مازیار قویدل – نوروز کهن ترین و ماندگارترین جشنی است که انسان در پیوند با آغاز زندگی و زیست بوم یا طبیعت بر پا می دارد.
نوروز بزرگترین جشن ملی میهنی مردمان ایران
نوآوری و نوگرایی در فرهنگ ایران جایی نکو و ارزنده دارد.
این نوگرایی با برخورداری از بنیادهایی دادگرانه، خردورزانه، و همراه با رای و گزینش راهگشای فردا و فراییان جهان بوده و هیچ گاه از راه دانش و بینش بیرون نرفته است.
این چنین نوشدنی با خانهتکانی و اندوهزدایی همراه است و به همه نشان میدهد که سرما هر آنچه هم گزنده باشد، سپری میشود.
نوروز از دیدگاه شاهنامه فردوسی
در شاهنامه دو بار نوآوریهایی همراه با آغاز بهار داریم.
نخستین نگاه بهارانه شاهنامه، با کدخدایی و پادشاهی کیومرس (زندهی میرا)، همراه است. نکتهای که تا به امروز شاید از نگاه ما پارسیزبانان دور مانده باشد:
چـــو آمــد بـه بــرج حمـــل آفتـــاب
جهـــان گشـت بـا فــر و آییـن و آب
بتــابیـــــد از آن ســـان ز بــرج بـره
که گیتـی جــوان گشت از آن یکسره
کیومرس شـد بــر جهـان کـدخـــدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای
که ماه «حمل» به چم و معنی «بره» و برابر با فروردین ماه است
نگاه دیگر بهارانه شاهنامه و فردوسی، با نامگذاری نخستین روز بهار همراه میشود که بنیانگذار نوروز، بزرگترین جشن میهنی مردمان ایرانی را جمشید پادشاه چهارم پشته ایران (پس از کیومرس، هوشنگ و تهمورس) میداند. و آن روزی است که جمشیدشاه بر تختی ویژه که دیوان آن را بر دوش میکشیدند برنشست و به سوی آسمان پرواز کرد.
این شاه ایرانساز پس از آنکه رشتن، بافتن، دوختن، وهمچنین بیرون کشیدن آهن از سنگ، و سپس ساختن جنگ ابزار و زره و جوشن را به مردم آموخت و خانه و گرمابهسازی و بسیاری کارهای بایسته و شایسته دیگر را آغاز و به سامان رسانید، به ساختن کشتی و سفر به دریاها دست زد و دیدگاه جهانی خود را گسترش داد. پس از سفر به دریا ها بود که آهنگ سفر به آسمان کرد و فرمان داد تختی در خور بسازند که شاه بتواند بر آن بنشیند و آن تخت بر دوش دیوان به آسمان برده شود، این چنین نیزشد و مردم آن روز را «روز نو» نامیدند.
فردوسی بنا بر داستانهای کهن در این باره میسراید:
به فـر کیــانی یکـی تخـت ساخت
چه مایه بدو گوهر انـدر نشاخت
که چون خواستی دیو بـر داشتی
ز هـامون به گـردون بر افراشتی
چــو خـورشیـد تابان میـان هــوا
نشستــه بــر او شــاه فــرمـانـروا
جهـان انجمن شـد بــــر تخـت او
فــــرو مـــانــده از فـــره بختِ او
به جمشید بـر گوهــر افشــاندند
مـر آن روز را روز نـو خـواندند
ســر ســـال نـو هرمــز فـرودین
برآســوده از رنــج روی زمیـــن
بزرگــان بـه شــادی بیاراستنــد
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
درباره نامگذاری نوروز، نه تنها در شاهنامه که در آثارالباقیه از ابوریحان بیرونی نیز سخن از جمشید به میان میآید:
“نخستین روز آن نوروز است که اولین روز سال نو است و…، عید بودن نوروز را چنین گفتهاند که چون جمشید برای خود گردونه بساخت در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند و برای یادبود آن روز در تاب مینشینند و تاب میخورند.“
“دسته دیگر از ایرانیان میگویند که جمشید زیاد در شهرها گردش مینمود و چون خواست به آذربایجان داخل شود بر سریری از زر نشست و مردم به دوش خود آن تخت را میبردند و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند این روز را عید گرفتند.“
نگاه دانشورانه فرهنگ پشته ایران در “نوروزنامه”، که آن را از خیام نیشابوری دانستهاند، گزینش این روز از دیدگاه جمشیدشاه را چنین نوشته است:
“سبب ِنهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود. یکی آن که هر سیصد و شصت و پنج شبان روز و ربعی از شبان روز به اول دقیقه حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود، بدین دقیقه نتواند باز آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود و چون جمشید آن روز دریافت، نوروز نام نهاد و جشن و آئین آورد.”
نوروز بزرگ
روز نخست فروردین ماه «نوروز عامه» یا «نوروز کوچک» گفته می شد و پنج روز آغازین فروردین ماه جشن نوروز همگانی بود و همهی مردمان به برگزاری جشن و و شادمانی میپرداختند و روز ششم فرورین ماه را «نوروز بزرگ» نام نهاده بودند. این روز خردادروز از فروردین ماه و زادروز اشو زرتشت اسپنتمان است.
ابوریحان بیرونی در کتاب “التفهیم” مینویسد:
“نوروز نخستین روز از فروردین ماه و پیشانی سال نو است، و ششم فروردین ماه (روز زایش زرتشت) نوروزبزرگ نامیده میشد و باشکوهترین بخش جشنشان نیز در این روز بود.”
دمشقی در نخبهالدهر نوشته است:
ششمین روز از نخستین ماه سال، نوروز بزرگ، نامیده میشود. شاهان ایران در پنج روز اول سال، به کار ادارهٔ کشور میپرداختند، روز ششم را با خود خلوت میکردند.
ابوریحان در آثارالباقیه در باره نوروز و روز ششم فروردین یا نوروز بزرگ مینویسد:
“در روز ششم این ماه نوروز است که نزد ایرانیان عید بزرگی است و گویند که خداوند در این روز از آفرینش جهان آسوده شد زیرا این روز آخر روز شش گانه است و در این روز خداوند مشتری را بیافرید و فرخندهترین ساعتهای آن روز ساعات مشتری است. ززتشییان میگویند که در این روز زرتشت توفیق یافت که با خداوند مناجات کند و کیخسرو بر هوا در این روز عروج کرد و در این روز برای ساکنان کره زمین سعادت را قسمت کنند و از اینجاست که ایرانیان این روز را روز امید نام نهادند و… هر کس در بامداد این روز پیش از انکه سخن گوید شکر بچشد و با روغن زیتون خود را چرب کند در همه سال از انواع بلاها سالم خواهد ماند. “
نوروز
نوروز هنگامی است که خورشید فروزان روی مدار خط استوا قرار میگیرد و درازای روز و شب برابر میشود. این برابری را به زبان عربی اعتدال ربیعی (ربیع = بهار) که همان برابری و یکسانی بهاری باشند، مینامند. همچنان که در مهرروز از مهرماه نیز برابر شب و روز در پاییز را داریم.
خانه تکانی نوروزی و سفید کردنِ ظرفها
به پیشباز نوروز رفتن در بسیاری شهرستانها از اول اسفندماه آغاز میشود و برای همین، ماه اسفند را در شماری از شهرهای ایران، ماه عید مینامند.
خانه تکانی از باورهای کهن ایرانی است که در راستای پاسداری از زیستبوم یا طبیعت و همچنین به کارگیری دستورات بهداشتی و همچنین پاکیزگی سرچشمه میگیرد.
در روزگاران گذشته، هر سال دو بار، یک بار در هنگام جشن مهرگان و یک بار نیز در هنگام جشن نوروز خانه تکانی میکردند که اینک کمتر در هنگام برگزاری جشن مهرگان، خانه تکانی میکنند.
مردمانی که در پشتهی ایران زندگی میکردهاند همواره نمود پاکی و پاکیزگی و پاسداری از دادههای طبیعی بودهاند. چنانچه به نوشته های تاریخی نگاه کنیم میبینیم که ایرانیان را به همین انگیزهی پاسداری از محیط زیست، طبیعت پرست نامیدهاند.
در مورد پاکیزگی ایرانیان در خاطرات “سینوهه” پزشک فرعون ( که با پشتکار شادروان ذبیحالله منصوری به فارسی برگردانده شده است) به بودنِ گونهای از توالتهای بهداشتی اشاره شده است. او مینویسد که آنان به اتاقهای پوشیدهای که جوی کوچک آبی در آن روان بود رفته و رفع حاجت میکردند.
خوان نوروزی یا سفره هفتسین
خوان نوروزی چیست؟ چه درونمایه و فلسفهای دارد؟ از چه چیزهایی گرد میآید و آن چیزهایی که بر خوان نوروزی یا سفره هفتسین گذاشته میشوند، نمود چه چیزهایی هستند؟
آیا خوان نوروزی یا سفره هفت سین یا هفت شین از هفت آخشیج یا عنصر طبیعی که نامشان با آوا یا حرف “سین” یا “شین” آغاز شدهاند؟
اینها و بسیاری پرسشهای دیگر هر ساله و در هنگامه نوروزِ خجستهی باستانی، برای بسیاری از ما و فرزندانمان پیش میآیند و پاسخ گویی به آنها، به ویژه در دیارِ غربت و برای آشنا نمودن فرزندانمان با فرهنگ پربار ایرانی، نیازی بزرگ است.
بزرگترین انگیزه گستردنِ خوان نوروزی را، سپاسگزاری آدمیان از دادههای اهورایی و پروردگاری دانستهاند. به همین سبب، شماری گذاشتن کتابهای دینی بر سفره هفتسین را نیاز نمیدانند، زیرا همان گونه که سعدی میگوید:
برگ درختان سبز در نظر روزگار
هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
بسیاری، هر داده طبیعی که بر خوان گذاشته میشود را دارندهی رمز و رازها و نشانهای از توانایی و دانایی و مهربانی پروردگار یگانه میشناسند و آنها را چون کلام پروردگاری بر میشمارند و تنها دیوان ِحافط و شاهنامه فردوسی را بر خوان مینهند. بسیاری نیز کتاب آسمانی آیین خود را بر خوان میگذارند که اوستا یا گاتها برای زرتشتیان، تورات برای یهودیان، انجیل یا کتاب مقدس برای مسیحیان و قرآن برای مسلمانان میتواند باشد.
هفت سینی، هفت سین، هفت شین و یا هفت چین
پیش از اینکه به خوان یا سفره نوروزی پرداخته شود میخواهم به نوشتهای از ابوریحان بیرونی و در پیوند با سبزکردن دانهها بپردازم.
ابوریحان در آثارالباقیه پس از آنکه از چشیدن شکر و روغن زیتون مالیدن به تن از سوی ایرانیان برای تندرست ماندن در سراسر سال سخن میگوید، میافزاید:
«و ایرانیان میگویند که در بامداد این روز (ششم فروردین)، بر کوه پوشنگ شخصی صامت و خاموش دیده میشود که یک طاقه مرو در دست دارد و به اندازه یک ساعت پیداست سپس از چشم پنهان میشود و تا یک سال دیگر این و قت آشکار نمیگردد.» ابوریحان سپس از گفته زادویه میآورد:
«زادویه در کتاب خود گفته که سبب این است که آفتاب از ناحیه جنوبی که افاهتر است طلوع میکند.
بیان این مطلب از آن است که ابلیس لعین برکت را از مردم زایل کرده بود به قسمی که هر اندازه خوردنی و آشامیدنی تناول میکردند از طعام و شراب سیر نمیشدند و نیز باد را نمیگذاشت بوزد که سبب روییدن اشجار شود و نزدیک شد که دنیا نابود گردد. سپس جم به امر خداوند و راهنمایی او به قصد منزل ابلیس و پیروان او به سوی جنوب شد و دیرگاهی در آنجا بماند تا اینکه این غائله را بر طرف نمود آنگاه مردم از نو به حالت اعتدال و برکت و فراوانی رسیدند و از بلا رهایی یافتند و جم در این هنگام به دنیا بازگشت و در چنین روزی مانند آفتاب طالع شد و نور از او میتافت و مردم از طلوع دو آفتاب در یک روز شگفت نمودند و در این روز هر چوبی که خشک شده بود سبز میشد و مردم گفتند «روز نو» یعنی روزی نوین و هر شخص از راه تبرک در تشتی جو کاشت سپس، این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از روییدن این غلات به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند».
هفت چین
آنچه پیش از این و از آثاالباقیه ابوریحان بیرونی خواندید، کهنهترین نوشتهای است که درباره سبزه انداختن و شماره هفت، به دست رسیده و خواندهام. حال اگر دیگر پژوهشگرانی به بیش از این دست یافتهاند، درخواست آگاهی دارم.
بنا بر آنچه آمد شماری باور دارند در زمان پادشاهی هخامنشیان آیین بر روی هفت پایه یا ستون، هفت گونه دانه و گیاه همچون نخود، عدس، لوبیا، ذرت، برنج، گندم، جو، ماش، باقالی، و همانند آنها را میرویاندند و از آنجا که تمامی شرایط و ویژگیهای رویاندن آنها یکسان بود، هر کدام از دانهها که بهتر و بارورتر رشد میکرد را برای کشتِ آن سال بر میگزیدند. این کار افزون بر دربارهای شاهی و فرمانروایی در همه خانهها نیز انجام میشد و رسم امروزی رویاندن سبزه پیش از نوروز و نهادن آن بر روی سفره هفتسین را هم سرچشمه گرفته از آن سنت می دانند. بنا بر این دیدگاه، خوان نوروزی می توانسته «هفتچین» نیز نامیده شود.
هفت سینی
باور دیگر این است که در روزگاران کهن دوگونه فرآورده از کشور چین به ایران وارد میشد. یکی آوندها یا ظرفهایی که از جنس کائولین بودند و امروزه نیز در بیشتر خانهها هست و به نام چینی شناخته میشوند، دیگری نیز فرآوردههایی فلزی که سینی (واژه عربی شده چینی) نامیده میشدند و امروز نیز نمونههایی از آنها را برای آوردن استکانهای چای و میوه و همانند آنها بهره میگیریم و همان «سینی» مینامیم.
به گمان این پژوهشگر، خوان نوروزی با داده های زیستبومی یا طبیعی آرایش میشد، و شمارهی هفت که در باورهای دینی ایرانی پیشینه دارد و برآمده از شش امشاسپند و اهورامزد میباشد، سپس و با گذشت زمان به آن افزدوه شده است.
در نوشتههای کهن آمده است که خوان نوروزی عبارت بود از دانهها و فرآوردههای کشاورزی همچون برنج، نخود، عدس، لوبیا، گندم، جو و میوه و گل، خشکبار و مانندِ آنها که در آوندهای فلزی چینی یا همان سینی قرار میدادند و بر خوان مینهادند. هنوز در دیگر کشورهای پشتهی ایران، سینیهای پر از خشکبار و خوراکی بر خوان نوروزی میگذارند و کاری هم با شمارهی هفت ندارند.
بنا بر این دیدگاه، هفت سین، میتواند هفت سینی باشد که اندک اندک کوتاه شده و هفت سین گردیده است.
هفت سین
به کار بردن واژه “هفت سین” برای خوان نوروزی را همان گونه که هر ایرانی میداند، بدین سبب میدانند که بر این خوان یا سفره هفت فرآورده و دادهی کشاورزی مینهند که نامشان با آوا یا حرف سین آغاز می شود. فرآوردههایی همچون: سیب، سیر، سماق، سنجد، سمنو، سبزه، سنبل، سبزی و…، که همگی طبیعی و خوردنیاند و چنانچه کاشته شوند میرویند.
هفت شین
شماری گمان میکنند که خوان نوروزی از هفت فرآورده با آوا یا حرف آغازین “شین” نه “سین” تشکیل میشده است. فرآورده هایی چون: شیر، شکر، شیرینی، شربت، شراب، شیره، شمع و شمعدان و … که پس از یورش اعراب و آورده شدن اسلام به ایران، و به خاطر حرام شمرده شدن شراب نزد مسلمانان، ایرانیان برای از میان نرفتن خوان نوروزیشان، ناچار هفت سین را به جای هفت شین بر سفره گذاردهاند.
این سخن نمیتواند درست باشد، چرا که چند نام از آنها تازی هستند و نمیتوانند در پیش از یورش تازیان کاربرد داشته باشند و بیشتر گمان میرود که بر زبان آوردن چنین چیزهایی، گونهای مبارزه با تازیان بوده است.
دیگر خوان یا سفرهنشینان نوروزی
به جز هفت سین، بسته به آیین یا رسم مردمِ هر جا، چیزهای دیگری نیز بر خوان یا سفره هفت سین نهاده میشود که هر کدام نمود و سمبل ویژهای هستند. این چیزها عبارتند از:
آیینه، ماهی (پیشترها ماهی دودی بر خوان مینهادند و امروز بیشتر زنده و سرخ رنگ)، شمع فروزان و شمعدان، آتش و آتشدان، گلاب، تخم مرغ، نان، آوندی پر از آب که نارنجی در آن شناور باشد، نقل و شیرینی، شکر، شیر، گل، بیدمشک، اسپند یا اسفند، سمنو (به گویش تاجیکی سمنک، و َیرازی سمنی)، میوه، باده یا شراب. شماری با نهادن شیره و شربت و شراب هفت شین و هفت سین را همراه میسازند. کتابهای دینی گوناگون، و به ویژه شاهنامه از هفتسیننشینها هستند. دیوان حافظ که بیشتر اروپاییان آن را همچون کتاب مقدس ایرانیان میشناسند و سرودهای خیام و دیگر سرایندگان نیز بر خوان و یا سفرهها گذاشته میشوند.
هفت سین نشینها نمود و سمبل چه چیزهایی هستند؟
سیب نمودارِ راز و رمز عشق و دلدادگی و باروری است.
سنجد نشانه مهر و عشق است.
سکه اگر گذاشته شود بیانی از آرزوی بی نیازی، فراوانی یا برکت مادی و بی نیازی است.
سمنو، بیانی گیاهی که خوردنش از بایستههای نوروزی است و آن را نمود روانها و ارواح پاک یا فروهرها نیز میدانند.
سبزه، تازه روییده از گندم، جو، عدس، ارزن و دیگر دانهها، نشانه زایش و باروری و نوزایی و برکت در طبیعت. رنگ سبز آن رنگ ملی مذهبی ایرانیانِ باستان.
سماق و سیر، از دادههای طبیعی پروردگاری. سیر گندزا و آلودگی زداست.
سنبل و گلهای دیگر، نشانهای از زیبایی طبیعت.
شمع و شمعدان، نشانه کانون گرم خانواده میباشد.
نان نشانه برکت است.
شیر نشانه زایش و یادی است از آفرینش انسان.
تخم مرغ، تخم و تخمه و نمادی است از نطفه و نژاد.
انار، نمادی از باروری و میوهای است که از دیرباز چون میوهای مقدس مورد احترام مردمان پشته ایران بوده است.
اسپند یا اسفند، از سپنتا به چم و معنی مقدس و گندزدایی کننده است.
آب، نشانه روشنی و پاکی است.
ماهی زنده، اگر چه شماری آن را خوان و سفرهنشین نمیدانند، نمادی است از جنبش و پویایی میتواند باشد.
نارنج و آب، نماد آسمان (فراموش نکنیم ایرانیان کهن از ستارهشناسان نامدار بودهاند).
آیینه، نمادی از وجدان و بازتابِ اندیشه، گفتار و کردار آدمی است.
گلاب، بیانی است از عشق و دلدادگی.
گل بیدمشک، گل اسفند است و نشانه سپندارمزد.
نقل و شیرینی نشانه شیرینکامی است.
و . . .
نوروز در شعر و سرود شاعران ایرانی
خیام نیشابوری:
بــــر چهــــــرهی گل نسیـــم نـــوروز خوشست
در صحــن چمـــن روی دل افـــروز خوشست
از دی که گـذشت هــر چه گــــویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امـروز خوش است
هاتف اصفهانی:
نسیـم صبـح عنبــر بیـز شـد بــر تـودهی غبـرا
زمین سبـز نسـرین خیـز شد چون گنبد خضرا
ز فیض ابـــر آزاری زمین مــرده شـد زنــده
ز لطـفِ بـاد نــوروزی جهـانِ پیـر شد بــرنــا
حافظ:
ز کـــوی یـار میآیــد نسیـــم ِ بـــــادِ نــــــوروزی
ازیـن بــاد ار مدد خواهی چـــراغِ دل بر افــروزی
چو گل گر خوردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قــــارون را غلــطهـا داد سـودایِ زر انــدوزی
به صحــــرا رو کــه از دامــن غبــار غـــم بیفشـــانی
به گلــــزار آی کـــز بلبــل غـــزل گفتـن بیـــاموزی
سخـن در پـــرده میگـویـــم چـو گل از پرده بیرون آی
که بیـش از پنـج روزی نیسـت حکـم میـــر نــوروزی
ابوالفرج رونی:
جشن فـرخنـدهی فـروردین است
روز بـازار گـل و نسـرین است
آب چون آتش عود افــروز است
باد چون خاک عبیر آگین است
بـاغ پیـراستــه گلــــزار بهشــت
گلبن آراسـته حورالعیــن است
فرخی سیستانی:
ز بــاغ ای بـاغبـان مـا را همی بــوی بهـــار آید
کلیــد بـاغ مـا را ده که فـــــردامـان بـه کـار آید
کلیـــد بــاغ را فـــردا هـــــزاران خـواستــار آید
تو لختـی صبـر کن چنـدان که قمـری بـر چنــار آید
چـــو انـــدر بـــاغ تــو بلبــل بـه دیـــدار بهــار آید
تـو را مهمـان نـا خـوانـده به روزی صـد هـزا رآید
کنــون گـر گل بُنـی را پنج شش گـل در شمـار آید
چنــان دانی که هـر کس را همی زو بـویِ یــار آید
بهار امسـال پنـداری همی خـوشتـر ز پـار آید
وزین خوشتر شود فـرد ا که خسـرو از شکار آید
بــدین شـایستگی جشنـی، بـدین بـایستـگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
و باز:
مـاه فــروردین از گنــج و گهـــر یـافـت مگـر؟
که بیــاراست همـه روی زمیـن را به گُهــــر
روز نوروز است امروز و چو امروز گذشت
کـس بـدیـن در نَـرسَـد تـا نَـرسـد سـال دِگـــــر
و نیز:
عشـق نـو و یـار نــو و نـــوروز ِ ســر سال
فـرخنـده کنـاد ایزد بر میـر من این حال
روزی است که در سال نیابند چنین روز
سالی است که در عمر نیابند چنین سال
و:
بیــا در بـوستــان چونـان که رسـم بـاستـان بـاشد
تو سـروی و گلی و سـرو و گل در بوستان باشد
از این فـرخنـده فـروردین و خرم جشن نوروزی
نصیب خسـرو عـادل سعــادت بــاد و پیــروزی
و باز هم از فرخی است:
بهـــار آیــد بـــرون آیــم که از وی بـا امـان باشم
روانها را طرب گشتم، طربها را روان باشم
بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را درجهان هر روز جشنی باد و نوروزی
بهجت الروح هنگامی که از الحان باربد و دستگاههای موسیقی سخن میگوید، به دستگاه یا لحنهای “نوروز”، “گوشت”، “سلمک” و کردانید اشاره می کند:
مطــرب بـــر شــــه چـو نغمــه را سـاز کند
نـــوروز و گَــوشت و سلمـــک آغــــاز کند
گفـتـــا صنمــــــا نمــــــای کُـــــردانیـــه را
پــس مــایـــه بگــــردانـــد و شهنــــاز کند
منوچهری دامغانی:
آمـد نــوروز و هـم از بـامـداد
آمدنـش فــرُخ و فـرخنـده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مُـرد زمستان و بهـاران بـزاد
و :
آمده نوروز ماه با گل و سوری به هم
باده سوری بگیر، بر گل سوری بچم
و:
نوروز روزگار نشاط است و ایمنی
پوشیده ابـر دشت به دیبــای ارمنی
و:
نوروز در آمد ای منوچهری
با لالهی لعل و با گل حمری
و هنگامیکه از دستگاهای موسیقی سخن میراند و از دستگاه نوروز یاد میکند، میسراید :
نــوروز بزرگـــــم بــزن ای مطرب نوروز
زیـــرا که بــود نوبت نـــوروز به نــــوروز
بَـرزن غَـزلی نغـز و دلانگیـز و دل افـروز
ور نیست تـو را بشنـو از مرغ نوآموز
و یا:
مطربان ساعت به ساعت بر بنای زیر و بم
گاه سـروستان زننـد امروز و گـاهی اشکنـه
گاه زیـر ِ قیصـــران و گـاه تخـتِ اردشیــر
گاه نــوروز بزرگ و گـه بهــار ِ بشکنــه
و باز هم:
نـــوا آمد مقـــــام و هسـت مشهــور
ز وی نــوروز خارا دان و مـاهـــور
ز پنجم نغمـهاش نــوروز خـاراست
هم از شش نغمه ماهور آشکار است
ظهیر فاریابی:
میمـون و خجستـه بـاد بـر تو
نوروز بزرگ و روز تحویل
مسعود سعد سلمان:
رسید عید و من از روی حور دلبـر ِ دور
چگـونه باشـم بی روی آن بهشتـی حـور
رسید عید همـــایــــون شها به خــدمت تــو
نهــــاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور
به رســم عیـــد شهـا بادهی مـــروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چُغـانه و تنبــور
…
اینـک اینــک نــو بهــــار آورد بیـــرون لشکری
هر یکی چون نو عـروسی در دگرگون زیـوری
گـــر تمـــاشـــا میکنی بــر خیز کاندر باغ هست
بــاد چون مشاطهای و بــاغ چــون لعبتگــری
عرض لشکر می دهد نوروز و ابرش عارض است
وز گل و نــرگس مــر او را چون ستاره لشکری
سعدی:
علم دولت نوروز به صحرا بـر خاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما بـرخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست
تا ربــاید کلهی قــاقم برف از سر کوی
بزک تابشِ خورشیـد به یغمـا برخاست
جشنهای ایرانی، کارآترین ابزار و جنگافزار ایرانیانِ با فرهنگ، در هنگامهی دشواریها، گرفتاریها و کارزارهایشان با یورشگران ضد فرهنگ انیرانی بـوده و هستند.
سال های درازی، سال نو ایرانی با مهرگان آغاز میشده و چه سالها که سال ایرانی در خردادماه نو شده است.
نوروز بزرگترین جشن ملی ما ایرانیان با عمری به درازای تاریخ زندگی در پشته یا فلات ایران است. جشنی است که در درازای زمان و فراز ونشیب تاریخ کهن ایرانی از هر گونه گزند و آسیبی رسته و همچنان چشمهی همیشه جوشانی نوید دهندهی روز و روزگار نوتر از روز و ماه و سال پیش و پیشتر است.
جشنی است برخاسته از فرهنگ و آیین شادی آفرین ایرانی که از هزاران سال پیش تا به امروز همدم و همساز مردمان نیک اندیشهی ایران بوده، همواره آنان را به شادی و شادمانی و جشن و سرور نشاندهاست.
این جشن، جشنِ زندگانی تازه گل و گیاه و روان آدمی، جشن رها کردن روان از غم، بدور ریختن کینه و دشمنی و پیوند با شادی و شادمانی و دوستی و مهربانه میباشد.
به گفتهی شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری، نوروز از بوته آزمایش تاریخ سربلند بیرون آمده، از فراز و نشیبها گذشته، در برابر یورش تازیان و ترکان ایستادگی کرده «از زیر بار سنگین حوادث پیروزمندانه بیرون آمده و هنوز چون ستارهای بر پیشانی تاریخ درخشان فرهنگ ایران می درخشد».
از یاد نبریم که در سالهای آغازین جمهوری اسلامی تلاشهایی نیز برای از میان برداشتن نوروز انجام گرفت ولی ناکام ماند. تلاشهایی مانند کاستن از تعطیلات پانزده روزه نوروزی دانشآموزان و بسیاری کارهای دیگر که با واکنش مردم فرهنگ دوست میهنمان روبرو گردید و ناکام ماند. امام محمد غزالی که حجت الاسلامش میخواندند و گویا همین لقب حجتالاسلامی که امروزه به آخوندان میدهند ار او گرفته شده باشد، همواره مخالف برگزاری جشنهای ایرانی نوروز و سده بود. غزالی در «کیمیای سعادت» از ایرانیان خواسته است که در این روزها رخت تازه به تن نکنند، چراغانی ننمایند و حتا عزاداری کرده و به روزهداری بپردازند تا این سنتِ «مجوسان» متروک شود.
چه بسیار حاکمان قدارهبند و دیکتاتور و خرافاتی و متعصب ومذهبی و کهنهپرست و بیگانهپرور و چه بی شمار دوستان نادان و دشمنان دانایی که برای از میان برداشتن نوروز از هر کوششی کوتاهی و از هر پلیدی دریغ نکردند و دست از پا درازتر رفتند و جز نامی به بدنامی از آنان نماند ولی نوروزِ همیشه پیروز همچنان سربلند و سرافراز ماند و به قول امیر خسرو دهلوی:
دور ِ جهان دور ِ نو از سر گرفت
موسم ِ نوروز جهان در گرفت
همان گونه که خیام نیشابوری نیز سرود:
بر چهــرهی، گـــل نســیم نــــوروز خــوش است
در صحــنِ چمــن، رویِ دل افــروز خوش است
از دی که گذشت هـــر چـه بگــویـی خـوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است