فیروزه رمضانزاده – شمار زیادی از نسل اول مهاجرانی که اکنون در خارج از سرزمین مادری خود زندگی میکنند میتوانند به زبان مادری خود سخن بگویند اما بیشتر افراد نسل دوم و سوم این خانوادهها مانند پدر و مادرشان نمیتوانند زبان مادری را روان صحبت کنند. ازسوی دیگر، بسیاری از این دو نسل، در فرایند تغییر و فرهنگپذیری دچار دوگانگی هویتی میشوند.
با این پیش فرضها، پیرامون ارتباط نسل دوم و سوم خانوادههای مهاجر با زبان مادری، بررسی افول یا تحکیم آن و نیز در مورد شکلگیری هویت این دو نسل در کشور میزبان با دکتر علی اکبر مهدی، استاد جامعهشناسی مقیم کالیفرنیا گفتگو کردهایم. وی که پیشتر در مورد ارتباط نسلهای دوم و سوم مهاجران با زبان مادری تحقیق کرده معتقد است: «زبان مادری مهاجرانی که از سرزمین مادری به کشور بیگانهای وارد و عضو آن جامعه میشوند پس از گذشت سه نسل، عملاً مورد فراموشی قرار خواهد گرفت، البته چنانچه اثری از آن باقی بماند، بسیار محدود و سمبلیک خواهد بود».

در ادامه متن کامل این گفتگو را میخوانید.
-آقای مهدی، تعریف شما از نسل دوم و سوم مهاجران چیست؟
-افرادی که کشور خود را ترک کرده و به کشور دیگری مهاجرت میکنند نسل اول میخوانند. اگر این مهاجران، فرزندانی زیر ۱۲ سال داشته باشند که در وطن به دنیا آمده و به همراه والدین مهاجرت کرده باشند، آنها را نسل یک و نیم میخوانند. فرزندانی که در مهاجرت به دنیا میآیند، نسل دوم و فرزندان این فرزندان، نسل سوم محسوب میشوند.
-چه ارتباطی بین زبان مادری و نسلهای دوم و سوم خانوادههای مهاجر وجود دارد؟
-بر اساس نظریه جامعهشناسی «سه نسل» که از سوی لوگان آلبا و همکارانش در آمریکا ارائه شد، مهاجرانی که از سرزمین مادری به کشور بیگانهای وارد و عضو آن جامعه میشوند زبان مادری آنها پس از گذشت سه نسل، عملاً فراموش میشود. البته چنانچه اثری از زبان مادری باقی بماند، بیشتر زبانی سمبلیک و ودر حدی بسیار محدود خواهد بود. در مورد نسل یک و نیم، حفظ زبان، بسته به اینکه در چه سنی از سرزمین مادری خارج شدهاند متفاوت است. اگر کودکی در ۱۲ سالگی به کشور میزبان وارد شود احتمال حفظ زبان مادری در او بیشتر است تا کودک دو سه سالهای که به این کشور وارد شده است. قاعدهای که هر دوحالت بالا را به هم میریزد، زبان مهاجرانی است که مهاجرت پیوسته دارند و نیز در جامعه میزبان از حجم و پایگاه ویژهای برخوردار هستند. مثلا موقعیت مهاجران مکزیکی را در آمریکا در نظر بگیرید: آنها هم به طور پیوسته جمعیتشان در کشور میزبان زیاد میشود و هم رابطه مداوم و ارگانیک با جامعه بومی خود دارند. براساس برآوردهای صورت گرفته در سال ۲۰۲۵ اقلیت مکزیکیها به بزرگترین جمعیت ایالت کالیفرنیا تبدیل خواهند شد. اصل دیگری را که باید درباره حفظ زبان مادری در نظر گرفت قرابت زبان مادری مهاجران با زبان جامعه میزبان است. هر قدر این قرابت نزدیکتر باشد، امکان جذب مهاجر در جامعه میزبان بیشتر است. برای مثال درصد زیادی از لغات زبان اسپانیایی با زبان انگلیسی ریشه مشترک دارند و این در فراگرد جذب و همگرایی فرد مهاجر موثر است.
-پس با جذب شدن مهاجر در جامعه میزبان اندک اندک زبان مادری کمرنگ میشود.
-بله، حداکثر سه نسل زمان میگذرد تا فرد مهاجر جذب جامعه میزبان شود و پس از این دوره زبان مادری کمرنگ میشود مگر اینکه، همان گونه که قبلا ذکر شد، جریان مهاجرت مداوم و پیوسته و تعداد مهاجران زیاد باشد، مثل موقعیت مکزیکیها در آمریکا که از الگوی ادغام متفاوتی در این کشور برخوردارند. همجواری دو کشور آمریکا و مکزیک، حضور گسترده و طولانی مکزیکیها در آمریکا (بخشی از آمریکا قبلاً سرزمین مکزیک بوده است) و رفت و آمد مداوم آنها بین دو کشور باعث میشود که کارآمدی اصل «سه نسل» در مورد آنها به گونه دیگری عمل کند. اولاً، این جمعیت، امروز یک اقلیت جدی و مطرح در آمریکاست. دوم اینکه، اگرچه نسلهای دوم به بعد این مهاجران هم «جذب» فرهنگ آمریکایی شده و هم زبان انگلیسی را به خوبی فرا میگیرند، لیکن زبان مادری را به همان سرعت و شدت از دست نمیدهند که در مورد مهاجران کم قرابت و دورتر صادق است. در این مورد زبان اسپانیایی در کشور میزبان خود را دایماً بازتولید میکند. مهاجران مکزیکی چون مرز جغرافیایی با آمریکا دارند هر روز صدها و بلکه هزاران تن مکزیکی به این کشور به صورت قانونی و غیرقانونی در رفت و آمد هستند. در نتیجه، خون در بدنه این زبان در جریان است و احتمال خشک شدن هویتهای فرهنگی بسیار ناچیز است. اما کشوری مثل ایران و امریکا هم فاصله جغرافیایی زیادی باهم دارند، هم شکاف گسترده فرهنگی و سیاسی و دینی دارند، و هم مهاجرت ایرانیان به این کشور از پیوستگی قابل توجهی برخوردار نیست. منحنی مهاجرت ایرانیان به آمریکا از شکستگی و ناپایداری غیر منظمی برخواردار است.
-مهاجران در راستای فرایند تغییر و فرهنگپذیری، چگونه خود را با فرهنگ و جامعه جدید منطبق میکنند؟
-اگر جامعه میزبان، یک جامعه باز و چند فرهنگی و چند قومی باشد تنوع قومیتها و جریانهای قومی و زبانی مورد تاکید قرار میگیرد. اما اگر جامعه میزبان، جامعهای یکدست باشد هزینه حفظ هویت فرهنگی برای مهاجران بالا خواهد بود. برای نمونه در فرانسه جامعه بر روی زبان فرانسوی تاکید بسیاری دارد به همین دلیل فرهنگپذیری مهاجران و اقلیتها در آن جامعه همواره دچار مشکل بوده است. همچنین در جامعه همگونی نظیر ژاپن نمیتوانید بدون یادگیری زبان ژاپنی فقط با اکتفا به زبان مادری در این کشور زند گی کنید. اما در جامعه چند فرهنگی نظیر سوئد، دولت به آموزش زبانهای مادری مهاجران افتخار و از یادگیری این زبانها استقبال میکند و حتی برای آموزش این زبانها هزینه هم میکند.
فرهنگ مهاجران هم تاثیر بسزایی در تطبیق پذیری دارد. اگر فرهنگ بومی فرد مهاجر فرهنگی بسته و سنتی باشد در رویارویی با فرهنگ جامعه میزبان با مشکل مواجه میشود نظیر مهاجران آسیای جنوبی ساکن امریکا که کمتر به فرهنگ جامعه امریکا جذب شدهاند. از طرف دیگر، هراندازه تاکید مهاجران بر فرهنگ سرزمین مادریشان بیشتر باشد، به همان اندازه با جذب شدن در فرهنگ جامعه میزبان با مشکل مواجه خواهند شد. همچنین هر اندازه میزان تحصیلات فرد مهاجر بالاتر باشد راحتتر فرهنگ جامعه میزبان را پذیرا شده یا با آن وارد تفاهم میشود. به همین دلیل میبینیم تحصیل کردهها بیشتر از چند فرهنگی بودن استقبال میکنند و آن را یک سرمایه و ارزش میدانند.

-پس تکلیف زبان فارسی چیست؟ آیا این زبان در بین نسلهای دوم و سوم مهاجران ایرانی از بین میرود؟
-باید بپذیریم که میراثداران زبان فارسی در ایران هستند و این زبان هیچگاه محو نخواهد شد. در فضای مهاجرت، این زبان، نقش خود را در خارج از ارتباطات اولیه مهاجران ایرانی با یکدیگر، به ویژه در خانواده، از دست داده و کمرنگ میشود. وقتی محیط تحصیل و کار و تفریح به زبان انگلیسی است، انتظار اینکه زبان فارسی نقشی اولیه برای نسلهای دوم و سوم به بعد بازی کند انتظاری غیرواقع بینانه است. در بهترین حالت، این نقش سمبلیک، عاطفی و تاحدی فرهنگی خواهد بود و نقش کاربردی خود را از دست خواهد داد. اینکه فرزند یک خانواده ایرانی در جامعهای نظیر امریکا قادر به فارسی صحبت کردن نیست قابل شماتت نیست. او اول میبایست زبان جامعه میزبان را یاد بگیرد چون زبان فارسی برای وی در این کشور جز برای ارتباط با پدر و مادر و نزدیکان کاربرد چندانی ندارد.
-در این میان نقش هویت ترکیبی و چند گانه برای نسل دوم و سوم مهاجران سخن چیست؟ آنها از نظر عاطفی چگونه با سرزمین مادری خود ارتباط برقرار میکنند؟ آیا این ارتباط واقعی ست یا نمادین؟
-هویت سمبلیک، هویت فرزندان مهاجرانی است که چند نسل از ورود اجدادشان به کشور میزبان میگذرد. این هویت از این جهت سمبلیک است که فرزندن نسل سوم به بعد مهاجران، اغلب ارتباط ارگانیک خود را با جامعه و فرهنگ اجدادشان از دست میدهند. آنچه از ارزشها و الگوهای رفتاری اجداد مهاجر اولیهشان باقی مانده بیشتر سمبلیک و خاطره گونه است. البته، در جوامع چند فرهنگی و چند هویتی برای فرزندان خانوادههای ایرانی، بخصوص نسل دوم، هویت ایرانی آنها یک سرمایه محسوب میشود، از این جهت در همه دانشگاههای آمریکا دانشجویان ایرانی یک انجمن مخصوص به خود دارند و در این انجمنها برای ارتباط با فرهنگ ایرانی به صورت سمبلیک، شب شعر وموسیقی و رقص ایرانی برپا میکنند.
-آیا داشتن دو هویت ایرانی، امریکایی یا ایرانی- سوئدی نوعی تنش و بحران هویتی در بین نسل دوم و سوم ایجاد میکند؟ این دو نسل از نظر هویتی خود را متعلق به چه کشوری میدانند؟
-بر اساس مطالعاتی که انجام دادهام به این نتیجه رسیدهام که نسل دومیهای خانوادههای ایرانی ساکن امریکا نسبت به نسل یک و نیمها بیشتر خود را امریکایی میدانند تا ایرانی، در مقابل، نسل یک و نیم خود را اول ایرانی و بعد امریکایی میدانند. حتی اسامی فرزندان نسل دوم و سومی هم در محاورههای روزانه تغییر میکند مثلاً دوستان پسرم نیکراد او را «نیک» میخوانند و آن دیگری بهراد را «برد» صدا میکنند. آمار و ارقام نشان میدهد که نسلهای دوم و سوم به طور حتم پس از ازدواج، به ویژه اگر با افراد غیر ایرانی باشد، کمتر از اسامی ایرانی برای انتخاب نام فرزندان خود استفاده میکنند، همین طور ذائقه این دو نسل به سمت غذاهای کشور میزبان گرایش پیدا میکند بنابراین انتقال هویتی در شرایط متفاوت در طول زمان کمرنگتر خواهد شد مگر اینکه نظیر مهاجران مکزیکی دائم با کشور خود متصل باشند. البته باید متذکرشوم که اگر در خانه با اعمال فشار و زور هویت را به فرزندان خود تحمیل کنیم، به طور بارز مشاهده شده است که این فرزندان در آینده طغیان میکنند. حفظ فرهنگ بومی در فضای مهاجرت نیازمند به همت و کوشش فراوان است و فشار و تحمیل در فراگرد انتقال نتایج منفی به بار خواهد آورد. آنچه فرهنگ بومی را برای نسلهای دوم و سوم به بعد قابل ارزش و ارتباط میکند ارزشهای مطلوب و منطبق با زندگی آنهاست. اگر این ارزشها و سمبلها به صورت مانعی در مسیر زندگی طبیعی آنها قرار گیرد، قطعاً با آن وداع خواهند کرد.
-آیا میتوان گفت ازدواج مهاجران با اتباع کشور میزبان بیانگر انتقال و قرابت احتمالی در فرهنگ پذیرنده است؟
-در مرحله ازدواج، اگر مهاجر با یک نفر از فرهنگ میزبان ازدواج کند ممکن است با چالشهای جدی روبرو شود به ویژه اگر دارای دو مذهب متفاوت هم باشند. مساله انتقال فرهنگی ارزشها و الگوهای مهاجران به فرزندان تا حد زیادی بستگی دارد به اینکه جامعه میزبان چگونه با فرهنگ و هویت ایرانی آنها ارتباط برقرار میکند. اگر هویت فرد مهاجر با هویت میزبان، قرابت و نزدیکی زیادی داشته باشد میزان جذب و آشنایی مطلوبتر و خوشایندتر خواهد بود اما هر قدر این دو فرهنگ با یکدیگر متفاوت باشند میزان جذب، آشنایی و پذیرایی و حتی ادغام طولانیتر میشود و چنانچه این دو هویت دارای عناصری متضاد با یکدیگر باشند، همنشینی آنها میتواند به مقابله منجر گردد. همان طور که اکنون مساله مسلمانها در امریکا به یک نگرانی عمده تبدیل شده است. به دلیل برخوردهای غرب با دنیای اسلام و حضور هرچه بیشتر مسلمانان در کشورهای غربی، هویت مسلمانان برجستهتر شده است. در فضای سیاسی قطبی شده آمریکا، امروز حتی مسلمانانی که از پنج نسل پیش در این کشور زندگی کردهاند در موقعیتهای شغلی و اجتماعی خود با مشکل مواجه شدهاند.