روبن گالچیان (قالیچیان)، یکی از فعالترین پژوهندگان در زمینه نقشههای تاریخی ارمنستان، قفقاز و ایران است. او زادۀ تبریز و بزرگ شدۀ تبریز و تهران است.
تحصیلاتِ عالی وی در زمینۀ مهندسی از انگلستان است ولی علاقۀ او به مطالعۀ نقشههای تاریخی باعث شد که از چهل سال پیش پژوهشهایش را دراین زمینه به صورت حرفهای ادامه دهد. از او تا به حال ۶ کتاب منتشر شده که دو کتاب به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است. ممارست و جدیت او در این زمینه دکترای افتخاریِ آکادمیعلوم ارمنستان را در سال ۲۰۰۸ نصیب او ساخت. روبن گالچیان سالهای متمادی است که مقیم ایروان و لندن است. از او برای ایراد سخنرانی به کشورهای مختلف، از جمله ایران، دعوت میشود. با او دربارۀ پژوهشهایش و به ویژه آخرین کتاباش “برخورد تواریخ در جنوب قفقاز” با ترجمۀ پروین دانشور، به گفتگو نشستیم.
– آقای گالچیان، این علاقه شما به نقشهنگاری و مطالعه نقشهها از کجا شروع شد؟
-در واقع از دوران دبستان… ولی حدود چهل سال پیش بود که با دسترسی به کتابها، مدارک و نقشههای قدیمی، پژوهشهایم شکل منظم و جدّیتری به خود گرفت. با توّجه به اینکه خود از ارمنیان ایران هستم و پیوندهای عمیقی نیز با کشور ارمنستان دارم طبیعی بود که پژوهشهایم در مورد نقشههای منطقهی جنوب قفقاز، ارمنستان و ایران باشد. سالها در کتابخانههای اروپا و آمریکا اسناد و نقشههای بسیاری را بررسی کردم و پانزدهسال پیش تصمیم گرفتم بخشی از پژوهشهایم را منتشر کنم.
-چه انگیزههایی علاوه بر علاقۀ شخصیِ شما سبب پیگیری شما در این زمینه بوده است؟
-از ارمنستان تاریخی امروزه کشور کوچکی باقی مانده است. ارمنستان در طول تاریخ همواره در معرض تهاجم حکومتهای بزرگ همجوارو اقوام مهاجمِ دور بوده و بارها موجودیت ارمنیان به خطر اُفتاده است. در تاریخ معاصر نیز، چند دهه است که دو همسایۀ آن، ترکیه و جمهوری آذربایجان، موجودیت هزاران سالۀ ارمنستان در این منطقه را به چالش میکشند. آنها با جعل تاریخ درپی ایجاد آنچنان هویت تاریخی برای خود هستند که حقایق تاریخیِ مربوط به ارمنستان و ایران را نفی میکنند. من متوجه شدم که مطالعۀ علمی نقشههای تاریخی با استناد به منابع معتبر و موثق، سلاحی مقاوم در برابر تحریف و جعل تاریخ است و نمیگذارد که حقایق پوشیده بمانند. این انگیزۀ اصلی من در این زمینه شد.
– یافتههای شما در پژوهشهایتان چه چیزی را ثابت میکند؟
-نخستین کتابِ من با عنوان “نقشههای تاریخی ارمنستان” گردآوری بیش از صد و شصت نقشه از دنیا و منطقۀ جنوب قفقاز است. قدمت برخی از این نقشهها به دو هزار و پانصد سال پیش میرسد. در اغلبِ این نقشهها ارمنستان و ایران وجود دارند. ارمنستان یا ارمنیه تا دهۀ سوّم قرن بیستم به ناحیه بین شهرهای دیاربکر و الازیگ در شرق کشور ترکیۀ کنونی تا محل الحاق رودخانههای ارس و کورا اطلاق میشد- به این دلیل که در این منطقه از قرنها پیش ارمنیها زندگی میکردند و این منطقه تا ۹۰ سال پیش نام ارمنستان داده میشد. متأسفانه به علت نسلکشی ارامنه در ترکیۀ عثمانی، ارمنیان از بخش غربی سرزمین تاریخی ارمنستان “پاکسازی قومی” شدند و نام ارمنستان فقط به کشور کوچکِ کنونی اطلاق شد. این در شرایطی است که در اغلب نقشههایِ رسمی دنیا و حتی در ترکیه تا سال ۱۹۲۵ نام ارمنستان دربرگیرندۀ بخشِ شرقیِ ترکیه تا منطقۀ قراباغ بوده است.
دیگر آنکه در هیچ نقشهای قبل از سال ۱۹۱۸ میلادی یا ۱۲۹۷ شمسی، در شمال رودِ ارس اسمی از کشوری به نام آذربایجان برده نشده است و آذربایجان همیشه ولایتی از ایران زمین و یا ازدوران پهلوی به بعد ایالت و یا استانی از کشورِ ایران بوده که مرز شمالی آن ساحل جنوبیِ رود ارس است. اما دولتمردان و آکادمیسینهایِ آذربایجان شوروی و جمهوری آذربایجان کنونی مدعی بودند و هستند که منطقهای بسیار بزرگ شاملِ شمال رود ارس نیز با نام آذربایجان قدمت ۵۰۰۰ ساله دارد و گذشته از این بیش از دو هزار سال است که کشوری به همین نام وجود داشته که از قفقاز تا همدان و قزوین در ایران گسترده بوده است.
-نظر تخصصی شما در مورد ریشههای این تاریخ سازیها و جعلیات چیست؟
-با توجه به اینکه تا سال ۱۹۱۸ میلادی در هیچ نقشهای کشوری به نام آذربایجان وجود نداشت، بدیهی است که آغاز این تحریفها همزمان است با روی کار آمدن حزب مساوات و تشکیل کشوری به نام آذربایجان در قفقاز و در شمال رود ارس. مطامع سیاسی و ارضی نسبت به ولایت آذربایجان ایران بدون تردید در این نامگذاری نقش موثر داشته است. حدود ده سال پس از انضمام سه جمهوری قفقاز در اتحاد شوروی، تحریف تاریخ در آذربایجان شوروی ابعاد بزرگی پیدا کرد. استالین از سالهای ۱۹۳۰ اعلام کرده بود که همۀ جمهوریهای شوروی باید تاریخ و فرهنگ باستانی و یگانۀ خود را داشته باشند. بدیهی است جمهوریهای نوبنیاد نمیتوانستند تاریخ و فرهنگ باستانی و قدیمیداشته باشند و در نتیجه چاره ای جز آن نبود که تاریخ و فرهنگ موجود در منطقه را از آن خود کنند! این جعلِ سیستماتیک حقایق تاریخی از ۱۹۶۰ به بعد وارد مرحلهای نوین شد و بخصوص پس از استقلال جمهوری آذربایجان و سرازیر شدن درآمد سرشار نفت به باکو شدت و حدّت بیشتری یافت.
– میدانیم که مسائلِ فوق موضوع اصلی کتابِ شما با عنوان “برخورد تواریخ در جنوب قفقاز” است که به تازگی به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است. در این کتاب به طور خلاصه چه یافتههایی را مطرح میکنید؟
– بررسیهای من نشان میدهند که موارد اصلی ادعاهای جمهوری آذربایجان که در این کتاب هم آمدهاند از این قرارند:
۱- آذربایجان به عنوان کشوری مستقل قدمتی بیش از ۲۰۰۰ سال دارد.
۲- اجداد آذربایجانیها همان ارّانیها هستند. البته گاهی نیز اگر لازم باشد و شرایط بطلبد، ترکهای غوز را جزو اجدادشان معرفی میکنند.
۳- ارمنستان تا تسخیرشدن توسط روسیه یعنی عهدنامهی ترکمانچای در سال ۱۸۲۹ میلادی، به عنوان یک کشور وجود نداشت و ارمنیها ساکنین این منطقه نبودند.
۴- سرزمینهای بین شهر دربند (باب الابواب)- در شمال جمهوری آذربایجان- تا شهرهای همدان و قزوین در جنوب و شرق در داخل ایران، در حقیقت همان کشور باستانی آذربایجان است!
۵- روسیه و ایران سرزمین تاریخی آذربایجان را به دو قسمت جنوبی و شمالی تقسیم کرده و ملت آذربایجان را به دو نیمه تقسیم کردهاند.
۶- تمامی بناها و آثار تاریخی قدیمی در شمال و جنوب رودخانهی ارس از کوههای قفقاز تا همدان به دست مردم آذربایجان ساخته شده و ارمنیها و ایرانیها در ساخت آنها هیچ نقشی نداشتهاند.
۷- ایرانیها و ارمنیها فرهنگ و تاریخ آذربایجان را صاحب شدهاند و آن را از آنِ خود میدانند.
و اما حرف من این است که حقیقت را نمیتوان برای مدت طولانی پوشاند و ادامۀ ادعاهای نادرست باعث پدید آمدن ادعاهای متناقض میشوند. برای مثال:
۱- چنان که گفتم بسیاری از دانشمندان جمهوری آذربایجان مدعی هستند که ارمنیها قبل از سال ۱۸۲۹ در جنوب قفقاز زندگی نمیکردند ولی از طرف دیگر میگویند باعث و بانی از بین رفتن دین و فرهنگ اجدادشان، یعنی ارّانیان، همان ارمنیهایِ “غایب” هستند. آیا این دو ادّعا خلاف همدیگر نیست؟!
۲- ادعا میکنند که تمام کلیساها و دیرها و بناهای یادبود مسیحی موجود در جنوب قفقاز و جمهوری ارمنستان کنونی به دست ارّانیان ساخته شده در صورتی که در زمان ساخت این بناها، یعنی قرنهای ده الی هجده میلادی ارّانیان مسلمان شده بودند.
۳- آخرین نمونهی از بین بردن فرهنگ ارمنی، تخریب صلیب سنگهای قبرستانی در شهر جلفای قدیم در شمال رود ارس در نخجوان بود. دانشمندان جمهوری آذربایجان مدعی بودند که این قبرستان که چند هزار صلیب سنگ در آن بود جزیی از فرهنگ ارّان است با این حال طی سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵ میلادی تمام صلیب سنگها را خرد کردند و یا به رودخانه ریختند یا برای ساخت بناهای جدید از آنها استفاده کردند. سؤال این است که چرا باید کسی نمونههایی از تاریخ و فرهنگِ خود را نابود کند؟!
۴- در حالی که مدعیاند اجدادشان ارّانیان هستند، در رابطه با ترکیه اعلام میکنند که آذربایجانیها و ترکها در حقیقت یک ملّت هستند که بین دو کشور تقسیم شدهاند.
دراین کتاب، مسائل فوق و علل ساختن و پراکندن چنین ادعاهایی مورد بحث قرار گرفته است. نقشههای ارائه شده در پایان کتاب، همه بخشی از میراث فرهنگی جهانی محسوب میشوند که ادعاهای نادرست جمهوری آذربایجان را رد و حقیقت را ثابت میکنند.
– شاید نوشتههای آکادمیسینهای جمهوری آذربایجان شوروی قبل از فروپاشی اتحاد شوروی به دلیل “دیوار آهنین” به ایران راه نمییافت تا مورد نقد و بررسی و چه بسا اعتراض پژوهشگران ایرانی قرار گیرد. ولی حتماً پژوهشگران ارمنستان شوروی سابق از آنها باخبر بودند. آیا آنها اعتراضی به این تحریفها میکردند؟
-آری، ازسالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۹ میلادی- که گفتم این تاریخسازیها شتاب بیشتری یافته بود- پژوهشگران و نویسندگان ارمنستان شوروی مقالات و گزارشهایی علیه ادعاهای پژوهشگران جمهوری آذربایجان نوشتند ولی چون بیشتر آنها به زبان ارمنی یا روسی بود فقط در کشورهای بلوک شرق در دسترس بود و برای پژوهشگران و دانشمندان ایرانی و غربی ناشناس مانده است.
پس از فروپاشی شوروی و اعلام استقلال جمهوری آذربایجان و بخصوص پس از سرازیر شدن درآمد سرشار نفت، رژیم این کشور تبلیغات افراطی خود را در قالب کتابهای مختلف و به زبانهای اروپایی و حتّی عربی چاپ کرده و به دانشگاهها و مراکز علمیمختلف دنیا میفرستد در صورتی که کتابها و مقالههای دانشمندان و پژوهشگران ایرانی، که افشا کننده این تحریفها و سفسطهها هستند بیشتر به زبان فارسی باقی میمانند. و یا امکانات در کشور ارمنستان برای داشتن یک روابط عمومی کارا و موثر در این زمینه در حد جمهوری آذربایجان نیست.
– در این میان، بخصوص با توجه به ادعاهای ارضی که زیر پرچم پژوهشهای آکادمیسسنهای جمهوری آذربایجان نسبت به ایران میشود، شما نقش پژوهشهای خود را در این رابطه چه میبینید؟
-اولاً بگویم از آنجائی که لازم میدانم تحقیقاتِ خود را در اختیار دانشمندان و پژوهشگران غربی و دنیا بگذارم، کتابها و مقالههایم را اول به زبان انگلیسی و سپس روسی منتشر میکنم. در سالهای اخیر هم متوجه شدهام که بخشی از پژوهشهای تاریخی من حتماً لازم است که به فارسی نیز برگردانده شود، بخصوص همین کتاب “برخورد تواریخ در جنوب قفقاز”. این کتاب که سه سال پیش در لندن به زبان انگلیسی و سال بعد در مسکو به زبان روسی منتشر شده است هم اینک به زبان فارسی هم در دسترس علاقمندان است.
هدف انتشار این کتاب به فارسی در وهلۀ اول شناساندن واقعیتها و حقایق تاریخی است. دراین میان، آذربایجانیهای ایران ما ازمخاطبان اصلی کتاب من هستند. آنها باید به یاد ادشته باشند که دارای تبار ایرانی هستند که ربطی به ترکهای آسیایی ندارد. آنها باید به یاد داشته باشند که زبان آذربایجانیهای ایران تا قرنهای پانزده الی شانزده میلادی آذری بوده که از لهجههای زبان پهلوی است که با سلطۀ سلجوقیان در طی دو قرن به بوتۀ فراموشی سپرده شد و زبان ترکی جایگزین آن شده است. البته ناگفته نماند که امروزه هم درآذربایجانِ ایران مناطقی هستند که هنوز زبان باستانی خود را حفظ کردهاند.
امروزه دولتمردان و دانشمندان جمهوری آذربایجان مردم خود و آذربایجان ایران را یک ملّت و دارای تاریخ و فرهنگ واحد معرفی میکنند در صورتی که حقیقت این نیست. من البته قبول میکنم که با حاکمیت سلجوقیان زبان ترکی دراین دو سوی ارس گسترش پیدا کرد و پیوندهای فرهنگی بین ایران و جمهوری آذربایجان به وجود آورده است. بخصوص پس از تثبیت استیلای شاهان صفوی درقفقاز و شیعه شدن بیشتر نواحی تحتِ سلطۀ صفویان و با مهاجرت ایرانیانی از مناطق مرکزی و آذربایجان ایران، این یگانگی زبانی وهمگنی فرهنگی بیشتر هم شد که امروزه نیز ادامه دارد. ولی این عوامل مشترک به عنوان ستون پایههای تشکیل دهندۀ دولت/ ملت واحد کافی نیستند.
حرف من این است که به جای تاریخسازی و جعل تاریخ، دولتمردان و آکادمیسینهای جمهوری آذربایجان باید شهامتِ قبول این واقعیت را داشته باشند که هویت مردم و فرهنگ کشورشان آمیزهای است از اقوام ترکِ غوز، سلجوقی، مغول، ارّانی، ارمنی، ایرانی، آذری و تالشی وغیره، تاریخ و فرهنگشان نیز دستآورد تمامیاین اقوام و ملتهاست. چنان که گفتم درست است که نزدیکیهای فراوانی بین آذریهای ایران و جمهوری آذربایجان، به واسطۀ فرهنگ ارگانیکی که در طی قرون شکل گرفته و تکامل یافته است و نیز یگانگی زبانی، وجود دارد. این حقایق البته نمیتوانند جمهوری جدیدالتاًسیس آذربایجان را دولت و ملتی باستانی و دارای سابقۀ تاریخی بسیار قدیمی کند.
امیدوارم با این کتاب و با دیگر نوشتههایم قدم کوچکی در جهت اثبات واقعیتها و حقایق تاریخی و فرهنگی دو ملّت ایران و ارمنستان و روشن شدن اذهان همۀ علاقمندان به این مبحث برداشته باشم.
-سپاس از وقتی که در اختیار کیهان لندن گذاشتید.