها جامعه سیاسی ایران را رصد میکنید این گزاره را چقدر واقعبینانه میدانید؟
– معمولا ۳ نوع تمایل در این ماجرا وجود دارد یک تمایل اصولی که میگوید من تا زمانی که جمهوری اسلامی وجود دارد درهیچ انتخاباتی شرکت نخواهم کرد چرا که شرکت در انتخابات مشروعیت بخشیدن به این نظام است که بیشتر یک ایدهآلیسم سیاسی است و با واقعیت موجود ربطی ندارد. گروه دیگر انتخابات را سیاسی تحریم میکنند ولی این تحریم با توفیق همراه نبوده است. در حقیقت بعد از انقلاب حدود ۳۰ درصد جمعیت رای دهندگان در انتخابات شرکت نمیکردند و این تعداد تقریبا تا امروز حفظ شده است. اگر اپوزیسیون میتوانست این سیاست بایکوت خود را به چیزی بالاتر از ۵۰ درصد رای دهندگان افزایش دهد امکان آن وجود داشت که آن را به ابزار فشار بسیار قدرتمندی برای برگزاری انتخابات آزاد تبدیل کند که البته چنین موضوعی امروز در دسترس نیست. بنا بر این تنها راهی که در دست میماند این است که هم کاندیداها و هم رای دهندگان به قدری وسیع در انتخابات شرکت کنند که امکان کنترل و مهندسی انتخابات را سخت کنند. مردم نباید این فرصت را از دست بدهند و بگذارند که انتخابات وسیله ثبات دیکتاتوری و بازخرید مشروعیت شود. در شرایطی که دیکتاتوری حاضر نیست به شرایط انتخابات آزاد تمکین کند حداقل انتخابات را به بحرانی برای نظام تبدیل کنند و نشان بدهند که استفاده از این ابزار میتواند هزینههای بسیاری را بر دیکتاتوری و نظام سرکوب تحمیل کند.