سارا دماوندان (+ویدیو) داریوش آشورى نامی آشنا برای علاقمندان فلسفه و علوم سیاسی و همچنین کسانی است که معتقد یا منتقد نوشتههای جلال آل احمد و سید احمد فَردید هستند. آنگونه که در زندگینامه آشوری آمده است، او دانش آموختهٔ دبیرستانهای البرز و دارالفنون است.
در دوران نوجوانی با مطالعهٔ نشریات حزب توده ایران به آن حزب گرایش پیدا کرد و پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مدتی عضو سازمان جوانان حزب توده بود.
وی پس از چندی در سال ۱۳۳۶ به حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) پیوست. مطالعه سنجشگرانه موقعیت و هستیشناسی روشنفکر ایرانی را داریوش آشوری با نقد کتاب «غربزدگی» آل احمد آغاز کرد. نخستین کتاب او، به نام «فرهنگ سیاسی» در روزگار دانشجوییاش منتشر شد که هنوز هم در ایران با نام «دانشنامهٔ سیاسی در زمینهٔ علوم سیاسی» یک کتاب مرجع به شمار میرود و تا کنون بیش از سی چاپ از آن منتشر شده است. «زبان شناسی و زبان باز»، «عرفان و رندی در شعر حافظ» و ترجمه «چنین گفت زرتشت» از فریدریش نیچه و «شهریار» از ماکیاولی از آثار او است.
حال پس از سالها که از نقد او بر کتاب «غربزدگی» میگذرد، داریوش آشوری در نشستی به موضوع غربزدگی و طرح آنها از سوی احمد فردید و جلال آل احمد پرداخت.
این نشست جمعهی گذشته با حضور معتقدان و منتقدان نظریات غربزدگی، در «کافه لیت» در شهر پاریس برگزار شد.
در این جلسه ابتدا داریوش آشوری به شکل گرفتن واژه غربزدگی پرداخت. بنا به گفته او سید احمد فَردید برای نخستین بار این واژه را بر سر زبانها انداخت. یک واژهی فارسی و غیر وارداتی٬ واژهای که دارای بار منفی بود و نشان از یک بیماری داشت. به گفته آشوری بار مفهومی مورد نظر فردید بیشتر فلسفی و متأثر از مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی بود.
آشوری با اشاره به این مطلب که فردید نقد هایدگری را از طریق هانرى کوربَن آموخته بود گفت: کوربَن به عنوان نماینده فرهنگی فرانسه با سهروردى و ابن عربى، آن هم پس از پایان جنگ جهانی آشنا بود. کوربَن در آن زمان به شدت از تمدن مدرن انتقاد مىکرد و آن را برای بشر مشاء انحطاط مىدانست و مدافع نظریات هایدگر بود. به گفته آشوری، در آن زمان فردید نیز که از شهر یزد آمده و دارای خانواده مذهبی بود، آماده پذیرش هایدگر بود و همان زمان جلب نظریه غربزدگی شد.
احمد فَردید سواد نوشتن نداشت
به گفته آشوری، فردید خوب حرف میزد اما سواد نوشتن نداشت. وی در توضیح این موضوع افزود: «نداشتن علم و توانایی نوشتن از مشکلات فردید بود. فلسفه اصالت وجود هایدگر را میدانست، افلاطون و ارسطو را میشناخت اما بلد نبود بنویسد و آن زمانی که در برخی جلساتش از واژه غربزدگی استفاده میکرد جلال آل احمد با این مفهوم آشنا شد و کتاب غربزدگی را نوشت که مورد استقبال فردید قرار گرفت».
به گفته آشوری، واژه غربزدگی زمانی شکل گرفت که «جهان سوم» شروع کرده بود به انتقاد از غرب. افرادی مانند فردید و آل احمد از طریق افراد وابسته به چپ افراطى و ضد امپریالیست و مذهبیون جدید که ایدههاى مذهبى را با ایدههاى مدرن انقلابى تلفیق میکردند، تمام تلاششان براین بود که این واژه را در جامعه ترویج بدهند.
داستان تقابل شرق و غرب به زیان رشد تمدن غربى و اینکه در آینده آنها به سراغ بقیه ملتها و تمدنها میآیند برمیگردد. در کشورهایی مانند چین، ایران و هند مفهوم جدیدی ساخته میشود به نام «اوریانتالیسم». مفهومی که شرقىها، خاورمیانه و شمال آفریقا را به عنوان «اوبژه اوریانتالیسم» در نظر میگیرد و ساکنان آفریقاى سیاه را به مثابه «اوبژهى آنتروپولوژى» یا انسانشناسی. در آن زمان دنیاهاى شرقى نیز نیاز به استعمار پیدا مىکنند و ایران به مقدار زیادى کوچک مىشود و از همان زمان است که عقده حقارت شرق نسبت به غرب پیدا مىشود و «منورالفکرى» شکل میگیرد. منورالفکرى که ترجمه éclaircissements است از دوران ولتر بر سر زبانها افتاده بود.
آخوندزاده نخستین منورالفکر ایرانی
داریوش آشوری نخستین منورالفکر ایرانی را میرزا فتحعلی آخوندزاده دانست و اضافه کرد منورالفکران ایران در دوران قاجار برای دیدگاههای خود دلایلى داشتند؛ آنها از جمله میگفتند که ما کشوری پیشرفته بودیم اما عربها تمدن ما را ویران کردند. به گفته آشوری این تفکر در آن زمان آنقدر قوی بود که در دوره رضا شاه آرزو این بود که به دوره ساسانى برگردیم و در نتیجه این تفکر بود که «اسلامیت» باید فداى «ایرانیت» میشد.
این نویسنده و منتقد اجتماعی به روی کار آمدن رضا شاه، فعالیت نواب صفوی و اقدامات آیتالله خمینی نیز اشاره کرد و گفت: ذهنیتها بر این بود که بعد از جنگ جهانى رضا شاه مىرود و دوباره اسلامیان همانند نواب صفوى بر سر کار خواهند آمد اینگونه بود که آخوندهاى سرکوب شده مثل خمینى سر بر آوردند. از طرفی دیگر، احمد کسروى که ادامهى ایدههاى منورالفکرى بود و خدا را به مفهوم کانتى آن قبول داشت سعی میکرد مردم را به اخلاق فرا بخواند. در این میان مهندس بازرگان در دانشکده فنى٬ یک جریان اسلامى راه انداخت که بعدها به او لقب «پدر روشنفکران دینى» داده شد. آن زمان بود که واژه غربزدگى و طاغوتزدگى و نمونههای اینچنینی رایج شد. مفهوم غربزدگى فردید اما با انقلاب جا افتاد.
نظرات فَردید بیپایه و اساس بود
داریوش آشوری نظرات فردید را بدون پایه و اساس نامید و افزود: نظریه فردید پایهى محکمى نداشت و درهم و برهم بود. به گفته این نویسنده و مترجم٬ فردید با وقوع انقلاب اسلامى یک میدان بزرگ پیدا کرد، گاهی از شاه دفاع مىکرد و گاهی از هایدگر . در این میان نسل انقلاب ضد غربى دور فردید جمع شدند، عدهاى شیفتهى او شدند، چون با انرژى حرف مى زد و با استدلال خاص خود. کسانى که زمینهى مذهبى داشتند از او حمایت میکردند. سخنانش حد وسط فرهنگ غربى و عرفان اسلامى بود و بر همین اساس سخنانش در کیهان آن دوران به چاپ میرسید. در این میان بعضى از مریدانش مثل میرشکاک به جنون رسیدند. او از منتقدان شدید بازرگان، بنیصدر و عبدلکریم سروش به حساب میآمد.
آشوری اضافه کرد که از نظر او پدیدارشناسى را فردید و «روشنفکرى» را حزب توده درست کرد.
آل احمد منتقد غرب نبود
در پایان این جلسه یکی از افراد حاضر در نشست، با انتقاد به برخی از نقدهای داریوش آشوری بر کتاب «غربزدگی» آل احمد ضمن طرح پرسش گفت: من معتقد هستم که کتاب «غربزدگی» آل احمد انتقاد به غرب نبود بلکه به گفته او غربزدگی غرب و شرق پیش از آنکه مفاهیم جغرافیایی باشند دو مفهوم سیاسی هستند و ما به عنوان روشنفکران جهان سوم و افرادی که زیر این سلطه قرار داریم چگونه باید از نظر تکنولوژی و فرهنگی به تقابل برسیم؟ آیا میتوان گفت که آل احمد ضد غرب نبود بلکه ضد وابستگی بود؟ و پرسش دیگر من این است که شما قبل و بعد از کودتای ۲۸ مرداد را تجربه کردید، انقلاب را تجربه کردید، در غرب حدود ۳۰ سال است که زندگی میکنید، نگاه شما درباره غرب چیست؟ آیا نگاه شما یک نگاه انتقادی است؟ ایا نگاه شما یک نگاه فردی نیست؟
داریوش آشوری در پاسخ گفت: درباره آل احمد باید بگویم که جلال به مرور زمان ضد غرب شده بود. او آخوندزاده بود . یک نوستالژی به سنت داشت و معتقد بود که چرا ما باید ظاهرمان و فکرمان از غرب سرچشمه بگیرد. یک نگاه اصالتجو پشت افکار آل احمد بود که در کتاب «غربزدگی» نیز به آن پرداخته است. مثلا این پرسش که چرا من اُبژهی دنیای غرب هستم و دنیای غرب اُبژهی من نیست؟ و این برای جلال یک تحقیر محسوب میشد.
آشوری اضافه کرد که بخشی دیگر از انتقادات آل احمد بر میگشت به کینهتوزی و قدرت٬ در نسلهای اول روشنفکران ما همه دوست داشتند فردیدی بشوند و به همین دلیل هم آل احمد جذب مفهوم غربزدگی فردید شد بدون آنکه متوجه شود فردید خودش هم به حرفهایی که زد اعتقاد زیادی ندارد.
به گفته آشوری کتاب «غربزدگی» بسیار سطحی و خام است.
اینکه چرا فردید از غرب شکایت داشت و عمده مخالفتهای او از دید مذهب بود، پرسشی بود که از سوی یکی دیگر از حاضران مطرح شد. پاسخ داریوش آشوری این بود: «فردید بیشتر تحت تاثیر افکار و رفتار کُربَن بود. خودش را شیعه میدانست و به جهان پس از مرگ و روح اعتقاد داشت. فردید از کودکی مذهبی بود. دورانی از زندگیش را با صادق هدایت گذراند اما دوباره به مذهب برگشت. هرچند که در ظاهرش نشانهای از یک فرد مذهبی دیده نمیشد. کراوات استفاده میکرد. گاهی عرق میخورد اما بعد از انقلاب ظاهرش به شدت تغییر کرد. ریش گذاشت و در پوشش خود تغییراتی به وجود آورد».
یکی دیگر از شرکتکنندگان پرسید که آیا از نظر داریوش آشوری سنت و مذهب با هم در ارتباط هستند؟ وی پاسخ داد: بله و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. به گفته او، سنت بخشی از مشروعیت خودش را از دین میگیرد٬ بنابراین نمیشود آنها را از هم جدا کرد.
نشست «کافه لیت» با شرکت داریوش آشوری و بحث درباره «غربزدگی» با این پرسش و پاسخ پایان گرفت.
بخشی از سخنان داریوش آشوری درباره روشنگری: