هفته گذشته مراسم رونمایی کتاب «گذر از خوابهای سیاه و سفید» مهتاب صبوری در گالری «روزخوش» در پاریس برگزار شد.
این کتاب در سال ۱۳۷۸ در ایران توسط انتشارات افراز به زبان فارسی چاپ شده و به تازگی توسط انتشارات ریونو در پاریس به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شده است.

مهتاب صبوری نویسنده و مترجم است. او در یک خانواده فرهنگی در خراسان متولد شده، مادرش زری ظفرمحجوب سردبیر روزنامه «بانوان» در مشهد و پدرش محمد صبوری جزو هیئت تحریره روزنامه «خراسان» بود.
مهتاب صبوری در هجده سالگی ایران را به مقصد پاریس ترک میکند، در فرانسه ادامه تحصیل میدهد و موفق به دریافت لیسانس در رشتهی ادبیات فرانسوی از دانشگاه سوربن میشود.
از ترجمههای او می توان به کتاب «اسکار و خانم صورتی» نوشته اریک امانوئل اشمیت و «آوای گرسنگی » نوشته ژان ماری گوستاو لوکزیو اشاره کرد که هر دو در ایران منتشر شدهاند.
«گذر از خوابهای سیاه و سفید» اولین مجموعه داستان مهتاب صبوری است. پس از آن «قصه بی کلام» و «رودخانه نقرهای» است که هر سه این کتابها در ایران توسط انتشارات «افراز» منتشر شدهاند. او همچنین مشغول نوشتن چهارمین داستان خود با نام «سه میدان ترتر» است که قرار است به صورت نمایشنامه به زبان فرانسه چاپ و منتشر شود.
مهتاب صبوری در گفتگوی کوتاهی با کیهان لندن از تجربه خود در نویسندگی و تحقق رویاهایش صحبت و تاکید میکند که در تاریخ زندگیش روز رونمایی از کتابش در پاریس به عنوان یک روز مهم ثبت خواهد شد. او میافزاید: «من فکر میکنم خوابها و آرزوهای عمیق انسانها روزی برآورده خواهند شد، مادر و پدر من که هر دو قلم بی نظیری داشتند آرزویشان این بود که یکی از فرزندانشان نویسنده شود، امروز رویای آنها و دغدغه سالهای زندگیم را به تماشا نشستهام.»
او در ادامهی گفتگو با کیهان لندن توضیح میدهد: «اولین داستان من، یعنی «گذر از خوابهای سیاه و سفید»، میتوانم بگویم داستان زندگی خودم است. داستان نقاشی که در دهکدهای زندگی میکند که فقط کشاورزان و نقاشان در آنجا زندگی میکنند. داستان در زمانی روایت میشود که فصل انارچینی است. این نقاش هر نقشی که میکشد سیاه و سفید میشود و بعدها در ادامه متوجه میشویم که بر اثر یک فاجعه رنگها این دهکده را ترک کردهاند.
داستانهای من انتزاعی و سرشار از رنگ و سمبل هستند. این مجموعه که اولین کار من نیز هست به نوعی قدردانی از کشور میزبان من، فرانسه است. قدردانی از کشوری که به من اجازه داد رویاهایم را در آن واقعیت ببخشم. فرانسویهای مردمانی شیفته شعر و ادبیات هستند و از این رو به فرهنگ ما بسیار نزدیکند. من همیشه از اینکه ایرانی هستم در این کشور احساس غرور کردهام. ایرانیها مردمی مقاوم و سخاوتمند هستند، با فرهنگی بسیار غنی که بر پایه ادبیاتش استوار است. و من باور دارم که ایران جایگاه خود را دوباره در جهان پیدا خواهد کرد.»
-چطور شد که تصمیم گرفتید این کتاب را به زبان فرانسه منتشر کنید؟
-زمانی که این داستان را با کمک یکی از دوستانم از فارسی به فرانسه ترجمه میکردم دوستم بسیار از داستان خوشش آمد و رنگآمیزی و عناصر داستان را بسیار دوست داشت و به من گفت این داستان میتواند آن کشش و گیرایی لازم را برای فرانسویان داشته باشد و میتوانم بگویم که این خود کتاب بود که ناشرش را پیدا کرد و به مرحله چاپ رسید.
-کتابهایی که در ایران چاپ کردید با مشکل سانسور و ممیزی مواجه نشدند؟
-در واقع نه، به این دلیل که داستانهای من بسیار ساده هستند و پر از امید. و نکته دیگر اینکه فکر میکنم ما خودسانسوری را به طور ناخودآگاه در خودمان داریم، مثلا در زمان نوشتن یک چیزهایی را نمینویسیم و حتی به نوعی این خودسانسوری فرهنگی است که در ما نهادینه شده و خودمان پیشاپیش کار سانسور را انجام میدهیم! بیشتر ما در سکوت زندگی میکنیم و یک حرفهایی را هیچگاه بازگو نمیکنیم.
-سال هاست که مینویسید و حاصلش تا امروز سه کتاب است. آیا به دلیل شغل نمیتوانید وقت بیشتری صرف نوشتن کنید؟
-من سالهاست که مینویسم اما فکر میکنم نوشتن احتیاج به پختگی دارد، متن خودش مستقل است و نویسنده تصمیم نمیگیرد که کی بنویسد، این متن است که تصمیم میگیرد که من چه زمانی آن را بنویسم. تمام این سالها باید تجربه کسب میکردم.
من اگر انقلاب سال ۵۷ هم رخ نمیداد باز هم ایران را ترک میکردم چرا که تشنهی شناخت و تجربه بودم و دلم میخواست دنیا را بشناسم و کشف کنم. امروز میتوانم بنویسم و برگشتهام به سرچشمهام. تجربه لازم است تا هر کلمه بتواند گویای یک حس باشد چرا که تعریف یک مسئولیت است. یک داستان با نوشته شدن متعلق به بیگانهها میشود و امروزه هر صفحه دارای پیام و ارزش است و هر مولف جهانبینی و دیدگاه خودش را در متنش بیان میکند و همین تفاوتهاست که آثار مختلف را از هم منفک و زیبا میکند.
در پایان گفتگو با کیهان لندن، مهتاب صبوری با شور میافزاید: «نویسندگی به وقت کافی نیاز دارد و من هنوز این امکان را پیدا نکردهام تمام وقتم را در اختیارش بگذارم. آخرین کتابی را که در دست دارم حدود چهار سال است دارم روی آن کار میکنم. ۲۰۰ صفحه مینویسم و ۱۰۰ صفحه پاک میکنم. من باید یک چیزی را خیلی عمیق زندگی کنم تا بتوانم در موردش بنویسم و این احتیاج به زمان دارد. من قصهنویس هستم و معتقدم زندگی یک معجزه است و من این معجزه را زندگی کردهام. امیدوارم بتوانم به زودی از تمام کارهایم صرف نظر کنم و تمام وقتم را به کلمات پناه ببرم.»