سارا دماوندان (+عکس) – «من هیچ پولی بابت طراحیهایی که انجام میدهم نمیگیرم. حتی بابت طراحی فرش. من وقت نمیگذارم که بابتاش پولی دریافت کنم. اصلا راستش را بخواهی شاید این جمله من به مذاق خیلیها خوش نیاید اما من هنرمندانی را که به چشم شغل به هنرشان نگاه میکنند، نمیپسندم» .
این بخشی از گفت و گوی من و مینا فرید است. طراح ۲۵ ساله فرش که در رشتهی کارگردانی نمایش تحصیل کرده اما عاشق طراحی و نقاشی است. نقش فرش میزند و گاهی هنرش را بر روی ظرف و اشیاء اجرا میکند. هیچ علاقهای به پول درآوردن از این راه ندارد. وقتی از او میخواهم که در گفت و گویی شرکت کند با خنده میگوید اسم مصاحبه رویش نگذار بیا با هم گپ بزنیم یک گپ دوستانه بعد اگر تو فکر کردی این حرفها مخاطب دارد، آن را منتشر کن. میگویم: خبُ کمی کارمان سخت میشود اما فکر می کنم نشان دادن هنر تو ارزشاش را دارد.
-از چند سالگی به هنر طراحی علاقهمند شدی؟
-از دوم راهنمایی تا الان که ۲۵ سال سن دارم. جرقهاش همان سالها خورد. سر کلاس، دانشآموز بازیگوشی بودم. از معلمها خوشم نمیآمد به جای گوش کردن به حرفهای آنها طراحیهای پاورقی میکردم. اواخر همان سال بود که شروع به یادگیری طراحی کردم آن هم به صورت حرفهای. یک دفتر داشتم که اسمش دفتر عشق بود. داخل آن دختر و پسر، قلب، گل و بوته و از این چیزها میکشیدم.
-پس تو برای موضوع انشای «تابستان خود را چگونه گذراندید» مشکلی نداشتی؟
-در خانواده ما این رسم نبود که تابستانها بدون برنامهریزی سپری شود. یعنی باید برای اوقات فراغتمان فکری میکردیم. من به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفتم و کارهای طراحی و نقاشیام از آنجا بود که سر و سامان گرفت. پدرم اعتقاد داشت که شغل آینده را میبایست از همین فرصتهای فراغت پیدا کنی. ببینی به چه چیزی علاقهمندی و همان را دنبال کنی.
-تهران زندگی میکردید یا شهرستان؟
-ما مشهد بودیم و از این جهت خوشحالم. مشهد برای سبکهایی از طراحی استادانی دارد که تهران ندارد. از همانجا و در کنار اساتیدی که داشتم با هنر طراحی آن هم به صورت حرفهای آشنا شدم .
-یک نکتهای را که میخواستم بگویم، راستش وقتی سنات را گفتی انتظار نداشتم تا این اندازه جوان باشی.
-این حرف را خیلیها به من گفتهاند. در واقع اگر کسی با خود من آشنایی نزدیک نداشته باشد و کارهایم را ببیند میگوید کار یک طراح مثلا ۴۰ ساله است. در دبیرستان گرافیک خواندم و در دانشگاه کارگردانی نمایش.
-تو در حال حاضر طراحی فرش انجام میدهی حتی این طراحیها را روی ظرف و بدن به صورت تاتو اجرا میکنی . چرا به صورت آکادمیک رشته طراحی فرش را دنبال نکردی و تصمیم گرفتی در زمینه دیگری تحصیل و فعالیت کنی؟
-دلیلاش برای خود من مشخص است. چون من دوست نداشتم از راه فروش هنرم درآمد کسب کنم. من هیچ پولی بابت طراحیهایی که انجام میدهم نمیگیرم. حتی بابت طراحی فرش. من وقت نمیگذارم که بابتاش پولی دریافت کنم. اصلا راستش را بخواهی شاید این جمله من به مذاق خیلیها خوش نیاید اما من هنرمندانی را که به چشم شغل به هنرشان نگاه میکنند، نمیپسندم.
-یعنی چی وقت نمیگذاری؟ تو برای خلق یک هنر زمان زیادی صرف میکنی.
-بله، من زمان صرف میکنم برای اینکه یک اثری را خلق کنم نه یک اثری را خلق کنم که آن را بفروشم! یک مثال ساده میزنم. شما از یک گالری دیدن کن. کارهایی را که برای فروش گذاشته نگاه کن. تابلوهای فروشی بدون شک آن کیفیتی را که باید داشته باشند ندارند. ما برای چه به گالری نقاشی میرویم؟ میخواهیم چه چیزی ببینیم؟ خط خطی؟ مقداری رنگ که روی صفحه پاشیده شده باشد؟ قطعا به گالری میرویم تا روح و جسممان به دنیای دیگری برود. احساساتمان شکوفا بشود و زمینهی ذهنمان پر بشود از حس زندگی. میدانی چرا در جنگ جهانی ارتش سرخ از نوعی طراحی در پوستر هاش استفاده کرد؟ برای اینکه رعبآور باشد. چون از نظر روانی، وقتی یک سرباز ضعیف روسی هم این طرح را ببیند همین حس ترس و صحنه رعبآور در ذهناش تداعی بشود. گرافیک و طراحی در خیلی از صنعتها یک رویکرد خاص محسوب میشود. در صنعت تبلیغات به وضوح میتوانی به این حرف برسی.
-اما این رسم دنیاست که در قبال کاری که انجام داده میشود پول پرداخت شود.
-این رسم خوبی در عرصه های هنری نیست. برای من که نیست. من این را نمیپسندم. من نیاز مالی ندارم که از این راه کسب درآمد کنم. هر چی لازم دارم در اطرافم وجود دارد.
-این که تو نیاز نداری دلیل نمیشود که تمام دنیا از این قانون پیروی کنند برای بعضی از هنرمندان فروش هنرشان تنها راه درآمدشان است.
-من روی هنر طراحی و نقاشی تعصب خاصی دارم. معتقد هستم آن دستهای که از راه فروش این شاخه از هنر کسب درآمد میکنند روح هنر را نفهمیدهاند. میتوانستند یک رشته دیگری را برای کسب درآمد بخوانند. مثلا مهندس میشدند یا هر چیز دیگری ولی از راه هنر طراحی و نقاشی نباید درآمد کسب کرد، بی انصافی است. همین چند دقیقه پیش هم دربارهاش توضیح دادم، شما گالری های پولی برو از ده تا تابلو شاید یکی از آنها قابل فهم و درک باشد.
-یعنی اگه یک کمپانی معتبر به تو پیشنهاد کار بدهد و بگوید از طرحهایت میخواهیم استفاده کنیم و پولی هم در قبالش نمیدهیم تو این را میپذیری؟
-این برمی گردد به اخلاق من. اینکه برای چه کمپانی و کجا میکشم برای من این مهم است که آن کمپانی فقط باید اصالت طرح را تایید کند و هیچ گونه تغییری در اسم طرح یا خود طرح ایجاد نکند. یعنی طرح همانگونه که به آنها داده میشود اجرا شود. از ایده تا طراحی. راستش را بخواهی وقتی کسی میخواهد تابلویی از من بگیرد و دسته چک در میآورد، حس میکنم یک نقاش دورهگردم. بنابراین اگر آن شخص دوست باشد، تابلو را با کمال رضایت هدیه میدهم و اگر یک غریبه باشد تحت هیچ شرایطی به خواستهاش جواب مثبت نخواهم داد.
-این وسواس را روی همه کارهایت داری یا فقط مخصوص فرش میشود؟
-روی تمامی کارهایم، حتی خط خطیها. این به قول شما وسواس در کل خاندان ما رایج است. ممکن نیست قهوهای بخوری که زیر فنجاناش اسم یکی از اعضای خانواده ما نباشد. از زمان نادرشاه تا الان. تمام وسایل ما باید دارای نشان خاص خانوادگی ما باشد.
-در دانشگاه کارگردانی نمایش خواندی اما به هنر طراحی فرش علاقهمند شدی. روند این کار به چه صورت بود؟
-من تصمیم نگرفتم. البته به فرش علاقه دارم و همیشه طرح فرشها برای من الهام بخش بوده. حقیقتاش من اصلا فرش را به عنوان یک چیزی که آن را کف اتاق بیاندازی تا پایت را روی آن بگذاری نمیبینم. فرشها مثل یک تابلو هستند که باید به دیوار آویزانشان کرد. یک روز به طور اتفاقی، دوست برادرم که کارخانه قالیبافی دارد کارهای مرا دید و برای بازید از محل کارش از من دعوت کرد. من هم برای اینکه دست خالی نروم چند نمونه از طراحیهایم را به عنوان یادگاری بردم. بعد از مدت کوتاهی از من خواست که برایشان طرح بزنم و خوشحالم که طرحهایم بافته میشود.
-از جاهای دیگری هم پیشنهاد کار داشتهای؟
-راستش پیشنهادات آنقدر زیاد است که حتی فرصت نمیکنم بخوانمشان. چندی پیش یک شرکت فرانسوی درخواست همکاری داد اما از آنجایی که من یک سری مقررات خودم را برای اجرای طرحام دارم ترجیح میدهم با شرکتهای آشنا کار کنم.
-خانواده تا چه اندازه تو را حمایت کرده و میکنند؟
-بیشتر از همه برادرم حامی من بوده و هست. او یک افسر است، ظاهری خشن و جدی با قلبی آکنده از مهربانی. بیشتر زمانها روی کارهایم نظارت دارد و گاهی برای نامگذاری بر روی طرحهایم کمکام میکند.
-وقتی میخواهی طرحی را بکشی از قبل به آن فکر میکنی یا اینکه نه قلم را در دستت میگیری و شروع به کشیدن میکنی؟
-هر دو اینها برای یک طراح صدق میکند. طراحی یعنی کشیدن احساسات. میتواند ناخواگاه باشد.
-در بیشتر طراحیهایت من نقش زن را خیلی پررنگ میبینم. یعنی آن قدر که زنها در نقاشیهایت نقش دارند مردها ندارند، آیا این دلیل خاصی دارد؟
-هنر بهترین راه برای سانسور نشدن است. آدمی میتواند خود واقعیاش را به جامعه نشان بدهد و از هیچ قضاوتی نهراسد. برای زنان شاید این بهترین راهکار برای نشان دادن احساساتشان به یکدیگر بدون هیچ گونه سانسور و قضاوت باشد.
-در زمینه هنر موفق بودی آیا در امور کارگردانی نیز احساس رضایت داری؟
-چند وقت پیش یعنی زمانی که بیست سالم بود مدتی هم در این زمنیه کار کردم ولی چون برادرم خیلی حساس بود و محیط هم کمی نامناسب مجبور شدم که ترکاش کنم اما کاملا از صحنه خارج نشدم. برای تلویزیون ایران کار میکنم. گرافیک، تدوین، مدیریت صحنه.
-خودت از این اتفاق راضی هستی؟ از این محدودیت ناخواسته؟
-هم آره هم نه. به هر حال این چیزی بود که مدتی وقت گذاشتم و درساش را خواندم اما همان طور که گفتم چون به طور کامل از صحنه خارج نشدم این بخش کار مرا راضی نگه داشته است.