کامیار بهرنگ- در هفتههای گذشته گزارشهایی مبنی بر حضور کودکان در صحنه بازسازی قتل، برگزاری مراسم نمایشی عقد در حضور مسئولان و همچنین مراسم تشییع جنازه کشته شدگان در سوریه برای باری دیگر موضوع روانشناسی کودک را که هیچ جایی در فرهنگ حاکم بر کشور ندارد، مطرح کرد.
به باور بسیاری، استفاده از کودکان در چنین موقعیتهایی میتواند اثرات ویرانگری در پی داشته باشد. در مشهد صحنه قتل مادر و دو دختر ۳ و ۶ ساله با حضور دو کودک بازسازی شده است. اقدامی که با واکنش برخی فعالان اجتماعی و حقوق کودک روبرو شد؛ به باور یکی از این فعالان «این کارها نقض حقوق کودکان نیست بلکه جنایت علیه کودکان است».
از سوی دیگر در عکسهای منتشر شده، اهالی محل و بخصوص کودکان بر بام خانههای اطراف جمع شدهاند تا حتی شده از دور هم شاهد این بازسازیهای غیرانسانی باشند.
به فاصله کوتاهی، باشگاه خبرنگاران جوان با تیتر «عقد دو دانشآموز دبستانی یزدی باحضور مسئولان!» جنجالی جدید به راه انداخت. بسیاری در رسانههای اجتماعی بدون توجه به متن خبر تنها از روی تیتر واکنش نشان داده و آن را محکوم کردند. حال آنکه در متن خبر آمده: «در این مراسم برنامه های متنوعی برگزار شد که از جمله میتوان به نمایش کودکانه عقد دو دانش آموز دبستانی اشاره کرد» بگذریم از اینکه خود این نمایش نیز به اندازه واقعیتاش سرشار از ابتذال فرهنگی حقوقی است. با این همه، موضوع از دو جنبه متفاوت قابل بررسی است؛
اول آنکه واکنش این فعالان به چه دلیل بوده و چه ریشههایی دارد؟ و دوم اینکه چنین برنامههایی به روی کودکان تاثیرات معین مثبت یا منفی دارد؟
برای بررسی این رفتارها و اثرات روانی آن بر کودکان با دکتر نوشین ثابتی، روانشناس و مشاور خانواده به گفتگو پرداختیم. دکتر نوشین ثاتبی بیش از پانزده سال به عنوان روانشناس آموزشی با ادارات آموزشی ایالت کالیفرنیا (دبستان و دبیرستان) و زندانهای نوجوانان همکاری داشته است.
-اجرای این نمایشها زمانیکه کودک به قول معروف «خاله بازی» میکند، آن هم باحضور مسئولان به اصطلاح آموزشی، چه تغییری در مناسبات کودکانه به وجود میآورد؟
– به طور کلی شرکت کودکان در تئاتر و نمایش، کار خوب و سازندهای است. کودکان با بازی نمایشی یاد میگیرند و اجرای نقش به قوه تخیل و اعتماد به نفس آنها کمک میکند. زمانی که به آنها نقشهایی همچون قهرمانان افسانهای یا حیوانات داده میشود تا به صورت بازی و نمایش در حضور دیگران اجرا کنند امکان رشد قوه تخیل و ابراز وجود آنان فراهم میشود.
تنها باید به خاطر داشت که هرگز فشاری به روی کودک گذاشته نشود و اینکار به رقابت نیانجامد و صرفا به عنوان یک کار تفریحی و سرگرمی به حساب آید. شرکت در نمایش در حضور جمع به همان اندازه که نواختن موسیقی و شرکت در رسیتالهای مدرسه یا بازیهای ورزشی مفید است، درست و بجا است.
اما در مورد نمایش مورد بحث، یعنی «مراسم عقد دو کودک» پرسشهای زیادی برایم مطرح هست. برای مثال جزئیات نمایش و پیامی که به کودکان بیننده و شرکت کننده داده شده چه بوده؟ نکته دیگر آنکه از بین سوژههای بسیاری که برای ذهن پویا و در حال فراگیری کودک مفید است، چرا «مراسم عقد» که ربطی به دنیای کودکی و آموزشی کودکان ندارد انتخاب شده؟! هدف از شرکت «مسئولین» که همانا معاون و روسای آموزشی و نهادهای اسلامی هستند چه بوده و تبلیغات و بازتاب گسترده نمایش یادشده در رسانهها به چه منظوری انجام شده است؟
بنا به گزارش رسانههایی که آن را چاپ کردهاند، برنامههای بسیاری در این مراسم اجرا شده، چرا عکسها تنها از این مراسم عقد همراه با تیتر بزرگ خبری بوده که فقط به آن اشاره میکند؟!
– تمام این مسائل موجب واکنشهای بسیاری در رسانههای اجتماعی شد. اینکه یک «نمایش» با واکنش بسیار منفی برخی از کاربران شبکههای اجتماعی روبرو میشود نشان از واقعیتی دارد که اهمیت بیشتری از این نمایش دارد. شما این واقعیت یعنی تشویق و ترویج ازدواج کودکان و نوجوانان را چگونه ارزیابی میکنید؟
– به نظر من نه واکنش مردم فقط منفی نبوده بلکه حاکی از احساس مسئولیت است. همچنان که پرسشهای بالا برای من مطرح است، مردمی که طی نزدیک به چهار دهه با افکار واپسگرا و خدئهگر نظام فاشیست حاکم بر ایران آشنایی دارند نیز به این نمایش به اصطلاح کودکانه و معصومانه نوع دیگری نگاه میکنند. مردم آنقدر آگاه هستند که بدانند در زمانیکه سن ازدواج قانونی به حداقل رسیده و سن عقد شرعی به سنین کودکی کاهش یافته، نمایشهای اینچنینی به منظور مغزشویی و عادی کردن این جنایات است. این در شمار ترفندهایی است که رژیم آخوندی از آن به نفع خود استفاده میکند. جای تعجب نخواهد بود که بدین ترتیب به زودی شاهد نمایش مراسم صیغه توسط کوکان نیز باشیم!
آنان که در شبکههای اجتماعی به تجزیه و تحلیل این موضوعات میپردازند، در واقع به وظیفه شهروندی خود عمل میکنند. به تصور من مشارکت گسترده مردم در موشکافی و افشاگری این گونه تمهیدات موزیانه، ریشه در مسئولیتپذیری آنها دارد و گام مهمی در مسیر مبارزه مدنی است.
– در خبر دیگری که حتی در روزنامههای داخل ایران هم به آن اعتراض شد، استفاده دو کودک برای بازسازی صحنه یک جنایت بود. این بازسازی چه تاثیری بر روان آن کودک خواهد داشت؟
– اجازه بدهید پاسخم را با یک مقدمه کوتاه آغاز کنم؛ میدانیم که درجه آسیبپذیری و تاثیر خشونت یا مواجه شدن با خطر در کودکان در سنین مختلف متفاوت است. برای مثال کودکان خردسال تا سنین ۵ تا ۶ سالگی میتوانند برگشت به نوزادی را تجربه کنند و واکنشهایی مانند خیس کردن جای خود و مکیدن انگشت را از خود نشان دهند. برخی خردسالان برای مدتهای طولانی از حرف زدن خوداری میکنند، به مادر خود میچسبند و جدا نمیشوند که همه اینها حاکی از اضطراب و ترس است یا برخی در بازی خشونت به کار میبرند. در حالی که کودکان سنین دبستان با توجه به توانایی ذهنیشان خطر را درک میکنند اما چون قدرت دفاع و یا کمکرسانی و یا کمک خواستن ندارند احساس درماندگی، خجالت و گناه را تجربه میکنند. نوجوانان اما در زمان قرار گرفتن در موقعیت خطر اغلب اقدام به دفاع و درگیر شدن میکنند که میتواند خطر را به فاجعه تبدیل سازد. همه این کودکان و نوجوانان همچنین میتوانند دچار ناهنجاریهایی مانند دیدن کابوس، مشکلات عاطفی، رفتاری و اجتماعی، و رنج بردن طولانی مدت از اضطراب، افسردگی، خشم، عدم اعتماد به نفس، خشونت، عدم توانایی ایجاد رابطه سالم با دیگران شوند، یا به استفاده از الکل و مواد مخدر روی بیاورند و یا اقدام به خودکشی کنند. اغلب این آسیبها اگر درمان نشود میتواند برای باقی عمر با شخص بماند.
حال در فاجعه ای که اتفاق افتاده یعنی قتل مادر و دو فرزند خردسالش، میبینم دو کودک که به نظر میرسد ۶-۵ و ۹-۸ ساله باشند در این ماجرای جنایی نقش قربانیان را بازی میکنند. در فیلمی که به منظور «تبلیغات هنر پلیسی» گرفته شده، دیده میشود که قاتل با در دست داشتن چاقو و تبر، هر چند پلاستیکی، صحنه هولناکی را بازسازی میکند و در همان حال چاقو را زیر گلوی کودک میگذارد تا نشان دهد چگونه او را به قتل رسانده است. همزمان بازپرس پرسشی را مکرر میپرسد و از قاتل پاسخ میخواهد. در تمام این مدت کوچکترین توجهی به کودکانی که زیر دست و پا و چاقو و تبر، شاهد این همه خشونت و بازگو شدن صحنههای وحشتناک هستند نمیشود. صحنه کشتار افرادی که از بستگان این کودکان هستند و به طور قطع با آنان روابط عاطفی نزدیکی نیز داشتهاند، در حضور آنان بارها مرور میشود. هر چند که ظاهر کودک کوچکتر آرام به نظر میرسد اما نگاه پرسشگر و گیج او و همچنین علائم ترس و ماتزدگی در چهره دختر بزرگتر کاملا هویداست. در واقع بچهها صحنه کشته شدن این خانواده را با شنیدن و دیدن همه چیزهایی که گفته شد، مانند کابوس وحشتناکی تجربه کرده و آسیب دیدهاند.
مشخص نیست مادر و پدر این کودکان چرا اجازه چنین کاری را دادهاند! شاید در مقابل دریافت پول، و یا چون «ماموران» امر کرده بودند، و یا تنها به دلیل ناآگاهی! اما پرسش این است که حقیقتا استفاده از این کودکان چه لزومی داشت؟ آیا نمیشد از مجسمه یا حتی بزرگسالی که زانو بزند تا قدش کوتاه شود استفاده کرد؟ تازه وقتی که خود مجرمین به قتل اعتراف کرده بودند، چرا باید چنین صحنهای را ترتیب داد؟! در گزارشی دیگری گفته شده که شرکت کودکان و ایفای نقش قربانیان توسط آنان، تحت نظارت روانپزشک انجام گرفته است! در درستی این ادعا و سلامت عقل آن روانپزشک جدا تردید دارم. در چنین مواردی حتی اگر کودک واقعا شاهد عینی جنایت هم بوده باشد، گفتگو با او در محلی امن، با همیاری متخصص روانشناس و تنها در زمانی که کودک آمادگی کامل داشته باشد انجام میشود.
در سیستم قضاییای که متهمین بدون حق داشتن وکیل مدافع، با تشکیل دادگاههای صحراییِ چند دقیقهای، یا حتی بدون محاکمه، به طنابِ دار سپرده میشوند، این نمایشهای سبکسرانه و تبلیغات مضحک، ادامه سیاست عوامفریبانی است که مدتهاست حنایشان رنگ باخته و در میان مردم با خرد و جوانان آگاه، خریداری ندارند.
جای بسی تاسف است، من طی پانزده سال خدمت در اداره آموزش و پرورش ایالت کالیفرنیا به عنوان روانشناس آموزشی، و سالها کار با زندان نوجوانان به عنوان روانشناس، هرگز شاهد اتفاقی به این عجیبی، یعنی استفاده از کودکان در بازسازی صحنه جنایت نبودهام و تصور نمیکنم این کار در هیچ کجای جهان صورت گرفته باشد! امیدوارم مددکاران اجتماعی و روانشناسان برای کمک به این دو کودک اقدام کنند.
– یک جنبه دیگر که اهمیت دارد، حضور کودکان همسایه بر بام بود تا بتوانند این بازسازی را حتی از دور هم که شده تماشا کنند. چرا؟ چرا این کودکان برای دیدن صحنهی یک جنایت به پشت بام میروند؟! آیا این را میتوان با حضور کودکان و جوانان در اعدامها علنی مرتبط دانست؟
– بله، این کار با تماشای مراسم اعدام فرقی ندارد. اعدام و شلاق در ملاء عام، سیاستی است که حکومتهای توتالیتر و ضد مردمی برای ایجاد ترس، ترور و به بردگی کشیدن مردم استفاده میکنند. خوشبختانه دیده میشود که اکنون مردم برای «عدم» اجرای حکم اعدام تجمع میکنند، یعنی همان سرپیچی مدنی. کودکان هم به هر حال ذهنی کنجکاو دارند و میخواهند همه چیز را بدانند و تجربه کنند، این وظیفه پدر و مادر و جامعه است که آنان را از چنین جنجالهایی دور نگه دارند. بار دیگر یادآور میشوم که گفتگو و به چالش کشیدن این گونه معضلات توسط کاربران شبکه های اجتماعی، اقدامی موثر و ضروری است که باید همچنان به آن ادامه داد.