کامیار بهرنگ- اختلافات کلامی میان رهبر و رئیس جمهوری اسلامی ایران در روزهای گذشته موضوع بسیاری از خبرها و تحلیلها بود. به تازگی «جمعی از طلاب و اساتید حوزه علمیه قم» در نامهای خطاب به حسن روحانی به او درباره «غرضورزی نسبت به جایگاه ولیفقیه» هشدار داده و تاکید کردهاند که «این روند از طرف شما در پسابرجام شدت گرفته است و جنابعالی اجازه نمیدهید حداقل ۲۴ ساعت از سخنان رهبر انقلاب بگذرد و شروع به مناقشه به صورت صریح و علنی ضد بیانات رهبری میکنید».
«سحام نیوز» نیز در گزارشی به نقل از منابع خود در داخل کشور٬ شدت این اختلافات را به حدی دانسته است که به نوشته این وبسایت٬ رهبر جمهوری اسلامی به برکناری محمد نهاوندیان رئیسدفتر رئیسجمهور و حسین فریدون دستیار ویژه او اصرار دارد.
این اختلافات در سالهای گذشته و از زمان روی کار آمدن سید محمد خاتمی همواره وجود داشته است و در دورهی محمود احمدینژاد (به خصوص در دور دوم) تشدید شد. اما این اختلافات در دورهی حسن روحانی از برخی جنبههای دیگر٬ گسترش بیشتری پیدا کرده است؛ جنبههایی که میتواند به انتخاب جایگزین بعدی رهبر جمهوری اسلامی ارتباط داشته باشد. حتی قربانعلی دری نجف آبادی گفته است باید از امروز برای جانشین سید علی خامنهای تصمیمگیری شود٬ نیروهای میانهرو نیز به ویژه پس از انتخابات خرداد ۹۲ تلاش میکنند تا خود را به عنوان بخشی از این گزینهها به نیروهای تصمیمگیرنده در این مورد تحمیل کنند.
با روزبه میرابراهیمی روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل ایران گفتگویی داشتیم و در آن به جنبههای مختلف این اختلافات و همچنین موضوع رهبر آینده جمهوری اسلامی پرداختیم.
– نامه جمعی از طلاب خطاب به حسن روحانی شاید آخرین واکنش علنی هواداران رهبر جمهوری اسلامی به اختلافات میان رهبر و رئیسجمهوری اسلامی ایران باشد. تا چه حد این اختلاف را واقعی و یا برآمده از یک بازی سیاسی میدانید؟
– من فکر میکنم این اختلاف جدی و ریشهای است هرچند باید قبل از این که وارد این موضوع بشویم اشاره کنم که تمام نیروهای سیاسی و جریانهایی که در حال حاضر در جمهوری اسلامی نقشی کلیدی دارند، از رهبر گرفته تا مقامات مختلف٬ به سیستم جمهوری اسلامی وفادار هستند و در آن چهارچوب فعالیت میکنند. اما در همان سیستم هم٬ اختلافاتی ریشهای وجود دارد که بخش زیادی از آن به گذشته تاریخی نیروهای سیاسی باز میگردد. در این مورد خاص٬ اختلاف میان آقای روحانی به عنوان رئیس جمهوری اسلامی و آقای خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی از دید من اختلافی کاملا واقعی است. ریشه آن هم به نگاه متفاوت نیروهای گوناگون موجود در جمهوری اسلامی به مسایل مختلف از جمله اقتصاد، سیاست و فرهنگ و حتی نوع جهانبینیشان برمیگردد. این اختلافات در زمانهای گوناگون بروز پیدا میکنند و در دورههای گذشته هم شاهد آن بودهایم.
– برخی بر این باورند که این اختلافات٬ کاملا نمایشی و تلاشی است برای محبوبکردن روحانی برای رسیدن به جایگاه رهبر آینده جمهوری اسلامی. تا چه حد این تحلیل را به واقعیت نزدیک میبینید؟
– اشاره شما به طیفی از ایرانیان و نیروهای سیاسی است که باور دارند تمام این اختلافات یک بازی سیاسی و برای ایجاد شور و شوق در میان مردم و یا جدی نشان دادن عرصه قدرت در جمهوری اسلامی است. این باور در جای خود محترم است ولی من آن را دقیق نمیدانم. در مورد نامهای که شما هم به آن اشاره کردید و در آن به تضعیف رهبری از سوی روحانی تاکید شده است٬ باید بگویم هدف و عمل روحانی یا هر کسی که در آن سیستم به قدرت میرسد و در آن سهم پیدا میکند نمیتواند تضعیف جایگاه رهبر جمهوری اسلامی باشد٬ چرا که چنین فردی وارد آن سیستم شده و در آن با تمام واقعیتهای موجودش کار میکند. در بسیاری موارد اما رویکردها و عملکردها برای رسیدن به هدفهای مشترک متفاوت است. از دید گروهی از نیروهای سیاسی و مذهبی داخل ایران٬ عملکرد آقای روحانی منجر به تضعیف جایگاه رهبری میشود، اما از دید افرادی نزدیک به طیف فکری روحانی٬ این موضوع کاملا برعکس است. آنها معتقدند که این موضعگیریها و رویکرد موجب تقویت جایگاه رهبری خواهد شد؛ بسیاری از نیروها٬ جایگاه رهبری را فراجناحی میدانند و باور دارند برای اینکه این جایگاه تضعیف نشود رهبر نباید وارد دعواهای سیاسی و جناحی شود. به اعتقاد آنها٬ او هرچقدر از این دعواها دورتر باشد و به تعبیر خودشان نقشی پدرانهتر داشته باشد جایگاهش بیشتر تقویت و حفظ خواهد شد. در نقد نامه طلاب میتوان گفت کسی که جایگاه رهبری را تضعیف کرده و میکند خود آقای خامنهای در طول نزدیک به ۲۰ سال گذشته است و نه موضعگیریهای آقای روحانی. روحانی بر مبنای برداشتی که میتواند از یک سیستم کارآمد در درون جمهوری اسلامی داشته باشد و این کارآمدی را موجب دوامش میداند، عمل میکند و بر اساس همین تفکر هم٬ موضعگیریهایش را انجام میدهد. از طرف دیگر عملکرد آقای خامنهای، جایگاه رهبر جمهوری اسلامی را ضعیفتر کرده است و از شانی که یک رهبر نظام و سیستم باید داشته باشد تبدیل به رهبر یک جناح کرده است.
– به نظر میرسد که اختلاف اصلی بر سر مسائل روز نباشد و اصل این نزاع برای انتخاب رهبر آینده جمهوری اسلامی است. چه عناصر و معیارهایی میتوانند بر این انتخاب اثرگذار باشند؟
– به دو صورت میتوان به این سوال پاسخ داد؛ اول اینکه اگر دینامیک فعلی سیاست جمهوری اسلامی با همین روالی که در حال پیشروی است پیش برود، چه گزینههایی را مطرح خواهند کرد و یک مدل دیگر این است که بگوییم رهبر فعلی جمهوری اسلامی چه معیارهایی را برای جانشین خود در نظر دارد تا بر همان مبنا پیش برود. من سعی میکنم بیشتر به مدل اول بپردازم٬ به این ترتیب که در ساختار و دینامیک فعلی قدرت در جمهوری اسلامی کدام گزینهها را میتوان به واقعیت نزدیک دانست.
در انتخابات اسفند ۹۴ ترکیب مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری در تداوم انتخابات خرداد ۹۲ دستخوش تغییراتی شد. توازن قدرت به سمتی پیش رفته است که در طول این دوره مجلس خبرگان رهبری و همچنین با بر سر قدرت ماندن روحانی و میانهروها٬ احتمال اینکه افرادی نزدیک به نوع نگرش روحانی و هاشمی به رهبری آینده برسند بیشتر است. من فکر میکنم این جریان در حال حاضر دست بالا را دارد. اما ایدهآل آقای خامنهای و همفکران او هرگز آقای روحانی و همفکران روحانی نیست، آنها فردی را میخواهند که دقیقا در نقطه مقابل تفکر افرادی همچون روحانی و میانهروها باشد. از این جهت چالش میان نیروهای میانهرو و رادیکال بیشتر و بیشتر میشود٬ بخشی از این چالشها را در همین اختلافات رهبر و رئیس جمهوری میبینیم. بخشی از این نگرانی ناشی از برهم خوردن توازن قدرت است و نگرانی هر دو جریان موجب میشود که بیشتر در صحنه حاضر شوند و قدرتنمایی کنند؛ چرا که فکر میکنند آینده نظام جمهوری اسلامی بستگی به توازن قدرت در لحظه اتفاق یعنی زمانی دارد که قرار است رهبر آینده انتخاب شود و این انتخاب در تداوم روشی که جمهوری اسلامی در دههی آینده مدیریت خواهد شد بسیار تعیین کننده خواهد بود.
– نهادهای قدرت همچون سپاه پاسداران و روحانیون تا چه حد در این انتخاب تاثیرگذار هستند؟
– به نظر من آنها به شدت تاثیرگذارند؛ به خصوص نهاد قدرتمندی همچون سپاه پاسداران با توجه به گستره و سیطرهای که بر نهادهای امنیتی، اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی دارد اثرگذاری بیشتری دارد اما همین موضوع دقیقا یکی از چالشیترین موضوعات کنونی جمهوری اسلامی است. در طول بیش از دو سال گذشته و در سالهای پیش روی دوران ریاست جمهوری آقای روحانی بارها و بارها با یک نوع جنگ قدرت روبرو هستیم که در آن طرفین میخواهند یکدیگر را از صحنه خارج کرده یا میزان نفوذش را کم کنند تا بتوانند منافع و سهم بیشتری را در دوران پس از آقای خامنهای داشته باشند. بر این باورم که نتیجه این جنگ در این سالها نشان خواهد داد که کدام نیرو دست بالا را خواهد گرفت و کدام نیروها در اینکه چه فردی رهبر آینده جمهوری اسلامی شود، تعیین کننده خواهند بود. فکر میکنم روحانی و هواداران او در حال حاضر قصد دارند که به مرور دست سپاه پاسداران را از عرصههای مهم به ویژه عرصه اقتصادی کوتاه کنند، نیروهایی که در دوره گذشته بخش بزرگی از قدرتِ اقتصادی- سیاسی را در دست گرفته بودند حالا دارند عقب رانده میشوند. حتی در سال گذشته خود رهبر جمهوری اسلامی وارد میدان شد و به این مساله که چرا دولت به اندازه کافی به سپاه امتیاز یا باج نمیدهد اعتراض کرد. نهادهای قدرتی که شما نام بردید و در ساختار فعلی جمهوری اسلامی درگیر هستند، بر این باورند که هر کدام قدرت بیشتری داشته باشند میتوانند در اینکه چه کسی و یا چه جریانی رهبر آینده باشد تاثیرگذارتر باشند. از آنجا که ما هماکنون درگیر این دعوا هستیم نمیتوانیم پیشبینی کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد اما شاید بتوان در پایان ۴ سال دوره ریاست جمهوری آقای روحانی گفت که کدام طیف توان بیشتری برای به قدرت رساندن فرد مورد نظر خواهد داشت.
– در تمام تحلیلها ما از نیروها و منابع قدرت درون سیستم صحبت میکنیم و کمتر به نقش مردم اشاره داریم، شما نقش مردم در تعیین رهبر آینده جمهوری اسلامی را تا چه حد اثرگذار میدانید؟
– فکر میکنم که نقش مردم بسیار تاثیرگذار است. همین اتفاقاتی که در طول ۳ سال گذشته رخ داد نشان میدهد که اگر نقش مردم و تاثیرات آن را در نظر نگیریم اشتباه بزرگی کردهایم. اما باید در نظر داشت که در ساختار جمهوری اسلامی دیدگاههای متفاوتی نسبت به نقش مردم وجود دارد. نگاهی که بسته به نیاز و تحلیل آن بخش٬ در مقاطع خاص دست بالای نظام را دارد و نقش مردم را پررنگ و یا کمرنگ میکند. برای مثال نهادهایی که تحت کنترل آقای خامنهای هستند زمانی که احساس کنند بسیار تحت فشار هستند و ضعیف شدهاند، نیاز به یک نمایش قدرت مردمی دارند و آن زمان است که تعدادی از درها را باز میکنند یا اینکه اجازه میدهند کاندیدایی در انتخابات حضور پیدا کند که برای مردم جاذبه داشته باشد. اما همین سیستم فکری در سال ۸۸ برای نقش مردم اهمیتی قائل نشد. در مجموع این مساله کاملا به این بستگی دارد که هسته اصلی تصمیمگیر قدرت با توجه به شرایط بینالمللی و منطقهای تا چه حد به نقش مردم نیاز دارد. آنچه اهمیت دارد این است که در تحولاتی که در ۳ سال گذشته به سیستم تحمیل شده است، نقش مردم بسیار مهم بوده و کسانی که به قدرت رسیدهاند توانستهاند توازن قدرت را تغییر دهند٬ به جز این نیروی اجتماعی و رای مردم عملا قدرت دیگری ندارند. اگر روحانی را با روحانی ۱۵ سال قبل مقایسه کنید میبینید که بیشتر از مردم و حق مردم صحبت میکند، چرا که خود را بیشتر وامدار رای مردم میداند. به همین دلیل فکر میکنم که این بخشی که تا امروز توانستهاند در برابر خواست مردم نرمشی را به نظام تحمیل کنند و کمی دست بالا را بگیرند، مجبور هستند که به خواست مردم توجه بیشتری کنند. روحانی چون قدرت اسلحه و اقتصاد را در اختیار ندارد همچنان به نقش مردم توجه بیشتری نشان میدهد؛ مردمی که احتمالا در تعیین رهبر آینده و اینکه چه کسی با پایگاه اجتماعی بالا به آن درجه از قدرت برسد نقش بسیار مهمی خواهند داشت.