این روزها زنان زیادی قصه تلخ آزار و اذیت جنسی در محیطهای کاری خود را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند. موج بازگویی این ماجراها از آنجا خیز برداشت که در هفتهای که گذشت، شینا شیرانی، مجری اخبار ورزشی تلویزیون «پرس تی وی» شبکه خارجیزبان وابسته به جمهوری اسلامی، آنچه را در این شبکه بر سرش رفته بود، در شبکههای اجتماعی علنی کرد.
حمیدرضا عمادی مدیر شبکه خبر «پرس تی وی» شینا را مورد تعرض جنسی قرار میداد. شینا موفق میشود یک مکالمه تلفنی را که در آن عمادی از او خواهش میکند تا تلفنی به ارضای جنسی او بپردازد، ضبط کرده و پس از خروج از ایران در رسانهها منتشر کند.
پس از این ماجرا، بسیاری از زنان شاغل در ایران در رسانههای اجتماعی مانند فیس بوک و تلگرام به این موضوع پرداختند وتجربههای تلخ خود را با دیگران به اشتراک گذاشتند.
اما این ماجرا تلنگری بود به همه زنانی که به نوعی در فضاهای شغلی مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. افشاگری شینا برای بیشتر زنان حداقل یک قصه تلخ از آزارهای جنسی را در زندگی شغلی آنها تداعی کرد و شاید هر کدام از خود پرسیده باشند که چرا سکوت کردند؟ چرا سعی کردند با آن کنار بیایند و یا آن را بپذیرند و سعی کنند فراموشاش کنند.
کیهان لندن برای تهیه گزارشی در این زمینه نخست به سراغ شینا شیرانی رفت تا با او مصاحبهای داشته باشد. ولی او به هیچ کدام از تماسها پاسخی نداد. اما خیلی زود شیناهای دیگری پیشنهاد کردند که حاضرند تجربههای تلخ خود را با مدیرانی که یا با آنها کار کردهاند و یا هنوز کار میکنند، برای خوانندگان کیهان لندن بازگو کنند.
یک کمپین فرهنگی و عملی
اینجاست که به نظر میرسد «کمپین مبارزه با تعرض و آزار جنسی زنان» در محیطهای کار یک پیشنهاد عملی و فرهنگی در ایران باشد. کمپینی که میتواند به بازپروری افرادی بپردازد که زنستیزی و دید جنسی و جنسیتی در آنها نسبت به زنان چنان بدیهی و طبیعی به نظر میرسد که از یک سو اصلا بر زشتی و غیرانسانی بودن کار خود آگاه نیستند و از سوی دیگر تنها با روشنگری مداوم میتوان آن را تغییر داد. ناآگاهی و لزوم روشنگری دربارهی تعرض جنسی شامل هم مردان و هم زنان میشود و این را در گفتگوهای زیر نیز میتوان دید.
از همین رو، کمپینی با هدف روشنگری درباره تعرض جنسی و دفاع از زنان شاغلی که از سوی مدیران و یا همکاران خود هدف این تعرض قرار میگیرند میتواند بسیار مفید باشد تا از یک سو زنان شاغل این جسارت را بیابند که از خود در برابر آن دفاع کنند و مدیران و همکاران مرد نیز دریابند که همکاران زن آنها، موضوع جنسی نیستند بلکه فقط همکار آنها هستند و در صورت دست از پا خطا کردن مجبورند پیامدهای آن را تحمل کنند.
پای صحبت زنان: دلایل همراهی و سکوت
نسترن یوسفی در گفتگو با کیهان لندن چنین از تجربه خود میگوید: «تجربه تلخ من درست برعکس در خارج از ایران اتفاق افتاد چرا که در ایران به واسطه تحصیلات وشغل روزنامهنگاری و استقلال مالی احساس قدرت بیشتری میکردم و هرگز اجازه نمیدادم که مدیری به خودش اجازه بدهد وارد حریم شخصیام شود. اما وقتی مهاجرت کردم در همان روزهای اول به دلیل نیاز مادی و تامین معاش زندگی و تحصیل مجبور شدم در یک رستوران ایرانی به عنوان پیشخدمت کارکنم. در روزهای اول کاری مدیر رستوران به دلیل دست و پا چلفتی کار کردن من می خواست اخراجام کند ولی وقتی دید که با سختکوشی تلاش میکنم تا اشتباهاتام را برطرف کنم ازاخراجام منصرف شد اما خیلی زود مورد توجه ویژه او واقع شدم و شروع به نزدیک شدن به من کرد. او پیرمرد ۶۰ سالهای بود که ۳۰ سال بود در انگلیس زندگی میکرد و همسر انگلیسی داشت که بعدا فهمیدم از ایران و فرهنگ ایرانی هم خوشش نمیآمد و معلوم نبود چرا با یک مرد ایرانی ازدواج کرده بود و چهارچشمی هم شوهرش را میپایید.»
نسترن ادامه میدهد: «هر چه صاحب این رستوران ایرانی سعی میکرد به من نزدیک شود من سعی میکردم از او فاصله بگیرم و او بیشتر تلاش میکرد. دیگر کار به جایی رسیده بود که از من طلب بوسه میکرد و میخواست با دادن شیفتهای اضافه و اندکی پاداش خواستههای جنسیاش را گسترش دهد.»
این زن جوان با بررسی موقعیت آن دوران خود میگوید: «جالب بود که من در آن موقع در موضع ضعف بودم و ترسهای زیادی بر من غلبه کرده بود؛ ترس از بیکاری و عدم حمایت مالی. در موضع ضعف بودم چون زبان برایم هنوز بیگانه بود و به آن تسلط نداشتم، قوانین کشوری را که به آن پناه آورده بودم نمیدانستم، و به حق و حقوقام در این کشورغریبه آشنا نبودم و فقط سعی میکردم در سکوت از صاحب رستوران فرار کنم. بالاخره هم بخت با من یاری کرد وزن او متوجه توجه ویژه همسرش به من شد و زمینه را برای اخراج من مهیا کرد و من اخراج شدم و از آن آزاری که برایم مثل کابوس شده بود رهایی پیدا کردم.»
نسترن در پایان میافزاید: «اما اگر بخواهم صادقانه بازگو کنم تا قبل از این ماجراهای اخیر و بازگو کردن آنچه تجربه کرده بودم، اصلا فکر نمیکردم که در آن زمان مورد آزار جنسی قرار گرفتهام!»
اشرف باقری ناشر و ویراستار روزنامه جام جم در گفتگوی کوتاهی با کیهان لندن، با اشاره به ماجرای شینا میگوید: «چیزی که مسلم است، در سازمان صدا و سیما فساد پنهان خیلی جریان دارد و نمونه اتفاقی که برای شینا افتاده کم نیست.»
وی از فرزاد جمشیدی مثال میزند: «جریان از این قرار بوده که در سفر مکه دختری در برنامه زنده مربوط به حج به جمشیدی تلفن میزند که برای او ازنزدیک دعا کند، موضوع برنامه هم همین بوده یعنی مخاطبان باید به جمشیدی تلفن میکردند تا او پیغام دعایشان را در کعبه به گوش خدا برساند، یک برنامهی مثلا معنوی و مذهبی. بعد از برنامه، جمشیدی به آن دختر تلفن میکند و میگوید صدایش شبیه عشق قدیمیاش است و ادامه این داستان به قرار ملاقات و سفر کیش و صیغه و کلاهبرداری و در نهایت شکایت دختر از جمشیدی میرسد. ناگفته نماند که جمشیدی زن و بچه داشت. پدر دختر اما برایش وکیل میگیرد و موضوع را رسانهای میکند ودر نهایت جمشیدی تعلیق و تصویرممنوع میشود و وی که چهرهای خیلی معنوی و مذهبی از خود به نمایش گذاشته بود، رسوا میشود.»
باقری با توجه به نقش خود زنان میگوید: «در کشور ما زمینهی آزار جنسی زنان در محیط کار اغلب به صورت دادن امتیاز شغلی شروع میشود؛ زنی که در محیط کار از مدیری امتیاز شغلی دریافت میکند، در معذوریت اخلاقی قرار میگیرد و روی نه گفتن به خواسته جنسی مدیرش را نخواهد داشت.
از سوی دیگر، برخی دختران و زنان که در پی موقعیتهای شغلی ویژه هستند یا درآمد بالا برایشان بیش از هر چیز اهمیت دارد با ارتباط عاطفی و به تبع آن، رابطهی جنسی، امکان بهبود شرایط شغلی و مالی خود را فراهم میکنند. البته اغلب این دختران و زنان، با ترفندهای زنانه این خواسته خود را پنهان می کنند.»
نغمه یکی دیگر از قربانیانی است که در ابتدا به این دلیل که شوهرش بیکار بود مجبور شد تن به خواسته جنسی مدیرش بدهد و در ازای آن توانست ارتقای شغلی پیدا کند اما بعد از مدتی باردار شد و به مرخصی زایمان رفت و وقتی از مرخصی برگشت مجددا پیشنهاد جنسی از طرف رییساش دریافت کرد که این بار به آن پاسخ منفی داد و خیلی زود شغلاش را از دست داد و حالا او و همسرش با یک بچه و کلی بدهی بیکار هستند.
سها شافعی، خبرنگار، گوشهای از تجربهی خود را این گونه برای خوانندگان کیهان لندن بازگو میکند: «چند سال پیش، به دنبال مشاهده آگهی استخدام مجلهی «برگ سبز» درخواست کتبیام را با خط خوش نه به صورت تایپ شده و با دقت و ملاحظه نوشتم و برای دفتر مجله پست کردم. خیلی زود جواب درخواستام آمد و به مصاحبه حضوری دعوت شدم. مدیر آن مجموعه به من گفت کسی را میخواهد که مطالب ارسالی به دفتر را مدیریت، گزینش و ویرایش کند. او در ادامه گفت که درخواست مرا به دلیل خط خوش و تنظیم درست آن، پیش از درخواستهای دیگر انتخاب کرده است. بعد خواست همراه او به اتاق صفحهبندی بروم. آنجا ضمن توضیح مختصری درباره کار، گفت یکی از شرایطی که برای استخدام در نظر دارد، داشتن روابط عمومی بسیار خوب است.»
سها ادامه میدهد: «او از من خواست روی صندلی در حالی بنشینم که به صفحه شطرنجی مخصوص صفحهبندی تسلط داشته باشم. در همین حال توضیح داد که لازمهی کار این است که با هم راحت باشیم. مثلا ممکن است تماس جسمی در حال کار پیش بیاید… در ادامهی صحبتاش هم سعی کرد دستاش را روی شانهی من بگذارد تا به اصطلاح خودش این شرایط را برای من با مثال نشان دهد. بعد تأکید کرد که راحتی من به عنوان کارمندش برایش بسیار مهم است.»
سها شافعی در ادامه وضعیت خود را چنین توضیح میدهد: «من که در امتحان نوشتن و تنظیم درخواست و سواد شغلی از طرف او پذیرفته شده بودم، باید با روابط عمومی قوی، امتیازاتام را کامل می کردم. مصاحبه تمام شد و من که دانشجوی سال اول بودم و بسیار خام و بی تجربه، با تفکر و تردید و ترس از پدرم به خانه برگشتم. پدرم بی آن که بداند بر من چه گذشته، گفت لازم نیست سر کار بروم…
جالب است که این آقای مدیر در همان روز مصاحبه خواستهی جنسیاش را مطرح کرد در حالی که اغلب پس از مدتی سبک و سنگین کردن اوضاع و واکنش احتمالی فرد، خواستهی جنسی با وی در میان گذاشته میشود. لازم است بگویم این مرد هنوز در حوزه مطبوعات ایران مشغول به کار است و لابد در باره شرایط شغلی در دفترش با زنان کارمند مصاحبه میکند!»