وقتی روند سرکوب در سی و اندی سال گذشته را بررسی میکنیم، به چتری شبیه است که از بام مدرسه رفاه در حضور آیتالله خمینی به تدریج باز میشود و پس از اعدام و نابودی پایوران رژیم گذشته، سایهی سنگین خود را بر گروههای مخالف میگستراند:
نخست، به قول جمهوری اسلامی، بر گروههای «معاند» که عمدتا کمونیستهای مخالف و خارج از اردوگاه شوروی و نیز هواداران مبارزه مسلحانه و همچنین طرفداران حکومت پهلوی را در بر میگرفت، سپس بر گروههای «منافق» که عمدتا سازمان مجاهدین خلق ایران و طرفدارانش بودند، و آنگاه بر گروههای «موافق» که کمونیستهای طرفدار شوروی، عمدتا حزب توده ایران و برخی گروههای اسلامی را شامل میشد.
تار و مار شدن گروههای سیاسی با اعدام و زندان و تبعید و مهاجرت، به اینکه جمهوری اسلامی برای همیشه نفس راحت بکشد منتهی نگشت چرا که از یک سو اجبارا با تصفیههای درونی همراه بود و از سوی دیگر همزمان شد با به میدان آمدن نسل جدید و جامعهی جوانی که به نوبهی خود مطالبات خویش را اگر نه در گروههای حذف شده از صحنهی سیاسی جامعه، بلکه در آنچه خود در پی بنا کردن آن بود میجست. جنبش دانشجویی و جنبش زنان در دههی هفتاد خورشیدی، درست پس از دههی سیاه شصت، حاصل این جستجو بود که آنها هم وحشیانه از سوی رژیم سرکوب شدند.
دههی هشتاد، آبستن همهی مطالبات سرکوبشدهای بود که روی هم تلنبار شده و در سال ۸۸ در فرصتی پیشبینی نشده، بروز کرد. این دهه همزمان بود با رشد غولی که هیچ سرکوب سازمانیافتهای در مرزهای یک کشور قادر به مهار آن نیست: فضای مجازی و امکانات عظیم تکنولوژی ارتباطات که به طور روزافزون مرزهای رابطه را از میان بر میدارد.
در چنین شرایطی جمهوری اسلامی ایران دیگر خود را در برابر چند گروه و حزب و فرد نمیبیند که به آسانی بتواند آنها را از میان بردارد. بلکه جامعهای جوان و پویا در برابر آن قرار دارد که با دهها نیروی موازی سرکوبگر و هزینههای نجومی نتوانسته از پس آن بر آید. سرکوب نیروی عظیمی که عمدتا جوانان هستند به اتهام کارهایی که در یک جامعه متعارف کاملا پیش پا افتاده به شمار میرود، ریسکی نیست که بتوان تن به آن داد. از همین رو، این سرکوب بیشتر به بازی موش و گربه تبدیل شده است. بازداشت مدلها و مانکنهایی که در رسانههای مجازی به ویژه اینستاگرام فعال هستند و خبرش مانند بمب در رسانههای جهان ترکید و موجبات تمسخر رژیم ایران را فراهم آورد، بیچارگی آن را در برابر روندی به نمایش میگذارد که رشد و گسترش آن از دست حکومتها خارج است.
رژیمهای سرکوب اگر قصد بقا در جهانی را دارند که فضای مجازی به یکی از عناصر تعیینکننده روش زندگی در آن تبدیل شده است، دچار خیالاتاند. این فضا، جوامع باز و رژیمهای دمکراتیک را نیز غافلگیر کرده است چه برسد به ساختارهایی مانند حکومت اسلامی در ایران.