کامیار بهرنگ- پس از کشتار ۱۳ نوامبر در پاریس بحثهای متعددی پیرامون چگونگی بازتاب رسانهای و اجتماعی این واقعه در گرفته است. برخی بر این باورند که رسانهها در برخورد با این خبر و موارد مشابه دیگر از استانداردهای دوگانه استفاده کرده و در واقع حق مطلب را ادا نکرهاند.
در این مطلب تلاش خواهم کرد تا نشان دهم که به چه دلیل یک خبر از خبرهای دیگر اهمیت بیشتری پیدا میکند.
خبر چیست؟
یکی از پایهای ترین تعریفهای خبر را با یک مثال ساده شروع میکنند. مثالی که به Man bites dog مشهور است. خیلی ساده است:
اگر مردی یک سگ را گاز بگیرد خبر است اما اگر یک سگ مردی را گاز بگیرد خبر نیست.
خبر بیان واقعیتها است اما همهی واقعیتها خبر نیستند.
ارزش خبری چیست؟
ارزش خبری یا News Values معیارهایی هستند که به کمک آنها میتوانیم رویدادهای مناسبی را برای مخاطبان خود انتخاب کنیم.
با اینکه هر رسانهای میتواند برای خود ارزش خبری مستقلی را تعریف کند اما ۷ محور اصلی در ارزش خبری جهانی است:
– فراگیری Impact
– شهرت Prominency
– چالش Conflict
– شگفتی / استثنا Oddity
– بزرگی و فراوانی Magnitude
– تازگی Timelyness
– مجاورت Proximity
یک مثال ساده:
انتخابات در هر کشوری خبر است. اما انتخابات در سه کشور بریتانیا، برمه و سوئد را با این معیارها مقایسه کنیم.
نتیجه انتخابات در بریتانیا به دلیل میزان ارتباط با کشورهای متعدد میتواند تاثیری جهانی داشته باشد. یک پای این خبر حتما نخست وزیر کنونی است که بسیاری از مردم او را میشناسند و اگر نتیجه انتخابات بر خلاف نظرسنجیها باشد هم یک شگفتی است و هم یک چالش. این موضوع به طور قطع برای شهروندان اتحادیه اروپا از شهروندان برزیل اهمیت بیشتری برخوردار است اما همین معیار در آرژانتین به دلیل درگیری مردم آن کشور با موضوع جزایر فالکلند اهمیت بیشتری پیدا میکند.
در انتخابات اخیر برمه اتفاقی که میافتد تنها حضور آنگ سان سوچی است که کل معیارهای ارزش خبری را تحت شعاع خود قرار میدهد. در برخی موارد سایهی یک فرد چنان سنگین است که شما به دیگر معیارهای آن فکر نمیکنید و این خبر به ذات ارزش پیدا میکند.
اما در سوئد؛ هر اتفاقی که بیافتد نمیتواند ارزش خبری ایجاد کند مگر اینکه شگفتیساز باشد. برای مثال بازی قدرت میان دو جناح سنتی (چپ و راست) به هم خورده و یک نیروی راست افراطی قدرت را به دست گیرد. در کشورهایی که فراگیری جهانی ندارند تنها شگفتی است که ارزش خبری به وجود میآورد. اما اگر رسانه ملی و یا منطقهای باشد برای مثال در نروژ به دلیل مجاورت، ارزش خبری انتخابات سوئد بالا میرود اما این ارزش خبری در سطح جهانی وجود ندارد.
چرا از این مثال شروع کردم؟ آوردن یک کشوری مانند سوئد برای ارزشگذاری خبری، شبهه نژاد پرستی در خبر را مرتفع میکند و اجازه میدهد با ذهنی باز به سراغ موضوع اصلی برویم.
سه انفجار در هفتههای گذشته خبرساز بودند.
۱) انفجار یک هواپیمای مسافربری روسی
۲) انفجار انتحاری در منطقه تحت کنترل حزبالله لبنان
۳) انفجار و کشتار پاریس
هر سه این موارد در بسیاری از معیارها دارای ارزش خبری مشابهی هستند اما سه نکته مساله پاریس را عمده میکند: فراگیری، چالش و تازگی.
در مورد حادثه انفجار هواپیما از آنجایی که اولین نوع حمله داعش به روسیه و اولین نوع چنین عملیاتی از سوی آنها محسوب میشد خبر همراه با شگفتی و تازگی بود. اما یک جنبهی دیگر این خبر را بسیار مهم کرد و آن هم فراگیری آن به واسطه حضور تعداد زیادی توریست در شرمالشیخ است که اهمیت خبر را به تعداد کشورهایی که شهروندان آنها برای تعطیلات به آنجا رفتهاند با اهمیت میکند. در واقع جنبهی اصلی خبر انفجار هواپیما در این نکته سوم است و به همین دلیل در روزهای بعد رسانههای بریتانیا اولین خبر خود را به گزارش خبرنگار خود در فرودگاه هیثرو مخابره میکند و بعد در مورد جعبه سیاه هواپیما صحبت میکند که احتمال انفجار را بالا برده است.
در مورد لبنان اما مساله کمی متفاوت است. قبل از اینکه به این موضوع بپردازم یک مثال دیگر باید بزنم تا داستان کمی روشن شود. بسیاری از شما صحنهی کشته شدن یک زن توسط طالبان در ورزشگاه کابل را به خاطر دارید. ویدیوی از نظر فنی بدون کیفیتی که جهان را شگفتزده کرد. اما به مرور این صحنه عادی شد چرا که تعداد دفعات تکرار، ارزش خبری را از آن گرفت. در مورد داعش اما داستان کاملا متفاوت است چرا که آنها ثابت کردهاند به خوبی امر و ابعاد رسانه را میشناسند و از شگفتی خبری برای انتشار خبرهای خود (در راستای مقاصدی که دارند) استفاده میکنند. زنده زنده سوزاندن، اعدام دستهجمعی در کنار دریا، غرق کردن اسیران در قفس و یا رد شدن با تانک از روی یک نفر هر بار با شگفتی همراه است که ارزش خبری بالایی دارد. وگرنه کشته شدن اسیران جنگی توسط داعش به یک روال عادی در سوریه و عراق بدل شده است پس باید هر بار جنایات خود را به شکلی جدید عرضه کنند. حالا به سراغ انفجار لبنان برویم.
کشته شدن انسانها در لبنان و فلسطین یک خبر تکراری است. توجه داشته باشیم که اینجا ارزش خبری با ارزش اخلاقی متفاوت است که حتما به آن خواهم پرداخت. اما وقتی شما میشنوید امروز در فلسطین این تعداد کشته شدند احتمالا دچار اندوه انسانی میشوید اما بنا به تکرار این موضوع ارزش خبری کمی دارد اما وقتی میشنوید که هواپیمای اسرائیلی امروز یک مدرسه و یا بیمارستان را بمباران کرده و ۴۰ کودک کشته شدهاند دیگر مساله فقط انسانی نیست بلکه خبری نیز هست. حالا برعکس ماجرا هم وجود دارد. وقتی یک اسرائیلی با چاقو کشته میشود این خبر تازگی دارد و اگر تعداد کشته شدگان بیشتر شود، ابعاد بزرگتر و فراگیری پیدا میکند که ارزش خبری میشود.
در انفجار اخیر لبنان نیز دو مورد وجود دارد که ارزش خبری آن را برای رسانههای جهانی کاهش میدهد. اول مساله مجاورت و دیگری فراگیری است. اگر رسانههای عربی را مرور کرده باشید میبینید که اتفاقا این موضوع برای آنها اهمیت داشته و بسیار نیز به آن پرداختهاند اما برای یک شهروند لندنی این انفجار ارزش خبری ندارد.
در مورد انفجار پاریس اما تمام این عوامل دیگرگون میشوند. بسیاری هستند که در کنار برج ایفل و یا دیوار صلح ایستادهاند و عکس یادگاری گرفتهاند بنا بر این گستردگی خبر پاریس به ناگاه در تعداد توریستهایی که دست کم یک بار به آنجا سفر کردهاند ضرب میشود. تازه به این بخش باید شهرت خود شهر پاریس را حتی برای کسانیکه به آنجا سفر نکردهاند نیز اضافه کرد. حالا به نقش فرانسه در معادلات جهانی به عنوان یکی از تنها ۵ کشوری که حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل دارد، نگاه کرده و آن را با لبنان مقایسه کنید.
از سوی دیگر این خبر همراه با شگفتی است و این شگفتی با ناگهانی بودن آن همراه میشود. در عین حال، این انفجار تازگی داشته و از لحاظ ابعاد نیز در سالهای اخیر پس از انفجارهای مادرید بیشترین تلفات در اروپا را رقم زده است. به این موضوع دو چالش تروریسم اسلامی و موضوع پناهندگان را هم اضافه کنید تا ببینید که خبر انفجار ۱۳ نوامبر در پاریس هر ۷ معیار و محور ارزش خبری را تیک میزند.
این تعریف نشان میدهد که اگر این اتفاق برای مثال در سوئد رخ میداد یک ارزش دیگری میداشت و اگر در برلین اتفاق میافتاد یک ارزش دیگر. همان طور که اگر در واشنگتن و یا لندن میبود، از نظر خبری نوع دیگری ارزشگذاری میشد.
در مورد پاریس یک موضوع دیگر نیز وجود دارد و آن هم مساله نماد است. بسیاری فرانسه را به دلیل سابقهی تاریخیاش «کشور آزادی» میدانند، نقاشی تاریخی انقلاب فرانسه که میگوید «آزادی راهنمای مردم است» از «اوژن دلاکروا» را بیشتر ما میشناسیم و شاید هم آن را در قابی کوچک به دیوار زده باشیم. به همین دلیل ما اینجا با یک چالش ضد «تفکر اسلامی» نیز روبرو هستیم. بنا بر این دامنهی ماجرای پاریس بسیار وسیعتر از فقط یک حمله تروریستی است.
همین نگاه را شما میتوانید در ارزش خبری تخریب بناهای تاریخی توسط داعش مشاهده کنید. هیچ وقت شما در رسانههای جهانی خبر تخریب هزاران خانه و مسجد شیعه و علوی در سوریه و عراق را نمیشنوید اما همین موضوع وقتی به چند مجسمه تاریخی میرسد ارزش خبری پیدا میکند.
ارزش انسانی
در روزهای گذشته گفتگوهای بسیاری در رسانههای اجتماعی در گرفته است. برخی این ادعا را مطرح کردهاند که برای بعضیها «ارزش خون مردم پاریس بیشتر از مردم لبنان است» و با این گذاره رسانهها را در پوشش خبری دو انفجار مورد سرزنش قرار دادهاند.
با تمام توضیحاتی که در بالا به آن اشاره کردم باید بخشی غیر روزنامهنگاری اما مرتبط را نیز به موضوع اضافه کنم.
بحث را با یک سوال ساده آغاز میکنم. آیا میشود برای جان انسان قیمت گذاشت؟ شاید بسیاری از شما در ابتدا بگویید خیر، اما واقعیت امر این است مرده و زنده ما یک ارزش مادی متفاوت دارد. این یک چالش حقوقی است که در دادگاهها نیز مورد نظر قرار میگیرد.
موضوع را با یک مثال ساده توضیح میدهم. دو کشتی در دو کشور متفاوت غرق میشوند و در دادگاه، شرکتهای کشتیرانی محکوم به پرداخت غرامت میشوند. حالا بستگی دارد که این کشتی در کجا غرق شده باشد. به همین سادگی میزان غرامتی که پرداخت میشود (با احتساب برابری با نرخ دلار) کاملا متفاوت است. اینجا غرامت را به ارزش انسان تعبیر میکنم.
حالا به این موضوع یک جنبه دیگر نیز میتوان اضافه کرد. هزینهای که یک دولت برای رشد یک شهروند خرج میکند در کشورهای گوناگون متفاوت است. هزینه آموزش و پرورش، بهداشت، رفاه اجتماعی و… در هر کشوری یک ارزش مادی به فرد میدهد که این نیز میتواند به قیمت انسان تعبیر شود. بنا بر این وقتی شما در مورد یک حادثه صحبت میکنید به میزان قیمت انسانها نیز میتوانید توجه داشته باشید.
در همین رابطه شما به موضوع ترور روزنامهنگاران شارلی ابدو در ۷ ژانویه ۲۰۱۵باز گردید. اگر تروریستها ۱۲ شهروند عادی را به رگبار میبستند با اینکه ۱۲ روزنامهنگار را مورد هدف قرار دادند حتما تفاوت میداشت. این تفاوت در واقع همان میزان ارزشگذاری آنهاست.
اخلاق انسانی
در تمام مباحثی که مطرح کردم موضوع اخلاق مطرح نیست و شاید از دید برخی برخوردی به شدت موضوعی و بدون احساس به نظر آید. درست است، در واقع در این بحث به یک سری مکانیسمها و ارزشهای مادی اشاره کردم. اما وقتی پای اخلاق به میان میآید موضوع کاملا متفاوت میشود. از لحاظ اخلاقی نوع بشر با هم برابر است و مرگ یک فقیر در تیمور شرقی با مرگ استیو جابز به یک اندازه اهمیت دارد. این نکته اساسی اتفاقا در روزنامهنگاری نیز به شدت تاثیر دارد.
نمونهی روشن آن را در تیتر و عکس صفحه اول روزنامه «وطن امروز» میتوان بررسی کرد. از لحاظ سیاسی ما میتوانیم کشتار پاریس را نتیجه عملکرد دولت فرانسه در سوریه بدانیم و آن را یک کنش و واکنش تعریف کنیم. اما وقتی پای شهروندان و کشتهشدگان این حادثه به میان میآید، روزنامهنگار در این بازیهای سیاسی درگیر نمیشود و به همین دلیل بسیاری از ما اقدام «وطن امروز» را که رذیلانه بر بالای پیکر بیجان یکی از قربانیان با خط سرخ نوشته است: «بفرمایید شام!» یک کار کثیف و غیرخبری میدانیم. حفظ حرمت کشتهشدگان و بازماندگان یک امر اخلاقی است و در روزنامهنگاری یک قانون به شمار میرود.
در همین مسیر مساله ادای احترام به کشتهشدگان نیز امری اخلاقی و البته کاملا فردی است. در واقع نمیتوان برای یک امر فردی و اخلاقی یک فرمول تعریف کرد که اگر ایکس و ایگرگ آن تعریف شد یک جواب واحد داشته باشد. واکنش شهروندان به هر خبری میتواند متفاوت باشد و مهمترین نکته در اینجا مساله مدارا یعنی به رسمیت شناختن تفاوتها است.
به همین دلیل شماتت شهروندانی که به مقابل سفارت فرانسه در تهران رفته و گل گذاشتهاند، نه تنها ربطی به اخلاق ندارد بلکه دخالت در تصمیم و احساس شخصی آنهاست. با توجه به همین دید نمیتوان در نظر داشت که اگر تا دیروز نسبت به کشتاری دیگر واکنش نشان ندادهاید حق واکنش به کشتار دیگری را ندارید!
البته در نمونه اخیر موضوع انفجار پاریس یکی از جنبههای اخلاقی را نیز به خوبی نشان داد. جایی که فیسبوک که به همدردی با کشتهشدگان پاریس اقدام کرد و زیر فشار افکار عمومی و کاربران، مجبور به پاسخگویی نسبت به کشتهشدگان لبنان شد. این مهم است که ما بتوانیم ارزشهای اخلاقی را گسترش دهیم و نه اینکه با برچسب زدن و قضاوت کردن بخواهیم ارزشهای یکدیگر را زیر سوال ببریم. در جهانی که مدارا وجود داشته باشد تنوع فرهنگی و باورها میتواند به همراهی و هماهنگی و همگرایی در جامعه کمک کند.
در پایان میتوان به موضوع مخاطب رسانه نیز اشاره کرد. در واقع هر رسانهای را مخاطبان آن درست میکنند. همان طور که شبکهی بیبیسی، راشا توی و الجزیره دارای ارزشهای خبری متفاوتی هستند به همین میزان نیز مخاطبان متفاوتی را نیز دارند. اینکه مخاطبان رسانهها را شکل میدهند و یا رسانهها مخاطبهای خود را جذب میکنند بحثی متفاوت است اما آنچه در این میان ثابت است رابطه مخاطب و رسانه است. بنا بر این هر کدام از ما به عنوان مخاطب یک رسانهی مشخص این امکان را داریم که ارزشهای خبری مورد نظر خود را در رسانهای پیدا کرده و آن را ترویج دهیم. همان طور که در بریتانیا میان روزنامههای تایمز، گاردین و دیلی میل یا سان تفاوت وجود دارد و البته کمتر شاهد آن هستیم که مخاطبان گاردین دغدغهی تیتر اول روزنامه سان را داشته باشند، اما وقتی روزنامه مورد نظر خودشان تیتری را بر خلاف نظر عمومی مخاطبان خود منتشر میکند به سردبیر آن روزنامه اعتراض میکنند.
به این ترتیب شاید بهتر باشد بخشی از مسئولیت خود را در گسترش این ارزشها در رسانههای خود ببینیم.