عبید سنخوزانی – زندانی شدن دو تبعه روسی ایرانیتبار در مسکو به اتهام جاسوسی که خبر آن فورا در نشریات داخل وطن با شرح و تفصیلات انتشار یافت که نشان بدهند این پوتین بی پدر چقذه ما ایرانیارو دوس داره که هم کادوی قلابی به ناف رهبرمون میبنده و هم ایرانیها را بعد از سی چهل سال اقامت درسرمای بی پدر روسیه، اینجوری مورد مرحمت و پذیرائی قرار میده که زحمت جمهوری اسلامیرو کم کنه، این مطلب را نوشتم وگرنه خونم داشت منجمد میشد!
نخست آنکه چیزی که عوض داره، گله نداره! وقتی شوما به این بهانه عجیب و غریب جاسوسی، افرادی را که به ایران پا میگذارن، به طور شانسی و گزینشی به حبس انداخته و مدتها او را نگه میدارین و بعد ماهها اگه دلتون خواست، با ضرس قاطع اعلام میکنین که بله یکی از آن شاه ماهیهای جاسوسی را به دام انداخته ایم و بعد یا آنها را به صورت کاملا پنهانی محاکمه کرده اما جرات نمیکنین جرایم آنها و مدت محکومیت آنها را به مردم اعلام کنید که مبادا اسرار فوق سری جاسوسی لو بره! و یا اصلا محاکمه نمیکنین، آخه چی رو محاکمه کنین؟ منتظر میمونین و وقتی خداوند تبارک و تعالی وجوهات و پول چائی نگهداری اونارو حالا یا از منابع نامعلوم و “دست غیبی” فرستاد، یا ازمنابع داخلی، یا ازمنابع خارجی و یا حتا امارات حاکمنشین حوزه خلیج فارس وجوهات را رساند، یا اصلا کشور ذینفع یکی از جاسوسان و خلافکاران ما را با این زندانی خیلی جاسوس و پدرسوخته تاخت زد، آنوقت او را بی سر وصدا به کشور یا کشور دومش میفرستیم و گاه حتا یک دست کت و شلوار دوخت ایران هم به تنشان میپوشانیم، واسه اینکه نخست اونا بدونن ما عجب کشور میهماننوازی هستیم و صنعت چقذه در مملکت ما پیشرفته و عجب کت و شلوارهای خوشدوختی داریم که جنرال مد ما به مراتب از فروشگاههای گوناگون آنها ازقبیل “اسپنسر” و “میسیز” اینا هم بهتره.
دویم- میخواهم بپرسم گناه ما اتباع ایرانیتبار کشورهای سر تا سر دنیا، علی الخروس آمریکای جنایتکار و اروس بد ذات و انگلیس پیر کفتار استعمار و دانمارک و نروژ و سوئد و هلند وآلمان وبورکینافاسو و… بقیه کشورها چیست که ما ازترس خوردن این برچسب برروی پیشانیمان سالهاست که اصلا قید مسافرت به وطن مالوف را زده و ترک یار و دیار کردهایم؟ به طوری که درطول این سالهای طولانی نه تنها پدر ومادر، بلکه برادر و خواهر و اقربای دور و نزدیک و بسیاری از دوستان دبستانی و دبیرستانی و اکابر خود را هم از دست دادهایم. آخه جان عباس، تو رو قسم میدم به همون یه دست عظما یا همون عمامه و ریش سه گزی ایشون، این ناجوانمردی نیست که شما هم مملکت ما را اشغال کرده باشین، هم ماها رو از مشاغل خودمان پاکسازی و به خارج فراری داده باشین که شانسی و اتفاقی، سبب افتخار این کشورهای خاشپرست شده باشیم و هم اینجوری ما را از دیدار وطن مالوف محروم ساخته باشین؟ حالا فساد و دزدی و هیزی و انواع و اقسام پدرسوختگیهائی که کردین و هرروز هم گندترش را میکونین اصلا به کنار و بخوره تو اون سقف سرتون، دیگه این چه رسمیه که برای تلکه کردن مردم باب کردین؟ روس و انگلیس هم از اون ور مرزها باز زورش به ما “ایرانیالاصل”ها رسیده. اگه جرات دارین جاسوسان واقعی دهها کشور را که آشکارا و علنی مشغول جاسوسی که چه عرض کنم، آقا به اقرار سازمانهای موازی شما میآیند در روز روشن در وسط خیابانهای تهران دانشمندان اتمی ما را که اینقذه برای تربیت و تحصیلات آنان مایه گذاشتهایم، تتق تتق به مسلسل میبندند یا آنها را همراه با اتومبیلهای پرایدشان میترکانند و بعد هم راحت و آسوده، یک بیلاخ گنده اندازه خودتون واستون حواله میدن و خیلی خونسرد و آرام، انگار که خونه خالهشون اومده بودن، برمیگردن به جنوب ایران و سوار کشتی عظیمالجثهای میشوند که مدتهاست ازطرف اسرائیل غاصب و زمینخوار درآنجا لنگر انداخته که این قهرمانان خود را به سرزمینهای اشغالی بازگردانند!
آخه یکی به من بگه تقصیر ما ایرانیالاصلها چیه؟ ما که بچه بودیم راس یا دروغ، یه ایرانیالاصلی داشتیم، که در فیلمهای فرانسوی بازی میکرد و هروقت این خبرنگاران مجلات هفتگی ما خودشان را لوس میکردن و سراغش میرفتن که خوب آقای روبرت حسین ما چقذه خوشحالیم که شما ایرانیالاصل هستین و بابایتان هم… و آن بابا سر اینا داد میزد که آخه این چه حرف ومزخرفاتیه که برای من ساختین، من مادرم روسه، پدرم هم سالها در روسیه اقامت داشته و بعد هم آمده فرانسه زندگی میکنه زنم هم فرانسویه، حالا ماشدیم ایرانیالاصل؟ این چه ایرانیالاصلی است که یک کلمه فارسی بلد نیست و ازغذاهای ایرانی بدش میآید و اصلا نمیخواهد ایران سرش به گردنش باشه و ایرانیها سر به تنشون و بعد به مستخدم اشاره میکرد که این بابا را به بیرون راهنمائی کنه.
ما پیش خودمان ضمن اینکه خیلی حرصمان میگرفت که عجب مردکه دبنگی است که این گونه زیر”ایرانیالاصل” بودنش میزنه و آنوقت آن بابای خدا بیامرزش با پولهای اعطائی و… خلاصه بقیه ماجراها که بماند و اصلا مقصود من این نبود. فقط من حرص میخورم آخه اینم شانسه که ما داریم؟ یکی اون جوری ایرانیالاصل میشه و ایرانیالاصلی خودش را حاشا میکنه و کلی سر ملت و حکومت ایران ناز و فخر میفروشه و نه تنها منت میذاره، بلکه دم، منت را میذاره بالای تاقچه و تو تهران هم کلی از دخترا واسش غش و ریسه میرن و وقتی هم باباش وارد تهران میشه، زیر پاش فرش قرمز پهن میکنن، اون وقت یکی هم مثل ما بعد سی چهل سال دوری از وطن مالوف وقتی پایمان را به آنجا میگذاریم ازهمان فرودگاه مام خمینی فورا ما رو میبرند به راهروهای زیرزمینی و بعد یه مقداری پذیرائی با نوشابههای زمزم و شیشه آبجوهای اسلامی، اونوقت میگن خوب بگو ببینم واسه چی علیه وطن مالوف جاسوسی میکنی؟ مگه تو خارمادر نداری. ما تا میائیم دهنمون رو بازکنیم که بابا جاسوسای اصلی بین خوداتونه، شترق میخوابونن تو گوشمون که این فضولیها به تو انچوچک بزمجه نیومده، حواستو جمع کن و به این سین جیمها جواب درست وحسابی بده تا جد و آبادتو نیاوردیم جلو چشات، ناکس فکر کردی اینجام “ماساچوست” و “ماساگوزت” آمریکاست که واسه ما چسی بیائی و افاده بفروشی واسمون منشورحقوق بشر ردیف کنی؟ باز کن اون دهن واموندتو!
آقا سر جدم بگو آخه اینم شانسه که ماداریم؟ آخه اینم وقت بود که ما به دنیا اومدیم؟ یکی وقتی به دنیا میاد که ایرانیالاصل از نوع روبرت حسینیاش میشه، یکی هم مثل ما که اگه به زادگاهمان بیائیم، رب و ربمونه میارن جلو چشامون، اگه ازترس این اتهامات دولم به سقفی هم اصلا قید وطن مالوف را زده و دیدار را خیر سرتون به قیامت حواله بدیم، اونوقت باس چل سال آزگار اینجا بسوزیم و ناله کنیم، شومام اونجا واسه ما فیلم بیائین و صداتون رو کلفت کنین که این بدبخت ایرانیان دور از وطن و ایرانیتبارها، کارشون تو فرنگ به جائی رسیده که شب تا صبح و صبح تا شب مرتب مشغول گریه و آه و ناله و زاریاند. آخه اینم شانسه که ما داریم؟