تراب حقشناس، فعال سیاسی و مترجم ایرانی دوشنبه ۲۵ ژانویه در سن ۷۲ سالگی (برخی سن او در زمان مرگ را ۷۹ سال عنوان کردهاند) پس از سالها مبارزه با بیماری در یکی از بیمارستانهای حومه پاریس چشم از جهان فرو بست.
او در یک خانواده به گفته خودش مذهبی و سنتی پرورش یافته بود. در سنین جوانی به عضویت در «نهضت آزادی ایران» و بعدها «جبهه ملی» دوم در آمد و به فعالیت در آنها پرداخت.
پرورش مذهبی
بعدها در هنگام تحصیلات دوران دبیرستان برای گذارندان دوره طلبگی به حوزه علمیه قم رفت و آنجا در کلاسهای «رد مادیگرایی» با نام مارکس و ایده کمونیسم آشنا شد. وی در سال ۱۳۳۹ تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی را در دانشسرای عالی آغاز میکند. حقشناس در سال ۱۳۴۴ در کنار محمد حنیفنژاد و لطف لله میثمی «سازمان مجاهدین خلق ایران» را بنیان گذاشت.
در همان سالهای ابتدایی تاسیس این سازمان تراب حقشناس همراه با حسین روحانی به دیدار سید روحالله خمینی در بغداد میرود و سالها به عنوان رابط سازمان مجاهدین با خمینی فعالیت میکرد. در همین دوره نیز مسئولیت رابطه با جنبشهای فلسطینی و دیگر نیروهای چریکی در منطقه را بر عهده داشت و یکی از مسئولین خارج از کشور «سازمان مجاهدین خلق ایران» محسوب میشد.
تراب حقشناس در گفتگویی از تماس بسیاری از مقاماتی که سالهای پس از انقلاب مسئولیتهای کلیدی نظام جمهوری اسلامی را برعهده گرفته بودند با سازمان مجاهدین خلق خبر داد.
عباس آقازمانی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد منتظری، مصطفی چمران، صادق قطبزاده و ابراهیم یزدی از جمله افرادی بودند که در آن دوره با حقشناس تماسهایی برقرار کرده تا هم زمینههای همکاری نیروهای اسلامگرا با مجاهدین خلق را فراهم کرده و هم از گردش به چپ در این سازمان جلوگیری کنند.
فعالیتهای سیاسی و مذهبی
تراب حقشناس که زندگیاش با فراز و نشیبهای بسیاری همراه بود، و در اوایل دههی پنجاه خورشیدی با گسست از سازمان مجاهدین خلق یکی از موسسان سازمان کمونیستی «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» شد، در سالهای پس از انقلاب ۵۷ نیز آرام و قرار نداشت.
برای شناخت بیشتر وی به سراغ مهدی اصلانی، نویسنده و زندانی سیاسی سابق رفتم. او با اشاره به درگذشت حقشناس میگوید: «این گونه رفتنها راز و رمز حیرتانگیز چیزی است که این روزها زندگی مینامیماش» و درباره روند شکلگیری شخصیت سیاسی حقشناس ادامه میدهد: «زادگاهاش جهرم بود. پیش خانوادهای فقیر و معتقد به مبانی مذهبی متولد شد. از جوانی به دامن سیاست پرت شد در دایرهای فراخ پر از زخم و درگیری. پس از گرفتن سیکل به اصرار پدرِ بیمار برای درس طلبگی به حوزهی علمیهی قم که در آن روزگاران تحتِ سیطره و فرمانروایی آیتالله بروجردی بود روان میشود. به موازاتِ طلبگی با پشتکار و جدیت دروس متوسطه را تا کلاس ۱۱ در قم و زان پس دیپلم را در تهران پی میگیرد. دوست داشت وارد دانشگاه شود، غمِ نان و ناداشتگی اما به دانشسرای عالی که کمک هزینهای پنجاه تومانی داشت، رهسپارش میکند. روستازادهی جهرمی در تهران دانشجوی زبان انگلیسی میشود.»
مهدی اصلانی درباره تحولات عقیدتی و سیاسی حقشناس میگوید: «با روحیهای جستوجوگر در عین «داشتن التزام قلبی و عملی» به واجباتِ دین، شک و تردیدهای آن نیز برایش جاذبه میشود. اقدامات نواب صفوی و فدائیان اسلام وی را چونان سه بنیانگذارِ اولیهی سازمان مجاهدین خلق، ابتدا به سمتِ نهضت آزادی و جبههی ملی و در نهایت به سمت نگاه سیاسی مهندس بازرگان سوق میدهد. فعالیت سهگانه در نهضت آزادی، جبههی ملی و انجمن اسلامی دانشجویان و درسآموزی از طالقانی و بازرگان در نکبتِ ستم، ناکافی است اما کورسویی بود. چراغ راه میجویند. به تدریج و تحت تاًثیر مبارزات چریکی و مسلحانه در جهان دو قطبی آن روزگاران شیوه دیگرگونه میکنند. در تبعید نیز حرمتدار بنیانگذاران اولیه سازمان مجاهدین خلق است چرا که معتقد بود: «تشکیلات از همت آنان بود.» (۱)
به گفتهی مهدی اصلانی وی «با این منطق هیچ امتیازی برای خود قائل نبود و هنوز خود را شاگرد سه بنیانگذار آغازین مجاهدین میدانست».
روی آوردن به جنبش چپ
یکی از جنبههای مهم زندگی حق شناس ارتباط او با شخص سید روحالله خمینی و دیگر نیروهای روحانی و مذهبی زمان خودش بود. اما حق شناس که خود درس طلبگی خوانده بود و زمانی باورهای دینی قوی داشت از اولین کسانی است که از تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین خلق به یک جریان کمونیستی حمایت کرد. مهدی اصلانی این ارتباطها و آن تغییر را این گونه تحلیل میکند: «او خودش به خوبی این موضوع را سالها بعد در مصاحبهای توضیح داد و من درست همان بخش از صحبتهای وی را نقل میکنم: غالبا آنها از سازمان مجاهدین به این دلیل پشتیبانی میکردند که ادعا کنند در مبارزه با رژیم شاه تنها کمونیستها (فدائیان) نیستند که عمل مسلحانه میکنند. اما خود مجاهدین چنین درکی و منظوری نداشتند، بلکه بارها از وحدت در میدان عمل با فدائیان سخن گفتند»(۲).
اصلانی میافزاید: «وی با آنکه نقش مستقیم در تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین نداشت، اما در زمرهی اولین کسانی است که بدان روی خوش نشان داد و معتقد بود “خیلیها تغییر ایدئولوژی مجاهدین را عمدتاً از زمینهای که داشت جدا میبینند. مجاهدین سالهای ۴۰ و ۵۰ اول مبارز بودند و سپس مسلمان […] در غالب کتابهای سازمان نقل قول بزرگان در کنار آیات قرآن و نهجالبلاغه دیده میشد. اینکه رژیم در سال ۵۲ میگفت مارکسیستهای اسلامی پر بیراه نمیگفت. به خاطر اینکه ما تکه بریدههایی از مارکسیسم و تکهبریدههایی از اسلام را کنار هم میگذاشتیم”»(۳)
مسلمانِ مارکسیست شده
حقشناس در برخی از مقالات و گفتگوهای خود به مساله «خاموشی پیکار» اشاره کرده بود. در سالهای گذشته اختلافات و خالی شدن جنبش چپ ایرانی از تئوریسنها موضوعی بود که بارها بر آن تاکید شده است. خود حقشناس سالها بر روی این موضوع تمرکز داشت. اینک با درگذشت وی، چپ ایران یکی از شخصیتهای مهم خود را از دست داده است. مهدی اصلانی نیز در ادامه گفتگو با کیهان لندن با تایید این ارزیابی درباره جایگاه حقشناس میگوید: «با مرگ تراب حقشناس چپ ایران یکی از چهرههای کاریزماتیک خود از دست داد. پارهای شخصیتهای سیاسی در وزنکشی و بر روی باسکول سیاست وزنشان از سازمانهای مرتبط سنگینتر است. بدین معنا با رفتن تراب حقشناس شاید آنچه وی “خاموشی پیکار” و نه نابودی و تلاشی “پیکار” خوانده بود این جریان به پایانِ فعالیتِ مفهومی خود که حقشناس در تبعید بر آن “اندیشه و پیکار” نام نهاد رسیده باشد.»
اصلانی میافزاید: «تراب حقشناس نماد چهرهای از باورمند بودن و بیان استمرار در راهِ آرمان بود. او بخشی از تاریخِ شکستخوردهی سیاسی اجتماعی میهنمان را نمایندگی میکرد.»
به گفتهی مهدی اصلانی، تراب حقشناس شخصیتی بود که سیاست را پاک و سالم میخواست. اصلانی میگوید: «یکی از پررنگترین وجوه زندگی تراب حقشناس عدم وابستگی، استقلال رای و سلامت زیستن در عرصهی سیاست بود. او گلدرشتترین چهرهای بود که با برگذشتن از مذهب و عبور از اسلام تا پایان عمرش در آسایشگاهی در پاریس، نماد باور به سوسیالیسم و گونهای از ایستادگی باقی ماند و از این باب وی را میتوان یکی از سرموضعیترین چهرههای تاریخ سیاسی معاصر دانست؛ نمونهی یک مسلمان مارکسیست شده. فارغ از موافقت یا مخالفت نظری با دیدگاههایش وی هیچگاه کمونیست بودنش را مخفی نکرد و از بر زبان جاری کردنِ آن واهمه و شرم نداشت. همهی عمرش علیه سرمایه نعره سر داد و فریادش علیه بیعدالتی بر ملت فلسطین پژواک شد».
در پناه ادبیات
تراب حقشناس جدا از شخصیت سیاسی خود یک جنبه فرهنگی و ادبی نیز داشته است. چندین ترجمه از او بر جای مانده است. یکی از آنها ترجمه اشعار محمود درویش شاعر فلسطینی است. آن طور که مشخص است دورهای که او برای آموزشهای چریکی و همکاری با نیروهای فلسطینی به آنجا سفر کرده بود تاثیر زیادی بر شخصیت وی داشته است.
مهدی اصلانی اما این روح ادبی حقشناس را تنها برگرفته از آن دوران نمیداند و تاکید میکند: «او با دستی در سیاست و دستی در هنر نمایندهی نوعی فرهیختگی و پُرخوانی و پُرکاری نیز بود. وی با ترجمهی آثاری از محمود درویش و نزار قبانی و نمایشنامهی «بازگشت کارل مارکس» اثر هوارد زین، نوعی از تعلقِ خاطر به ادبیات مقاومتگونهای از رمانتیسیسم انقلابی را نمایندگی میکرد. تا ته نفس و نفس آخرش از زیر ماسک اکسیژنی که بر چهره داشت به نکبت صدای قدرت تن نداد. مردی مختصر که خلاصهی خود بود و دیگر به آرزویش رسید و جمعه پنجم فوریه در پرلاشز به مهمانی پوران خانم میرود».
پوران بازرگان همسر تراب حقشناس که رفیق راه وی نیز بود، پیش از این در سال ۱۳۸۵ (۲۰۰۷) درگذشت.
*توضیح: ارجاعات داخل مصاحبه مربوط به مصاحبه تراب حق شناس با پرویز قلیچخانی در مجله آرش شماره ۷۹ است.