عبید سن خوزانی – هموطنان عزیزم، با شادباشهای نوروزی به مناسبت فرارسیدن سال نو و جشن نوروز، که از یادگارهای باستانیست که به صورت ودیعه به ما رسیده است، در اینجا که آرام و بی حرکت خفتهام، با اینکه نگران آینده ایران هستم و از حال پریشان اکثریت شما هموطنان عزیز در داخل و خارج و اقصا نقاط جهان نیزعمیقا ناراحت و نگرانم، اما در کنار همه افسوسها و دردها و دل نگرانیها، انصافا یک خوشحالی شخصی هم دارم.
پس از فرو نشستن آن جوّ عمومی و شور انقلابی که همهگیر شده بود، اما دیگر شعار «مرگ بر شاه» و «ای شاه خائن آواره گردی» را خوشبختانه مدتهاست نمیشنوم که حتا درگور هم استخوانهایم بلرزد. انصافا من مستحق نبودم که این شعارعلیهام سرداده شود. فرض کنیم با لقبهای پرارزش والائی همچون «بزرگ» و «کبیر» و «دادگر» مرا ملقب نساختید، بسیارخوب، حتا تصدیق میکنم، همان «آریامهر» را نیز حقیقتش را بخواهید پشیمانم که راه انداختند و راه انداختیم. بایست اعطای این گونه لقبها میماند برای بعد از دوران من و فرونشستن گرد و خاکها و روشن شدن صحت و سقم مطالب و به بار نشستن طرحهای عمرانی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و… در آن صورت بود که این گونه القاب میتوانست ارزش و اهمیت بیشتری پیدا کرده و مورد قبول و پسند عامه قرارگیرد و ملت با جان و دل آن را بپذیرند که خواسته قلبی آنان بوده است و اعطای آن علت و سبب ملی و مردمی داشت، بگذریم. اقرار میکنم که این هم یکی از اشتباهات من بود. به راستی مگر کورش، شاپور، انوشیروان یا شاه عباس را در زمان خودشان به القاب «کبیر» و «دادگر» و «بزرگ» ملقب کردند؟ اما ازحق نگذریم، دیگر انصاف نبود که شعار مرگ برشاه علیه من فرستاده میشد، آن هم برای پادشاهی چون من که شب و روز تلاش میکرد ایران را به مرز تمدن بزرگ و کشورهای پیشرفته برساند، البته کتمان نمیکنم، انصافا قدری هم به خودم میرسیدم و با همت دوستان و افراد محرم و نزدیکم، مدتی از وقت خود را صرف تفریحات سالم میکردم که قدری افکار پریشان و مغشوشم را آرامش ببخشم. باور کنید گاه تمام وقت من در این گونه تفریحات صرف گفتگو، درد دل ومشورت با این افراد میشد، بدون آنکه حقیقتا تفریحی به آن صورت که از مخیله هموطنان عزیز میگذرد، کرده باشم و مخفی نماند در پایان این گفتگوها، البته با روحیهای خوش و انرژی فراوان و امیدوار، خود را برای بامداد با نشاط و مفرح روز بعد آماده و مهیا میدیدم و انواع و اقسام ملاقاتها و تصویب طرحهای گوناگون و حل و فصل مشکلات و راههای چاره آنها از مخیلهام میگذشت. اگر همه اینها را به دولت و نخستوزیر واگذار میکردم که وظیفهشان هم چیزی جز همینها نبود، آن وقت فرصت بیشتری هم برای تفریح میداشتم! این بود که در حقیقت آن گونه تفریحات سالم نیز با تمام دردسرها و گرفتاریها وهزینههائی که داشت، انصافا نتیجهاش بازهم عاید شما هموطنان عزیزم و خیر وصلاح مملکت میشد.
ازسوی دیگر نباید فراموش کرد که بالاخره هر مردی در زندگی خود کمابیش شیطنتهائی دور از چشم اهل وعیال مرتکب شده است. شاه شما نیز مثل بقیه افراد بالاخره دل و دست و چشم و لب و زبان و بقیه آلات و ابزار را مثل مردان معمولی داراست، ببخشید، دارا بود و گاهی لازم بود که به آنها نیز به اندازه وسع خود و فرصتی که دست میداد برسد که در دنیای باقی شکایتی ازآنان، یا بی توجهی به آنان در دنیای فانی، نزد باریتعالی و فرشتگان مقربش علیه او اقامه نشود. کما اینکه بعد از گذشت بیش از سی و پنج سال خوشبختانه هیچ یک از اعضاء و جوارج شاه خدمتگزار شما، در پیشگاه باریتعالی مطرح شاکی نشده است و ازاین نظر نیز شکر خدا خوشحالم.
گذشته از این مسائل شخصی و خصوصی که به هر حال نتایج آنها نیز تبدیل به فواید عمومی و به سود تعالی و ترقی ایران میشد، خیلی دوست داشتم ایران را به بزرگی و سروری سابقش برسانم و شما مردم نیز مانند ملل سایر کشورهای پیشرفته و راقیه، زندگی راحت و مرفهی داشته باشید. البته فقط و فقط هم به فکر شما و ایران تنها نبودم، خوب آشکار است دلم میخواست وقتی از این دوران تعریف میکنند یا در تاریخ درباره این دوران مطالبی مینویسند، نامی هم از من ببرند، یاد خیری ازاین اسیر خاک غربت بکنند، اما خوب اگرچه بسیاری از آمال و آرزوهایم برآورده نشد ولی هنوز چندی نگذشته همین خود شما از من به نیکی یاد میکنید. خوشحالم که شما یاد خیری از این هموطن خدمتگزار خود میکنید و رحمتی برایم میفرستید و نوری به خاک سرد گورم حواله میدهید. اصولا ما ایرانیها در قدردانی از کسی که حی و حاضر است و خدمتگزار هم هست قدری امساک داریم، اما مدتی پس از آنکه از دست رفت، و شما هم از چاه ما به چالهی آخوندها در افتادید، نور به قبرش ببارد شروع میشود. به هرحال دست شما هموطنان عزیز وقدردان درد نکند.
من نیز به عنوان شاه سابق وشخص اول اسبق این مملکت و کسی که همیشه قدردان شما عزیزان بوده است، همواره از شما هموطنان عزیزم صمیمانه سپاسگزاری میکنم و به قول نسل امروزی، میگویم دمتان گرم و این گونه قدردانیهای شما حقیقتا «ایول» دارد مشروط بر آنکه آیندگان را مثل من «دو دره» نکنید که «عمرا» صورت خوشی ندارد. ملاحظه میفرمائید هموطنان عزیز که من با آنکه در خاک غربت اسیرم، اما در ایران و در کنار شما زندگی میکنم و نفس میکشم و اشاره به همین چند کلمه اصطلاحات امروزی نشان از آن دارد که شاه سابق، با شما و در کنار شما بوده و خواهد بود. راستی این هوای تهران چرا این اندازه آلوده است؟ البته روی ششهای من تاثیری ندارد اما من واقعا برای شما نگرانم. آیا نمیشود برای آن کاری کرد؟ آیا بنیاد پهلوی در این زمینه میتواند کمکی بکند؟ هنوز از همین جا هم نگران سلامتی هموطنان و ایران عزیز هستم و اطمینان دارم که روزی سرزمین ما، باز به دوران رفاه و آسایش و مجد و عظمت باستانی خود قدم خواهد گذاشت.
مطابق معمول سنواتی، نوروزتان پیروز، و به پیروی از داریوش شاهنشاه بزرگ ایران، من نیز آرزو میکنم که اهورامزدا این مملکت و مردمان آن را از سه بلای جنگ، دروغ و خشکسالی دور بدارد که با کمال تاسف در سالهای اخیر به هر سه این بلایا دچار شدیم و از هیچ کدام مصون نماندیم، البته به یُمن و برکت حکومتی که نمیخواهم ازآن انتقاد کرده و دل عدهای را دراین روز عزیز دلخور کنم.
یادی هم از این اسیر خاک غربت بکنید که همواره دل نگران هموطنان عزیز و ایران عزیزتر هستم. باور بکنید، در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز، چه توان کرد، که سعی و تلاش خود را کردم و به قول حافظ که خیلی مورد علاقه اسدالله علم دوستم بود که اگر یک سال بیشتر زنده مانده بود چه بسا هیچ یک از این مصیبتها بر سر من و شما و آمریکا و غرب و دنیای اسلام نمیآمد و مطمئنم که قاطعانه با پیشآمدها مقابله میکرد و بر آنها فائق میشد. به قول حافظ شاعر عزیز و مورد علاقه علم که گاهگاهی به مناسبتهای خاص، از او میخواستم که فالی ازدیوانش برایم بگیرد عرض میکنم:
خاتم فیروزه بو اسحاقی،
خوش درخشید
به خصوص در دهههای آخر و آخرین سالانم
ولی افسوس و هزاران افسوس
دولتی کوته و مستعجل بود
یاد باد آن روزگاران یاد باد. انصافا اگر میخواهیم ترکیب دلنشین وخواستنی «دوران طلائی» را هم به نحوی به کار ببریم، گمانم بسیار بجا خواهد بود که آن را برای همان دوران واقعا طلائی به کار ببریم.
روزگارانی خوش و بهتر از اینها برای شما عزیزان و نسلهای آینده آرزو میکنم.
محمد رضاشاه پهلوی آریامهرسابق و شاهنشاه اسبق شما مردم حقشناس