الاهه بقراط (+عکس) – نه برای سنجش نقش انتخابات در جمهوری اسلامی بلکه برای بیان انتظاراتی که هر کسی از جایگاه منافع و عقاید سیاسی خود از این انتخابات دارد، میتوان چه قبل و یا چه بعد از برگزاریاش به بررسی آن نشست. در جمهوری اسلامی همواره پس از انتخابات، پیش از انتخابات بوده است مگر در سال ۸۸ که آن هم با سرکوب خشن به مسیر همیشگی خود هدایت شد.
منافع و عقاید وابستگان نظام
تکلیف کسانی که وابسته به نظام هستند چه به صورت فردی و چه به صورت احزاب وابسته، اعم از اصولگرا و اصلاحطلب و میانهرو و تندرو و معتدل و افراطی و هر عنوان دیگری، معلوم است: همگی تا کنون در هر انتخاباتی با هر کیفیتی شرکت کردهاند و از این پس هم شرکت خواهند کرد. اینکه گفته میشود در فلان انتخابات «اصلاحطلبان» شرکت نکردند، عمدتا سیاهیلشکرهای آنها بودند که بعد هم مرتب خود را سرزنش میکردند که چرا شرکت نکردند! تو گویی شرکت آنها نقشی در نتیجهی واقعی میداشت: مجلس ششم که بیشترین اصلاحطلبان در آن بودند، نتیجهی عملکردش از نظر قانونگذاری همان بود که مجالس دیگر. دلیلاش هم روشن است: هر طرح و لایحهای که اندکی طعم اصلاح میداشت، از سوی شورای نگهبان رد میشد.
در عین حال، روند مشارکت سیاسی جامعه در جمهوری اسلامی از آغاز تا به امروز همواره مسیر تنگتر شدن را طی کرده است تا جایی که اکنون در میان خودیهای خود نیز خودی و ناخودی میکنند! وگرنه «ائتلاف اصلاحطلبان و اصولگرایان» را با چه منطقی میتوان توضیح داد؟! اصلاحطلبانِ خودی برای اینکه بتوانند به نهادهای به اصطلاح انتخابی راه پیدا کنند مجبور شدند به زائدهی اصولگرایان تبدیل شوند تا بیشتر «خودی» به شمار بروند و بر فاصلهی خود با «فتنه»ی خودیها تأکید کنند.
اینکه بسیاری از اینان دربارهی خودشان چه میاندیشند یک موضوع ذهنی است و اینکه در عمل از چه دفاع میکنند یک موضوع عینی و واقعی: آنها در چهارچوب نظام دینی و بستهی جمهوری اسلامی و با التزام به اصل ولایت مطلقهی فقیه به فعالیت در جهت منافع سیاسی و اقتصادی خود مشغول هستند. از این نظر، فعالیت اینان کاملا قابل توجیه است: نظامشان است. منافع سیاسی و اقتصادی آنها وابسته به دفاع از این نظام است.
منافع و عقاید دلبستگان نظام
خارج از این وابستگان و حکومتیها اما افراد و جریانهای دلبسته به نظام هستند که به دلایل مختلف نقش سیاهی لشکر و یا معرکهگیران را بازی میکنند بدون آنکه حکومت در منافع سیاسی و اقتصادی خود اصلا اینها را بازی بدهد. توجیه اینها هم این است که با پشتیبانی از این یا آن دار و دستهی رژیم، باعث میشویم که این یا آن فضا ایجاد شود! من فکر میکنم اینها دربارهی نقش خود دچار توهم و اشتباه هستند زیرا اگر درصد آرای آنها را به نسبت نزدیک به ۵۵ میلیون واجد شرایط رأی دادن در نظر بگیریم، به نظر نمیرسد در بهترین حالت، بتوانند چند ده هزار رأی را به سود رهنمودهای خود جابجا کنند. در عین حال، اگر اینان به نقش خود در اینکه بتوانند فضایی را به وجود آورند، یا اینکه بتوانند از ایجاد فضایی جلوگیری کنند، واقعا اعتقاد میداشتند، چرا از این توانایی خود فراتر از این دو جناح موجود بهره نمیگیرند؟!
پس تمام موضوع بر سر فرصتطلبی و بهرهبرداری از تجربهای است که تا کنون به دست آمده است. بسیاری از واجدان شرایط به دلایل مختلف در رأیگیری شرکت میکنند، از جمله برای انداختن رأی سپید در صندوقها، تا جایی که خامنهای نسبت به آن هشدار داده و آن را حرام اعلام کرده است! از سوی دیگر، افزایش کسانی که در انتخابات شرکت نمیکنند نیز رهبر را نگران کرده است تا جایی که وی مانند انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ حتی از مخالفان هم خواسته که اگر او و نظام را قبول ندارند بروند و رأی بدهند. به کی؟! اهمیتی ندارد! دلیل این بیاهمیتی روشن است: ساختار نظام سیاسی جمهوری اسلامی و حتی انتخاباتاش بر اساس این جملهی معروف خمینی مستحکم شده است: اگر همه بگویند آری، من میگویم نه!
به این ترتیب این دلبستگان یک بار برای آزمایش هم شده، اگر هیچی نگویند و ننویسند، آب از آب تکان نمیخورد. رأی دهندگانِ همیشگی (که بسیاری از آنها الزاما نه نفعی دارند و نه عقیدهی خاصی) میروند و به آن افرادی که مایل هستند رأی میدهند. کسانی هم که هیچوقت در انتخابات شرکت نمیکنند، همچنان شرکت نخواهند کرد. آرای شناور و سیال هم که مانند جوامع باز بتوان بر آنها تأثیر گذاشت، در این انتخابات محدود، اصلا زیاد نیست که بتواند نقشی بازی کند. آرای شناور که میتوان آنها را جابجا کرد، زاییدهی انتخابات آزاد است و نه گزینش بین بد و بدتر! دلیل نگرانی رهبری جمهوری اسلامی از آرای سپید و آرایِ نگاهداشتهشدهی مخالفان نیز از همین است: مردم تصمیم به رأی دادن یا رأی ندادن را از پیش گرفتهاند و هر چه از عمر جمهوری اسلامی گذشته، با توجه به افزایش واجدان شرایط رأی دادن، شمار کسانی که در انتخابات شرکت نمیکنند رشد فزاینده داشته است.
به هر روی، در میان کسانی که از انتخابات جمهوری اسلامی به طور کلی و از انتخابات هفتم اسفند به طور مشخص انتظاراتی دارند، برخی دارای منافعی هستند که به تبع آن عقیدهی سیاسیشان هم شکل میگیرد! اینها عمدتا کسانی هستند که صرف نظر از اینکه در ایران زندگی کنند یا در خارج از کشور، از ادامهی شرایط کنونی، سود اقتصادی نصیب خود و خانوادهشان میشود. بخشی از فعالان عرصهی اقتصادی حتی اگر از نظر فرهنگی و سیاسی با جمهوری اسلامی همسو نباشند، به دلیل منافع خود با حکومت و انتخابات همراهی میکنند و به کسانی رأی میدهند که میتوانند ادامهای این منافع را تضمین کنند. این کسان میتوانند مدافع هر کدام از جناحهای رژیم باشند و بستگی به این دارد که از کدام جناح به آنها خیر بیشتری رسیده باشد.
برخی اما فقط عقیدهی سیاسی دارند، بدون آنکه منافعی داشته باشند! بسیاری از فعالان سیاسی و به اصطلاح تحلیلگران که نه تنها هیچ سود اقتصادی و هیچ نفع دیگری ندارند، بلکه حتی از امکانات فعالیت در داخل کشور محروماند و یا تحت پیگرد و زندانی هم هستند و یا بسیاری از آنها به خارج کشور کوچ کردهاند از این دستهاند. این رفتار انتخاباتی، آدم را به یاد سندروم یا عارضهی «استکهلم» میاندازد! حال آنکه نخستین پرسشی که به ذهن چنین کسی باید برسد، در داخل کشور و یا درون زندان این است: شرکت در این انتخابات چه راهی برای عقاید و فعالیت سیاسی و یا حتی فرهنگی و هنری من باز میکند؟ و یا اینکه: چرا من در زندان هستم؟! و اگر در خارج کشور زندگی میکند این پرسش را مطرح کند: من اینجا چه میکنم؟! اما ظاهرا نه تنها این پرسشها اصلا مطرح نیست، بلکه این عقیده سیاسی و تبلیغ برای رأی دادن، به عنوان «واقعگرایی»، «عملگرایی»، «پراگماتیسم»، «بهرهبرداری از ممکنات» و حتی فداکاری و از خودگذشتگی عرضه میشود. اینان معمولا طرفدار و یا مدعی دمکراسی و حقوق بشر هم هستند. پیشینهی این «تعامل» (که معنای این اصطلاح رایج در جمهوری اسلامی چیزی جز همان «معامله» نیست) به کژفهمی و کژرفتاری دوران انقلاب و پشتیبانی از «خط امام» میرسد. بیهوده نیست که مهمترین افراد این عقیدهی سیاسی را، اعم از چپ و راست، بازماندگان و وابستگان همان تفکر تشکیل میدهند. اگر هم چهرههای تازه و جوانتری بین آنها هست، به این دلیل است که اینها آن زمان وجود نداشتند وگرنه حتما از پشتیبانان «خط امام» میبودند چرا که همان خط است که تا به امروز ادامه دارد فقط در مسیر خود به سوی آینده ناماش هر بار عوض شده است!
منافع و عقاید مخالفان
مخالفان جمهوری اسلامی هم طیف وسیعی را تشکیل میدهند. از کسانی که به دنبال برقراری یک دیکتاتوری دیگر هستند تا کسانی که برای تحقق دمکراسی در ایران تلاش میکنند. تکلیف آن افراد و گروههایی که فکر میکنند دیکتاتورها و مستبدان بهتری از زمامداران کنونی هستند، معلوم است. امیدوار باشیم که هرگز به قدرت نرسند برای اینکه دور دیگری از خشونت را بر تاریخ کشور تحمیل خواهند کرد. آن ۵۵ میلیون واجد شرایط رأی دادن هم به اینان گوش نمیدهند و اینها نمیتوانند افزایش کسانی را که در انتخابات شرکت نمیکنند به حساب خود بنویسند.
اما در میان آنهایی که ادعای دمکراسی و حقوق بشر دارند، از آنجا که طیف گستردهای را تشکیل میدهند، ممکن است باشند افراد و جریانهایی، اعم از چپ و راست، که به خواهش خامنهای گوش دهند و برای اینکه ایران «سوریه» نشود، در رأیگیری شرکت کنند و اصلا هم مثل خود خامنهای به روی خود نیاورند که یکی از عاملان اصلی و مهمی که سوریه ویران میشود، خود رژیم جمهوری اسلامی است! اما آرای اینها را هم باید به حساب همان چند دههزارتا منادیان منتقد و مخالف نظام که شرکت در انتخابات را تبلیغ میکنند گذاشت.
گروه دیگری از مدافعان و مدعیان دموکراسی، جریانهایی هستند که انتخابات جمهوری اسلامی را لایق شرکت کردن نمیدانند و حاضر نیستند آرای خود را از یک سو خرج انتخابات نظامی کنند که آن را قبول ندارند و از سوی دیگرهیچ نمایندهای برای دفاع از موجودیت و منافع خود در میان نامزدهای آن نمییابند. به بازیها و حسابهای سیاسی موهوم مبنی بر اینکه اگر به جای این چند نفر، آن چند نفر بروند داخل مجلسین خیلی بهتر است، اعتقادی ندارند چرا که بر اساس قانون اساسی نظام و عملکرد نزدیک به چهار دههی رژیم اساسا نقش جدی برای این مجلسین قایل نیستند. نقش اندکی هم اگر باشد، بر سر لحافِ ملاست. همهی این نفرات در جایی که پای منافع خودشان و نظامشان در میان باشد، از روی جسد رأیدهندگان هم رد خواهند شد، کاری که در سال ۸۸ عملا انجام دادند.
اما کسانی هم که در انتخابات شرکت نمیکنند بر اساس حرف اینان نیست که نمیروند و رأی نمیدهند. بسیاری از آنان دلایل خود را دارند که مهمترین آن را شاید بتوان تجربهی عملی خود آنها دانست.
منافع و تجربه مردم
مهمترین بازیگران در هر انتخابات در همه جای جهان، از جمله در ساختارهای بسته و انتصابی، مردم و واجدان شرایط رأی دادن هستند. چه آنها که در انتخابات شرکت میکنند و چه آنها که شرکت نمیکنند! حقیقتِ این پیوستگی در رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ به وضوح نشان داده شد: در اعتراضات، همه، با هر فکر و عقیدهای که حذف شده بود، شرکت داشتند، زیرا جمهوری اسلامی حق همه را خورده بود: حق آنهایی را که رأی داده بودند در همان انتخابات و حق آنهایی را که رأی نداده بودند در تمام طول عمر خود بالا کشیده بود!
جالب اینجاست که حتی با نبود نظرسنجیهای علمی در ایران، یکی بر اساس خواهش خامنهای از مخالفان نظام برای شرکت در انتخابات و دیگری بر اساس آنچه در شبکههای وسیع اجتماعی منتشر میشود، به آسانی میتوان به این نتیجه رسید که حتی آنها که در انتخابات شرکت میکنند، مخالفان بالقوهی جمهوری اسلامی هستند و بسیاری از آنها با توجیهات مختلف، از سر ناچاری در گزینش بین «بد» و «بدتر» مشارکت میکنند. یادآوری این نکته ضروریست که برخلاف آنچه طرفداران مشارکت در انتخابات رژیم تبلیغ میکنند، رأی ندادن یا تحریم که یک حرکت اعتراضی است، «انفعال» و «منفعل» بودن نیست، که اگر چنین میبود، از خامنهای تا باقی زمامداران درجه یک نظام مرتب از مردم نمیخواستند که بروند و رأی بدهند. مسلما آنها نگران «منفعل» بودن مردم نیستند!
به هر روی، گذشت زمان و تاریخ، درستی یا نادرستی این سیاستها و این سخنان را روشن خواهد کرد اما نهایتا این اختیارِ «شهروند» و فردیت و خودآگاهی اوست که باید تصمیم بگیرد با یک رأی خود چه خواهد کرد: به حساب جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه خواهد ریخت یا از آن دریغ خواهد کرد. به عبارت دیگر، ترجیح میدهد بازیگر باشد یا بازیچه!
۶ اسفند ۱۳۹۴