سارا دماوندان – وقتی هواپیما فرودگاه امام خمینی تهران را به مقصد پاریس ترک کرد، از پنجره به بیرون نگاه کردم. هر ثانیه ساختمانها و زمین کوچک و کوچکتر میشدند. دیگر کشور داشت به چهلتکهای رنگارنگ تبدیل میشد.
از بالا به پایین نگاه کردم به خودم گفتم: از این پس وطنات جایی خواهد بود که در آن زندگی خواهی کرد. هواپیما بعد از ۵ ساعت در فرودگاه شارل دوگل پاریس به زمین نشست. من بودم و دنیایی از ناشناختهها که باید تجربه میکردم. زبان جدید، فرهنگ جدید، دوستان جدید و یک زندگی جدید و رویارویی با سختیهای جدید. چند ماه نخست برایم همه چیز تازگی داشت اما کم کم تازگیها کمرنگ شد و کنجکاویها مرا راضی نمیکرد. احساس خمودگی و افسردگی به جانم افتاد. همان زمانها یک دوست به من گفت که از تجربههای مهاجرت همین افسردگیهایی است که گهگاهی به سراغات خواهد آمد. کم کم یادگرفتم با محیط جدید ارتباط بگیرم و به خودم بقبولانم که این تجربهها بخشی از زندگی من است. چند روز پیش روز جهانی مهاجرت بود. ناخودآگاه یاد ۲ سال و نیم گذشتهام افتادم روزهای سخت و شیرینی که گذرانده و میگذرانم. روز مهاجرت و بحرانهای پس از آن بهانهای شد برای گفتوگو با رضا کاظمزاده روانشناس بالینی و رواندرمانگر خانواده.
– اگر برای مهاجرت یک تعریف کلی داشته باشید دربارهاش چه میگویید.
– در یک نگاه کلی میشود گفت که مهاجرت یعنی ترک کردن سرزمینی که فرد در آن بزرگ شده، رشد کرده و شخصیتاش شکل گرفته است به قصد سکنی گزیدن در سرزمینی دیگر. مدت زمان این جابهجایی میتواند محدود و کوتاه باشد یا درازمدت و نامشخص. مهاجرت اقوام و گروههای انسانی در طول تاریخ شکلهای متفاوتی به خود گرفته اما تقریبا در همه اعصار وجود داشته و با تاریخ زندگی انسان گره خورده است.
– در نگاه اول شخص مهاجر متوجه تغییر مکان و فضایی که در آن قرار گرفته میشود. چگونه میتوان در ابتدای امر با این تغییر مکان و جغرافیا کنار آمد؟
– در حقیقت باید گفت که انسان از این قابلیت بزرگ تطبیق خود با شرایط جدید برخوردار است. در مواجهه با تغییر شرایط زندگی، قادر به بازنگریِ خود در جهت سازگاری با محیط جدید است. اما برای ایجاد چنین تغییری، الزاما میباید از یک دورهی بحرانی عبور کند که در واقع دورهی گذار است. شرایط و ویژگیهای این دورهی گذار به عوامل بسیاری از قبیل سن، جنسیت، شرایط و دلایل ترک کشور مبدا، وضعیت و فرهنگ کشور میزبان و غیره بستگی دارد.
– یکی از عواملی که خود شما هم به آن اشاره داشتید مسئله سن مهاجر است. آیا کودکان به نسبت دیگر گروههای سنی توانایی بیشتری برای قبول شرایط جدید و عبور از مرحله بحران دارند؟
– به طور کلی میشود گفت که افراد جوانتر و بخصوص کودکان از قابلیت بالاتری برای پذیرا شدن نُرمهای جدید و تطبیق با شرایط تازه برخوردارند. به عنوان نمونه فراگیری یک زبان جدید در سن کم به مراتب سریعتر از سنین بالا اتفاق میافتد با این حال تنها فاکتور سن تعیین کننده نیست.
– و عوامل دیگر…؟
– همان گونه که اشاره کردم، اینکه در چه شرایط و به چه دلایلی مملکت را ترک کردید مهم است. برخی افراد به دلیل اهدافی که در کشورشان دنبال میکردند (مثلا اهداف سیاسی در ایران) مجبور به مهاجرت شدند و میدانند تا مدت نامعلومی مجبورند در اینجا بمانند. برخی دیگر به انگیزهی زندگی دائم به غرب مهاجرت کردهاند. دستهای نیز نه تنها بازگشت در شرایط فعلی را برای خود ممکن تصور میکنند بلکه بر اساس آن زندگی خود را در اینجا تنظیم میکنند. مسلما این افراد گوناگون از استراتژیهای مشابه برای انطباق خود با شرایط مهاجرت استفاده نمیکنند. بدین ترتیب دلایل مهاجرت (مثلا به دلایل سیاسی یا شغلی و غیره)، مدت زمانی که فرد برای دورهی مهاجرت در نظر گرفته شده (دائم یا موقت، کوتاه یا بلندمدت)، جنسیت، مهاجرت در تنهایی یا با سایر اعضای خانواده، شرایط کشور میزبان و سیاستهایش برای پذیرش مهاجران و غیره، همگی در امر جامعهپذیری در کشور میزبان موثر هستند.
– زنان بیشتر دچار بحران مهاجرت میشوند یا مردان؟
– در میان مردمانی که از کشورهای سنتی و مردسالار به جامعه غرب مهاجرت میکنند، اغلب مردان با بحران مهمتری روبرو میشوند. آن هم به این دلیل ساده که بسیاری از مزایا و امکاناتی را که در کشورشان پیش از مهاجرت از آنها برخوردار بودند و در واقع آن مزایا را حق خود میدانستند، در اینجا از دست میدهند. در ضمن این که در کشورهای غربی اساسا توجه و رسیدگی به زنان و کودکان در اولویت بالاتری قرار دارد و قوانین جاری در این کشورها امکانات و مزایای بسیاری برای ایشان قائل است. در نتیجه زنان با ورود به جوامع اروپایی، به جای از دست دادن امتیازات، مزایای بسیاری به دست میآورند.
همین امر گاهی موجب میشود که زنان در سالهای نخست تمایل بیشتری به مشارکت در زندگی اجتماعی از خود نشان دهند و با نظر مثبتتری به نظام اجتماعی و فرهنگی در کشورهای غربی نگاه کنند. یکی از دلایل مهم این که زنان در بسیاری از موارد سریعتر از مردان زبان یاد میگیرند و ارتباط نزدیکتری با جامعه و نهادهای مدنی برقرار میکنند همین نکته است. چنین تغییراتی به مرور میتواند موجبات بحران در زندگی زناشویی را فراهم کند.
– تجربه شخصی من در ابتدای مهاجرت این گونه بود که چند ماه اول همه چیز برای من تازگی داشت و من خیلی زود توانستم با محیط خو بگیرم اما بعد از چند ماه این تازگی از بین رفت و من گرفتار یک افسردگی یا رخوت شدم و پس از مدتی دوباره مثل گذشته با شرایط کنار آمدم. این تجربه برای خیلی از مهاجران تکرار میشود. علتاش چیست؟
– به صورت کلی هیچ فرهنگی اعضای خود را برای زندگی خارج از محیط خود تربیت نمیکند. یعنی به ما آموزش ندادهاند که مثلا ۷ هزار کیلومتر دورتر از خانه و محیط طبیعی خود زندگی کنیم. همه ما به گونهای تربیت میشویم که در کنار خانواده و در کادر فرهنگ خودمان بمانیم و زندگی کنیم. با این حال وقتی فرد به دلیل آزارهای گوناگون و فشارهای شدید و مکرر مجبور به ترک دیار میشود، در ابتدا تنها به صرف خارج شدن از آن شرایط سخت، نوعی احساس رضایت و نجات یافتن را تجربه میکند. با این وجود مهاجرت در شرایطی که رابطه مهاجر را به مدت نامعلومی با کشور مبدا قطع میکند، همزمان نوعی ضربه روحی است. بعد از مدتی به این فکر میکنیم که ما هر چقدر هم در کشور خودمان مورد ظلم و آزار قرار میگرفتیم اما حضور دوستان و خانواده در کنارمان باعث تسلی خاطرمان بود.
نکته مهم دیگر این است که هر کدام از ما یاد گرفتهایم که درون فرهنگ و در کادر جامعه خودمان به زندگیمان معنی بدهیم. بر اساس گذشتهای که برای خود تعریف میکردیم، به زمان حال و همچنین آیندهمان شکل و معنا میدادیم. اما فردی که مهاجرت میکند به ناگهان با یک گسست اساسی روبرو میشود. گسست در ابتدا میان گذشته و زمان حال است، چرا که آن گذشته قرار نبوده به این زمان حال بیانجامد. از سوی دیگر تغییر محیط و ورود به دنیایی ناشناخته آینده را نیز در برابر چشمانش نامعلوم میگرداند. بدین ترتیب فرد برای مدتی در زمان حال گرفتار و زندانی میشود. احساس میکند زندگیاش در زمان حال نه ارتباطی با گذشتهاش دارد و نه از طریق آن میتواند تصور روشنی از آینده داشته باشد. یکی از دلایل و در ضمن علائم بحران ناشی از مهاجرت به همین موضوع باز میگردد.
نکته دیگر اینکه فرد در سالهای نخست مهاجرت وضعیت متناقض و پیچیدهای را تجربه میکند. از یک سو حس آزادی اما از سوی دیگر اضطرابی فوقالعاده دارد.
– چرا اضطراب؟
– فرد از آن جهت که دیگر زیر نظر و نظارت گروههای اجتماعی خودش قرار ندارد «آزاد» است اما از سوی دیگر هنوز ارتباطهای منسجم و قوی با جامعهی میزبان برقرار نکرده است. در واقع «آزادی» در معنای مدرناش زمانی معنا مییابد که شما بتوانید آن را در ارتباط با دیگران و گروههای اجتماعیتان تجربه کنید. «آزادی» از نوع مهاجر در سالهای نخست بیشتر شبیه آزادی در موقعیت رابینسون کروزوئه است. آزادیای که در اثر ناپدید شدن گروههای اجتماعی ایجاد میگردد و همراه با احساس تنهایی و اغلب اضطرابهای شدید است.
– آیا آمادگی پیش از مهاجرت میتواند اثربخش باشد؟
– آمادگی پیش از مهاجرت مهم است. اما شما هر چقدر هم خودتان را آماده کنید تا زمانیکه با آن روبرو نشده باشید، نمیتوانید درک واقعی از مهاجرت داشته باشید. در حقیقت مهاجرت برای همه افراد یک سورپرایز است. سورپرایزی که ما را به فردیت محکوم میکند. به عنوان نمونه، ممکن است که در جمع ایرانیان مقیم پاریس باشیم اما سرنوشت گروهی و دستجمعی نداریم. مجبور هستیم که مسیر خاص خود را به صورت فردی برویم همان گونه که قبلا به آن اشاره کردم این فردیت اجباری اضطرابزاست و ما در فرهنگ اجتماعی که در آن بودیم بر اساس این فردیت رشد نکردیم. بحران، یک قاعده طبیعی در دوران مهاجرت است. وضعیت افرادی که به طور کلی خود را از بدنه جامعهای که در آن زندگی کردند، جدا میکنند و بهگونهای رفتار میکنند که هیچ تغییری به وجود نیامده بیشتر نگران کننده است.
دوره بحران در حقیقت به شرایط شخص و محیط بیرون بستگی دارد به تعریف شخص هم بستگی دارد. تعریفی که شما از خودتان میدهید مسالهی بسیار مهمی است که علم روانشناسی معتقد است باید بر اساس نگاه جامعه باشد. فردی که تصمیم میگیرد در کشور دیگری زندگی کند باید این را در نظر داشته باشد که در نگاه اول یک ایرانی است که دارد در یک کشور دیگر و زیر نظر جامعه دیگری زندگی میکند و این دو غیر قابل تکفیک هستند. خود این پروسه میتواند شما را به استراتژیهای گوناگونی برساند.
در نتیجه این دوره بحرانی امکان این را میدهد که مهاجر بتواند ضمن اینکه با جامعه جدید تطبیق پیدا میکند یک سری تغییرات هویتی نیز در خود به وجود آورد که میشود به عنوان فرصت از آن نام برد. در نتیجه بحران مهاجرت در عین حال یک فرصت بزرگ است.
– برخی از خانوادههای ایرانی هنگام ورود به جامعه اروپایی، عریان بودن بسیاری از مسایل برای آنها قابل هضم نیست و دچار تنش درونی و خانوادگی میشوند، آیا این همان ماندن در گذشته است؟
– دلایل گوناگونی میتواند وجود داشته باشد. یک دلیلاش میتواند این باشد که وقتی فرد از جامعهای که اساساش بر پنهانکاری است وارد اجتماعی میشود که مسائل یا مشکلاتاش را به اشکال گوناگون در فضای عمومی به بحث و گفتگو میگذارد یا در نظام آموزشیاش از مسائل تابو با کودکان صحبت میکند، دچار ترس و نگرانی در مورد نحوهی تربیت فرزندش در این اجتماع میشود. دلیل دیگر به موقعیت خاص انسان مهاجر مربوط میگردد. انسان مهاجر یک بار با ترک کردن وطناش سختی غربت و جدایی از خانواده و آشنایانش را تجربه کرده است. گاهی پس از مدتی زندگی در اینجا، این احساس نگرانی و ترس در او ایجاد میشود که با بزرگ شدن فرزند یا فرزنداناش در اینجا احتمال دارد که یک بار دیگر طعم این جدایی و تنهایی را بچشد. یعنی این که فرزندان با تبعیت از الگوهای به اصطلاح غربی او را در سنین پیری تنها بگذراند. در واقع در بسیاری از موارد روی آوردن مهاجرین به سنتهای دست و پاگیر زندگی گذشتهشان بیشتر ناشی از ترس از آینده است تا حس وابستگی به گذشته.
– پیشنهاد شما برای کنار آمدن با بحران مهاجرت چیست؟
– این که پروسه مهاجرت و بحران ناشی از آن را مثبت بدانیم. درست مانند دورهی نوجوانی که به دلیل خروج فرد از مرحله کودکی و حرکتاش به سوی دنیای افراد بالغ دچار بحران میگردد، مهاجر نیز در ابتدا به خاطر دور افتادگی از جامعه مبدا از یک سو و هنوز جا نیفتادنش در جامعه میزبان از سوی دیگر در چنین بحرانی بسر میبرد. به همین دلیل نیز عوارض ناخوشایندی که گاهی با این دوران همراه می شود (مانند افسردگی یا اضطراب) طبیعی است و نباید این عوارض را به شکل بیماری روانی در نظر آورد. با این وجود اگر فرد در این بحران باقی بماند یا استراتژی مناسب برای خروج از این وضعیت و انطباق با جامعه میزبان را نباید، همین عوارض میتوانند کم کم به بیماریهای مزمن تبدیل شوند. بدین ترتیب استراتژیهایی که فرد مهاجر در این دورهی بحران در پیش میگیرد نقش بسیاری مهمی در آینده و سرنوشت خود، خانواده و فرزندانش بازی خواهد کرد. یک عامل مهم در شکلگیری صحیح این استراتژیها شناخت لازم و کافی از کشور میزبان و امکاناتی است که پیش پای مهاجران قرار میدهد. یافتن استراتژیهای صحیح به مرور احساس اضطراب و افسردگی ناشی از مهاجرت را به تدریج کاهش میدهد.