سارا دماوندان – (+عکس) فیلم جان دادنش در کمترین زمان ممکن دست به دست شد و تمام دنیا آن را دید و گریست. صحنه مرگش آنقدر دلخراش و غمانگیز بود که نه تنها مردم عادی بلکه سیاستمدارن بزرگ دنیا نیز همچون باراک اوباما نسبت به آن واکنش نشان دادند. نامش و فیلمش آنقدر در تمام دنیا منتشر شد که حتی رسانههای وابسته به حکومت نیز نتوانستند آن را سانسور کنند و در مقابل به ترفندهای دیگری از جمله معرفی افراد تقلبی و نمایشهای مضحک و مبتذل کردند.
هفت سال است که ۳۰ خرداد یادآور مرگ تلخ و تکاندهندهی ندا آقاسلطان در برابر دوربینی است که به هزاران چشم در سراسر جهان تبدیل شد. زنی که به گفته اطرافیان نزدیکش رأی نداد، وابسته به هیچ گروهی نبود اما در اعتراضات انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری شرکت کرد و کشته شد. «ندا» به فریادی تبدیل شد که در گلوی مردمی بغض شده بود که سالها هر فشاری را تحمل کرده بودند، هنوز هم تحمل میکنند…
کاسپین ماکان از افرادیست که پس از کشته شدن ندا به دلیل رابطه نزدیکش با او مورد بازجوییهای پی درپی در ایران قرار گرفت و زندانی شد. او پس از آزادی به کشورهای گوناگونی سفر کرد تا بنا به گفته خودش چهره واقعی حکومت جمهوری اسلامی را به دنیا نشان دهد. کاسپین تلاش فراوانی انجام داد تا بتواند به وسیله یک دادگاه بینالمللی پرونده ندا را به جریان بیاندازد و دادخواهی کند. تلاش هایی که بنا به گفته خودش به دلیل قطع همکاری خانواده ندا با او بدون نتیجه ماند. به مناسبت هفتمین سالمرگ ندا آقا سلطان با او به گفت و گو نشستم.
-آقای ماکان، این گفتگو را با پرسش در مورد رأی دادن یا ندادن ندا شروع میکنم؛ گرچه شما به دفعات در مصاحبههایتان با رسانهها تاکید کردید که ندا در انتخابات ۸۸ شرکت نکرد و رأی نداد اما با این حال میخواستم یک بار دیگر این موضوع را در اینجا مطرح کنم چون میدانم هنوز ذهن خیلی از افراد درگیرش است.
-بله من بارها تاکید کردم که ندا هرگز رأی نداده بود و همیشه به من میگفت افتخارش به این است که شناسنامهاش پاک است به این معنی که هیچ وقت با مهر هیچ نوع انتخاباتی در حکومت اسلامی آلوده نشده. اولین باری که او میتوانست رأی دهد دورهی هشتم انتخابات ریاست جمهوری و کاندیداتوری محمد خاتمی بود و اکثر مردم حتی مخالفین سرسخت حکومت در انتخابات شرکت کردند اما ندا با جوانی و اشتیاقی که رأی اولیها دارند فریب نخورد و آن موقع هم رأی نداد. شاید جالب باشد بدانید نخستین و مهمترین شرط ازدواج او با من اتفاقا همین مساله بود، موضع سیاسی من در قبال حکومت اسلامی و تحریم هرگونه انتخابات.
– خود شما چطور؟ آیا هیچ وقت در انتخاباتی شرکت کرده بودید؟
-خوشبختانه نه. ابدا در هیچ یک از جریانات و انتخابات حکومت اسلامی شرکت نکرده و به هیچ عنوان حکومت را پشتیبانی نکردم، به قول ندا شناسنامهی من هم پاک بود و این هم یکی از نقاط همفکری و اشتراک ما بود. تنها زمانی که در تمام عمرم در یک انتخابات شرکت کردم سال گذشته در انتخابات نخستوزیری دولت کانادا بود آن هم به حزبی رأی دادم که مخالف سرسخت حکومت اسلامی است.
– پس ندا به رأی دادن به عنوان راهی برای تغییر اعتقادی نداشت، ولی استدلالش چه بود؟
-ندا جزو افراد انگشتشمار خردمندی بود که انتخابات را تحریم کردند، او خیلی ساده و روشن میگفت: مشکل اساسی ما در حقیقت وجود حکومت خودکامهی اسلامیست نه یک دست نشانده به عنوان رییس جمهوری که پیش از هر انتخابی توسط مردم، به تایید خود سیستم یعنی شورای نگهبان میرسد و تازه بعد از آن هم بایستی مورد عنایت یک نفر یعنی رهبر قرار گیرد، خندهدار است یک نفر جای هشتاد میلیون تصمیم میگیرد. ای کاش مردم این نکتهی ساده را درک میکردند که ایران دارای یک حکومت دیکتاتوری دینی یا به تعبیر خودشان ولایت مطلقهی فقیه است پس در چنین حکومتی چه فرقی میکند چه کسی رییسجمهور باشد؟! رأی دادن درچنین شرأیطی فارغ از اینکه چه کسی انتخاب میشود به معنی تایید و پشتیبانی حکومت است و بنابراین رأی دادن توهین به خود است. تصور کنید نیمی از رأی دهندگان که با اشتیاق فراوان به صف رأیگیری میروند زنان هستند در حالی که در این حکومت یک زن نمیتواند رییس جمهور شود و نمیتواند بسیاری از مشاغل و پستها را برعهده بگیرد، مثلا نمیتواند قضاوت کند و طبق قوانین اسلامی یک انسان کامل محسوب نمیشود با این حال همین زنان به سیستمی علیه خودشان رأی میدهند و نیم دیگر که مردها هستند بسیاری از حقوق سادهی اولیهشان توسط همین حکومت و به اصطلاح قانون اساسی سلب میشود با این حال آنها نیز با رأی دادنشان این موضوع را علیه خود تایید میکنند.
در هر صورت، ندا نمیخواست با رأی دادن حکومت را همراهی کند همیشه با هم در مورد پیدا کردن راهکاری برای پیکار علیه حکومت صحبت میکردیم و من تکرار میکردم که مشکل خود مردم هستند که حقوق خود را نمیشناسند، فریب میخورند، فراموش میکنند و بی تفاوت از مسایل میگذرند.
– پس چرا ندا پس از اعلام نتایج انتخابات ۸۸ به میان تظاهرکنندگان میرود؟
-چون ندا امید به سرنگونی حکومت داشت. من هم همین سوال را از او میپرسیدم، تو که رأی ندادی چرا به تظاهرات میروی؟ به ویژه اینکه برخی معترضین، فریبخوردگانِ عاملانِ حکومت مثل میرحسین موسوی هستند و غالبا شعارشان «رأی من کو» یا «یا حسین، میرحسین» است به این معنی که با رأی دادنشان در حقیقت به جمهوری اسلامی رأی داده و تنها خواهان تغییر یک مهره هستند. پاسخش این بود که: «البته، اما من باور دارم که این شعارها و خواستهها رفته رفته رادیکالتر شده و اساس حکومت اسلامی زیر سوال خواهد رفت.»
– آیا ندا اصولا سیاسی بود یا عضو حزب و گروه خاصی بود؟
-خوشبختانه ندا سیاسی به معنای عضویت در سازمانها و تشکلهای سیاسی نبود و هرگز درهیچ گروه و حزبی عضویت نداشت.
– چرا «خوشبختانه»؟
-چون او خیلی فراتر و خردمندتر از افراد به اصطلاح سیاسی بود به این دلیل که درد و درمان را میشناخت و مانند بسیاری از افراد سیاسی هیچ وقت به حکومت خدمت نکرده بود. او به خوبی میدانست که مشکل، اساس تشکیلات اسلامیست. پس همین که هرگز در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده و آن را تحریم میکرد، مفیدترین پیکار سیاسیش بود. آروز میکردم که این همه افراد مثلا روشنفکر و مدعی سیاست پس از دیدن نزدیک به چهار دهه جنایت و غارت دستگاه حکومت اسلامی، یک بار هم شده، شرکت در هر گونه انتخابات و تایید حکومت اسلامی را تحریم کرده و مردم را آگاه و ترغیب به قیام برای آزادی حقیقی میکردند..
– شما پس از کشته شدن ندا به اسراییل میروید و با رییس جمهور وقت شیمون پرز دیدار میکنید به طوری که خانوادهی ندا در این مورد واکنش نشان میدهند، چرا؟ نظر شما چیست؟
-اول اینکه باید بگویم من هرگز دنبال قدرت و شهرت نبودم و نیستم، پیش از هرچیز به عنوان نویسنده، فیلمساز، عکاس و روزنامهنگار شناخته شده بودم و این امر به دنبال خود به اندازهی کافی برای من شهرت در پی داشت، بی اغراق هر هفته یک خبری، مقالهای، گزارش یا مصاحبهای از من یا کارهایم در یک رسانه انتشار مییافت. بیش از ده نمایشگاه تخصصی و انفرادی فقط در داخل کشور برگزار کردم، در نمایشگاههای خارجی عکس شرکت کردم، چند کتاب منتشر کردم، چندین فیلم مستند ساختم و البته چندین جایزه گرفتم پس ملاحظه میکنید که من تا پیش از رخداد ۸۸ جایگاه اجتماعی خودم را داشتم. اما اینکه میفرمایید خانوادهی ندا در مورد سفر من به اسراییل واکنش منفی نشان میدهند و مخالفت میکنند باید عرض کنم نه تنها برای خانوادهی محترم ندا بلکه برای تمام افرادی که دنبالهروی اهداف تروریستی حکومت اسلامی هستند بسیار متأسفم و اتفاقا در اینجا از خانوادهی ندا خیلی دلگیرم که در پی معاشرتهای پی در پی با افرادی از حکومت که دستشان به خون هزاران ندا آلوده است به اطاعت از خواستههای حکومت اسلامی از طریق افرادی با عنوان اصلاحطلب تن میدهند.
البته موضعگیری خانوادهی ندا در مورد اسراییل به خودشان برمیگردد ولی این خانواده و هر فرد دیگری که خودخواهانه و ناآگاهانه آزادی و دموکراسی را برای خود خواسته و مرگ و جنگ و جنایت را برای مردمان دیگر میخواهد نمیتواند مدعی آزادیخواهی راستین باشد.
– چرا شما به اسرأییل سفر کردید؟
-به نظر من حتی طرح این سوال خود جانبدارانه است! چرا نمیپرسید به چه دلیل به سوییس رفتم و علیه جنایات حکومت اسلامی در سازمان ملل حرف زدم یا در پارلمان ایتالیا وجود حکومت اسلامی را زیر سوال بردم و یا بسیاری کشورهای دیگر؟! شاید شما به این دلیل میپرسید چون حکومت اسلامی هیچ وقت خواهان نابودی مردم سوییس، ایتالیا، آلمان و غیره و حتی انگلیس و امریکا هم نبوده! اما رسما بارها اعلام کرده که اسراییل باید نابود شده و از نقشهی جهان حذف شود! آیا تصور میکنید چون حکومت اسلامی برای ماندگاری خود و اقتدار در منطقه، دشمنتراشی میکند، من هم باید با اسرأییل دشمنی میکردم و به آنجا نمیرفتم و همسو با اهداف غیر انسانی حکومت اسلامی میشدم؟!
بدیهیست که برخلاف حکومت اسلامی که خواهان جنگ و نابودی حتی برای مردم اسراییل است، دولت اسراییل نه تنها با مردم ایران دشمنی ندارد بلکه دوستی خود را ثابت کرده، فقط کافیست نگاهی به تاریخ جنگ ایران و عراق بیندازید!
من به این سفر رفتم تا تابوی اسراییل را بشکنم که شکستم، اما اعتراض و مخالفت گستردهی اصلاحطلبان یا جنبش سبزیهای آن زمان به این اقدام من، ثابت کرد که آنان نیز همانند اصولگرایان همان اهداف فریبکارانه و ضدانسانی دستگاه حاکمیت اسلامی را دنبال میکنند در نتیجه اصلاحطلبان و اصولگرأیان دو روی یک سکه هستند که باعت پایداری همدیگرند. وقتی این رسوایی در مورد همسویی اصلاحطلبان با اصولگرایان روشن شد، آنها نیز به تکاپو افتادند ودر پی روشنگری بنده در مورد اسراییل، اصلاحطلبانی مانند محسن مخملباف، مسیح علینژاد و… برای جبران رسواییشان دست به کار میشوند، به اسراییل سفر میکنند و اتفاقا جایزه هم میگیرند! و هزاران ناگفتهی دیگر که گفتنش به درازا میکشد.
– حالا با پشت سر گذاشتن هفتمین سالروز قتل ندا، اطلاع دارید که وضعیت شکایت خانوادهی آقاسلطان در چه مراحلهایست؟
-از ولایت فقیه که نمیتوان به ولایت فقیه شکایت کرد! «حکومت کشته، به حکومت شکایت کنیم»؟! این چیزی بود که من به خانوادهی ندا میگفتم! در همان سال اول میخواستم یک شکایت بینالمللی علیه حکومت اسلامی توسط یکی از معتبرترین وکلای سیاسی بینالمللی تنظیم کنم که مراحل مقدماتیاش هم انجام شد ولی نیاز به مدارکی بود که خانوادهی ندا میبایستی برایم ارسال میکردند اما وقتی حکومت باخبر شد، از طریق اصلاحطلبان، خانوادهی ندا را از این کار منع کرده و آنان را تشویق به طرح شکایت در مورد شخصی به نام «عباس کارگر جاوید» کردند، همان مزدوری که مشکوک به شلیک گلوله به ندا بوده است. وقتی با من در میان گذاشتند به شدت مخالفت کردم و گفتم این کار را نکنید چون این شکایت به نفع حکومت تمام میشود. با رفتارسنجی حکومت پیشبینی میشد که در نهایت اعلام کنند که عباس کارگر جاوید یا هر کسی، خودسرانه و بدون فرمان شلیک کرده تا بار مسوولیت را از خود سلب کنند و خود را در افکار عمومی و جامعهی جهانی مبرا سازند. مشکل اما، عباس کارگر جاوید نبود، موضوع قتل ندا هم نبود، بلکه مساله یک حکومت ضد انسانی و قتل هزاران ندا است! با این حال خانواده وی از آن فرد شکایت کردند، بار اول عباس کارگر در دادگاه حاضر نشد، بار دوم در حضور قاضی و وکیل به مادر ندا و خواهرش و به ویژه به خود ندا توهین و فحاشی میکند و مادر ندا با بغض جلسه را با گفتن این جمله به عباس کارگر جاوید که «جوابت را نمیدهم و کارهایت را به خدا میسپارم» جلسهی دادگاه را برای همیشه ترک میکند و به این ترتیب نتیجه باز هم به نفع حکومت تمام میشود.