شکوه میرزادگی – تعریف سادهی «نافرمانی مدنی» انجام اعتراض یا دست زدن به مبارزهای بدون خشونت است نسبت به امر، روش و یا سیاستی که قدرت یا حکومتی آن را بر مردمان تحمیل کرده است.معمولاً، هرگاه که بخواهند از این نوع مبارزه یاد کنند، به مواردی همچون مبارزات مردم هند به رهبری گاندی بزرگ با استعمار انگلستان، یا مبارزات سیاهان آمریکا به رهبری مارتین لوترکینگ علیه تبعیض نژادی، و مبارزات مردم آفریقای جنوبی طی جنبش ضد نژادپرستی آن سرزمین اشاره میکنند. و نیز به موارد کوچک و بزرگ دیگری از تظاهرات بدون خشونت مدنی که جنبش سبز سال ۸۸ ایران را نیز میتوان یکی از آنها دانست.
امروز در آستانه نوروز جهانی، من به عنوان یک عاشق فرهنگ ایران، میخواهم ادعا کنم که، بنا بر تعریف «نافرمانی مدنی»، جنبش اجرای مراسم نوروزی از سوی میلیونها تن از مردمان ایران در سی و هشت سال گذشته، بزرگترین و زیباترین نافرمانی مدنی پیگیری میباشد که در عصر ما اتفاق افتاده است.
این جنبش بلافاصله پس از انقلاب مذهبی سال ۵۷ در سرزمین ما متولد شد و به سرعت رشد کرد: از یک سو حکومت مذهبی با همهی خشونت و قدرت نظامیاش، و با همهی ابزار تبلیغاتی و بازدارندگیهای روانیاش، تحت عنوان نهی کردن مذهبی، سعی در حذف سنتهای فرهنگی و غیر مذهبی مردمان یک سرزمین داشت و، از سوی دیگر، مردمان ایران همزمان با آنکه به اجبار به خیلی از خواستهها و فرامین این حکومت تن میدادند، هم از آغاز در مقابل این خواست ایستادند. آنها، با هر مرام و عقیدهی مذهبی و غیر مذهبی ۳۸ سال است که با اجرای این مراسم، آشکار و نهان مبارزهای را ادامه دادهاند که روز به روز گسترش یافته و حتی به وسیلهی ایرانیان مهاجر، یا تبعیدی، به بیرون از مرزهای ایران نیز کشانده شده است.
به راستی این تلاش و استقامت خستگی ناپذیر میلیونها انسان برای حفظ بخشی از فرهنگ یک سرزمین چه نامی میتواند داشته باشد جز مبارزهای مدنی و متمدنانه؟ اگر این جنبش مبارزهای مدنی نیست، پس چیست؟ سالهاست حکومتی با انواع تهدیدها، بهانهها و دلایل امنیتی ـ مذهبی نتوانسته این مردم را وا دارد تا از اجرای مراسم نوروز، همان گونه که هست، دست بکشند. مردم از چند هفته مانده به نوروز، همچون لشکریانی سازمان یافته، زیبا و سربلند به حرکت در میآیند و تک تک مراسم مربوط به نوروز را دقیقا برگزار میکنند: حکومتیان آتش پرستشان میخوانند، آنها از آتش میپرند، کافرشان میخوانند، از آتش میپرند، کتکشان میزنند، از آتش میپرند، تهدیدشان میکنند، زندانیشان میکنند، و آنها همچنان از آتش میپرند، گاه لباس شخصیهای معروف میان آتشهایشان ترقههای خطرناک میگذارند، دست و صورتشان را میسوزانند اما آنها باز از آتش میپرند، از شادمانی و رقص و آواز نوروزی برحذرشان میکنند، اعتنایی ندارند، اولتیماتوم نظامی و بیانیهی مذهبی صادر میکنند و آنها اعتنایی ندارند، بازداشت و زندانیشان میکنند، آنها همچنان از همان لحطهی آزادی دوباره ادامه میدهند.
حکومت برای برگزاری هر کدام از عیدهای مذهبی، از تولد پیامبر گرفته تا عید غدیر و فطر و قربان، میلیونها خرج میکند، نشریات و رادیوـ تلویزیونهایش صبح تا شب در بوق و کرنا میدمند و کسبه، خواسته یا ناخواسته، وادار میشوند تا در و دیوار را چراغانی کنند. اما همین حکومت برای عید نوروز فقط دنبال یک شهادت و مرگ و میر مذهبی میگردد تا بتواند یک سال دیگر هم که شده جلوی مراسم نوروز را بگیرد. اما، هر سال، با نشستن عطر بهار در سینهها، میلیونها ایرانی برای برگزاری هر چه با شکوهتر و گستردهتر مراسم نوروزی به راه میافتند، و با همهی فشارهای اقتصادی تحمیل شده بر مردم همهی توانشان را در گرفتن مراسم نوروزی به کار میگیرند؛ به سان سربازانی دقیق و وظیفهشناس، میتازند و میرزمند تا پرچم پیروزیشان را یک سال دیگر در آستانهی بهار برافرازند.
همان گونه که سیاهان آمریکا ماهها از سوار شدن در اتوبوسها سر باز زدند، و با پاهایی تاول زده پیاده تا مقصدهاشان رفتند تا بتوانند شرکتهای اتوبوسرانی را وادار کنند که با آنها به صورتی برابر با سپیدپوستان رفتار کنند، ایرانیها نیز، در بدترین شرایط، از اجرای فرمانهای ریز و درشت و اولتیماتومهای حکومتی مبنی بر بی توجهی به مراسم نوروزی سر باز میزنند. و همان گونه که بچهها و جوانهای سیاهپوست را کتک میزدند که چرا میخواهند به مدارس سفیدها بروید، بچهها و جوانهای ما را میزنند که چرا میخواهید از آتش بپرید، چرا میرقصید و آواز میخوانید. و بدتر از همه اینکه سی و هشت سال است کودکان ما را از نظر روانی چنین تهدید میکنند که: با این اعمال خدا از شما رویگردان خواهد شد و به جهنم خواهید رفت!
اما، همان گونه که مردمان هند در راهپیماییها لباس سپید دست بافتشان را میپوشیدند و استعمارگران انگلیسی را به لرزه میانداختند، عاشقان فرهنگ ایران، این «طوطیان شهد و شکر» نیز، با شادی و پایکوبی و بزرگداشت آتش، لرزه بر تن «مرغان مرگ اندیش» حکومتی میاندازند.
من فکر میکنم، و در واقع به این نتیجه رسیدهام، که مردمان ما، حتی برخیشان بدون این که خود بدانند، در روند «ماندگاری شایستهترین»، که در زبان فارسی به «تنازع بقا» معروف شده، یا بر اساس «انتخاب طبیعیِ» زیستشناسی داروین، برای زنده ماندنی شایسته، راهی جز توسل به فرهنگشان که جوهر و گوهرش از شادمانی و زیبایی و مهربانی و سازندگی است نیافتهاند؛ فرهنگی که میتواند بهترین پادزهر نامردمیهای حکومتی باشد که جز اندوه و خشم و تندی و ویرانی نمیآفریند.
امسال نیز، در آستانهی بهاری دیگر، سی و هشتمین سال مبارزهی مدنی ما دوستدارن فرهنگ ایرانزمین با این حکومت فرهنگستیز شروع میشود ؛ مبارزهای برای به دست آوردن حق طبیعی آزاد بودن و شاد زیستن. و در نهایت برای به زانو در آوردن لشکریان عبوسِ، آزادیکش، و شادیگریز.
چهارم مارس ۲۰۱۶