مریم فرهانی – (+عکس) پیوند و ارتباط بین هنر و ادبیات از دیرباز نه تنها منبع الهام نویسندگان و هنرمندان بوده، بلکه همواره برای مخاطبان هم جذابیت خاصی داشته است.
میزان استقبال و کاربرد این پیوند مورد توجه منتقدان آثار ادبی هنری هم قرار گرفت و امروزه این موضوع به صورت نظریههای مهم در حوزهی ادبیات و هنر مطرح میشود. به عنوان مثال، نقدهایی که بر اساس اقتباس ادبی فیلمهای سینمایی- یا به طور کلی آثار نمایشی- نوشته شده، از جمله اولین مباحثی بود که در آن تغییر فرم و محتوا در دو زبان مختلف، یکی ادبی و دیگری سینمایی بررسی شد.
اما در ارتباط با آثار منظوم، میتوان گفت که نقاشی از دیربازپیوند ناگسستنی با شعر داشته است. ژان باپتیست دوبو، نویسنده و مورخ فرانسوی قرن هفدهم میلادی، در کتاب خود با عنوان «بازتاب انتقادی در شعر و نقاشی» عقیده دارد که هر شعری میتواند یک تصویررنگی روی بوم نقاشی باشد و هر شاعری میتواند تحت تاثیر یک تابلوی نقاشی، شعری بسراید. مورد اول، تم اصلی یکی از مجموعه کارهای نقاشی مانی غلامی در تهران است: شعر «صبحانه» از ژاک پرهور شاعر فرانسوی.
مانی غلامی متولد سال ۱۳۴۹ در تهران است و لیسانس نقاشی از دانشگاه هنر تهران و فوق لیسانس تصویرسازی از دانشگاه تهران دارد. از سال ۱۳۷۶ نمایشگاههای انفرادی و گروهی بسیاری داشته که اغلب حال و هوای ادبی و سینمایی دارد و سبک کار متفاوتی را در این زمینه دنبال میکند. دربارهی این نمایشگاه و تجربیات مشابهی که مانی غلامی در این زمینه داشته با به گفتگو نشستم.
-به نظر شما بین نقاشی و ادبیات (به ویژه شعر) چه وجه اشتراکی وجود دارد؟
-من به عنوان یک نقاش فیگوراتیو مجبور به دیدن هستم ودر مواقعی این دیدن میتواند توصیفِ اثر ِیک نویسنده باشد. اما همان طور که یک شاعر اغلب فضایی واقعی و یا غیرواقعی را توصیف میکند، به نظرم فضای ذهنی نویسنده هم میتواند توسط نقاش به تصویرتبدیل شود. ولی باید این نکته را اضافه کنم که نقاش مانند یک شاعر، فضایی را (دریک اثر دو بعدی وحتی سه بعدی مانند هنرهای جدید) توصیف میکند؛ و شاعر به شکلی دیگر و فقط با کلمات این فضا را خلق میکند. اما در اکثر مواقع، برای منِ نقاش، اجرای فضای ایجادشده توسط شاعرامکان پذیرنیست و تصاویرهمیشه نمیتوانند فضای توصیف شده توسط شاعر را نمایش دهند؛ مخصوصا شعرهایی که استعارهی بیشتری دارند، پتانسیل کمتری برای تبدیل شدن به تصویر را خواهند داشت.
-ایدهی نقاشی با موضوع آثار ادبی و سینمایی را از ابتدای فعالیت حرفهای در نظر داشتید؟
-از اولین سالی که کنکوردادم ( سال ۶۷) به دنبال خواندن سینما بودم. آن موقع، طراحی ضریب یک داشت و به همین دلیل کلاس طراحی رفتم اما کنکور قبول نشدم و بعد ازسربازی، طراحی را ادامه دادم و در کل سینماخواندن از سرم افتاد. سال ۷۳ که به رشتهی نقاشی دانشگاه هنر رفتم، گرایش به طراحی و نقاشی پیدا کردم و بعد در سال ۷۸ در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، فوق لیسانس ایلوستراسیون (تصویرسازی) خواندم. اولین نمایشگاه انفرادی سال ۷۹ و اولین نمایشگاه گروهی سال ۷۶ بود. در ابتدا گرایشم به پرتره و کاراکترسازی از روی عکسهای خانوادگی و مهمانیهای نادر آن سالها بود. من روشهای مختلفی را کار کردم و آدمهای اطرافم از سال ۷۸ تا ۸۸، موضوع کارهایم شدند. در ابتدا بیشتر کارهایم عکسهای خانوادگی و یا عکسهایی که از دوستانم در مهمانیها میگرفتم، با تکنیکهای مختلف بود. این کارها در مجلههای هنری آن دوره بازتاب گستردهای داشت.
اما وسوسهی سینما همیشه با من بود و در واقع یک فیلم بین حرفهای بودم. یک روزتصمیم گرفتم از یکی از فیلمهای محبوبم، «مرد سوم» از کارول رید، طراحی کنم. ۱۵ نقاشی با تُن آبی و سیاه و سفید با آکریلیک در قطع ۱۵۰ در ۱۰۰سانتیمتر کار کردم. در این کار، رنگ از کارها حذف و یا محدود شده بود و من حتی فریمهای عکسهایی را که از فیلم گرفته بودم دست نزدم. این موضوع برای خیلیها عجیب بود که چرا «مرد سوم» و چرا اصلا فیلم را به عنوان موضوع کار انتخاب کردم؟ در پاسخ خیلی ساده میگفتم که من از آدمهای اطرافم عکس میگرفتم و کار میکردم اما حالا از روی فیلم کارمیکنم. آن موقع، موضوع کار من دوستانم بودند و حالا جوزف کاتن و اورسون ولز شدند!
حتی در «استیت منت» نوشتم اگر من فریم فیلم را روی بوم پلات میگرفتم با کار من چه فرقی میکرد. وتوضیح این موضوع که آیا تجربیات کاری من در طراحی و نقاشی روی این کارها تاثیر داشته و آیا بیننده چیزی فراتر از صحنه فریزشده فیلمها را در نقاشیها میبیند؛ در کنار تابلوها فیلم «مرد سوم» را هم پخش کردم. همچنین با یک کارگردان تحصیل کردهی تآتر در آلمان به نام محسن حسینی و همسرم بهار قریشی پرفورمنس اجرا کردیم؛ بدین صورت که۹فریم از نقاشیها را در گالری بازی کردیم. تماشاچیها در کنار نقاشیها، فیلم و پرفورمنس را هم تماشا میکردند.این اولین کار من در رابطه با سینما بود.
-و در نمایشگاههایتان همین روند را ادامه دادید؟
-بله، نمایشگاه بعدی تحت تاثیر فیلم نوآر بود. از اطرافیانم خواستم تا برای من طبق خصوصیات فیلمهای نوآر بازی کنند. خصوصیاتی مانند، چراغی روشن در تاریکی شب که در زیر آن زن یا مردی ایستاده، زن اغواگر و یا جمع مردانی دور یک میز که در حال قمار و یا کشیدن نقشه سرقت هستند. مانند عکاسی استیج عکس گرفتم و بعد از روی آنها ۲۰ تابلوی طراحی ۳۵ در ۵۰ سانتیمتری درست کردم.
نمایشگاه بعدی که کار آن را قبل از این نمایشگاه شروع کرده بودم، «تلفیق فیلمهای نوآر یا خانه شماره ۱۹» بود. از تعداد زیادی فیلم نوآرعکاسی و صحنهها را با هم تلفیق کردم. نتیجهی آن حدود ۵۰ طراحی و ۱۵نقاشی بود. این کارها را در یک خانه کلنگی نمایش دادم (خانه شماره ۱۹ به این دلیل بود که پلاک خانه ۱۹ بود و من میخواستم نام نمایشگاه مانند اسم داستانهای نوآر باشد) و روی دیوارهای خانه هم کارکردم. مثلاروی دیوارهای حیاط، صحنههای سیگارکشیدن هنرپیشههای مختلف را کشیدم و جلوی آم یک پیشخوان و روی آن زیر سیگاری گذاشتم. تماشاچیهای نمایشگاه میآمدند و کنار همفری بوگارت و آوا گاردنر سیگار میکشیدند و در اتاقی روی پنجرهاش فضای شهری از فیلم «شب وشهر» ساخته ژول داسن را کشیدم و چیدمانی شامل میز قمار و صندلیهای خالی با یک کلاه و کت که روی میز نقاشی شده بودند را اجرا کردم که تصاویر آن در سایت من هست. نمایشگاه چهارم سینمایی من، «بهترین سالهای زندگی ما» بود که نگاهی مانند فیلم «سینماپارادیزو» داشتم. صحنههای عاشقانه فیلمهای کلاسیک مانند بوسهها و در آغوش گرفتنها را (همان صحنههایی که ما مانند توتوی فیلم «سینما پارادیزو» از دیدنشان منع شده بودیم!) عکاسی و بعد با تکنیکهای مختلف کار کردم در مجموعهای۲ تا ۶تایی در یک واحد آپارتمانی نمایش دادم و اسم این واحد آپارتمانی را «سینما دیاموند» گذاشتم که سینمای محبوب کودکیام بود.
طرحم این بود که گالری یا همان سینما دیاموند فعلی، مانند سردر سینماهای قدیم باشد که ما در کودکی با دیدن عکسهای فیلمها روی آن راغب میشدیم به سینمابرویم. در دیوارهای گالری، عکسها وپوسترهای فیلمها را نصب کردم تا سردر سینماها را تداعی کنم؛ و بر یک دیوارهم، فیلم۷دقیقهای از روند کاریام را که شامل انتخاب صحنههای فیلمها وعکاسی و طراحی بود با دو تا از آهنگهای «سینماپارادیزو» که در سکانس پایانی فیلم پخش میشد، درست کردم. در واقع، تکههای فیلمها و عکسهایی که از صحنهها گرفته بودم، به همراه طراحیهایی که از این صحنه انجام داده بودم را در قالب یک فیلم مونتاژکردم. تماشاچیها (مانند ژاک پرن در انتهای سینما پارادیزو) با دیدن فیلم پخش شده در گالری احساساتی شدند و اشک ریختند.
-پس در گذر از همین تجربیات بود که به شعر رسیدید؟
-بله، تمام این تجربیات باعث شد که فکر کنم حالا یک رمان را نقاشی کنم؛ حتی «بانوی دریاچه چندلر» و یا «خواب ابدی» وسوسهام کرد. البته نه اینکه از روی فیلمهایشان کار کنم، بلکه میخواستم از قصهها ایده بگیرم. ولی به نظرم آمد با کار کوتاهتری شروع کنم؛ چون در قالب این داستانها فضایی بود که در کار من به عنوان یک نقاش رئالیست، تا حدودی اکسپرسیونیست به نظر میآمد. اما کار کوتاهتری که دوست داشتم همین شعر بود.
-برای انتخاب این شعر دلیل خاصی داشتید؟
-فرانسهی من بد نیست و در حد خواندن آشنایی دارم. از دورهای هم که آموختن فرانسه را شروع کردم و کتاب parole راخریدم، شعرهای زیادی به فرانسه خواندم. بعضی از آنها برایم ثقیل و بعضی راحتتر بودند. ترجمههای موجود در بازار هم زیاد بود. اما من وقتی شعر «صبحانه» را خواندم به نظرم خیلی با این کار (نقاشی) جور در میآمد. ترک کلاسیک یک مرد قدیمی، برای من تداعی کلارک گیبل «بر باد رفته» هم بود. و از طرفی این شعر خیلی فضا و صحنهی رئال داشت. اول خواستم با یک زوج کار کنم و از آنها ۱۲کار دربیاورم، اما بعد به نظرم آمد تعداد زوجها را بیشتر و تعداد کارها را کمتر کنم. همزمان سعی کردم تا میزانسن کار را حفظ کنم و همان طور که اشاره کردم، من تصاویر سینمایی را همیشه دوست داشتم. در خاطرم هست که وقتی فیلم «تقلید زندگی» داگلاس سیرک را میدیدم، در صحنهای از فیلم، لانا ترنر از قراری با مرد محبوبش بر میگردد و وقتی وارد خانه میشود، صورتش در تاریکی کنار در قرار دارد و با این صحنه فهمیدم که از آن مرد جدا شده و درعکسهایی که گرفتم سعی کردم این نگاه سینمایی را حفظ کنم.
-در عکسهای نمایشگاه، یک گروه موسیقی دیده میشود و ظاهرا اجرای زندهی موسیقی هم داشتید.
-در رابطه با موسیقی، راستش من در نمایشگاههای اخیر به غیر از ارائهی تابلوها، به فضای گالری هم خیلی اهمیت میدهم. این شعر را برای خودم در یک کافه تصور میکردم، بنا بر این یک قسمت از کار را باجزئیاتِ یک کافه روی دیوارکشیدم و فقط در بخشهایی اجرای موسیقی گذاشتم که گروه خودمان آن را اجرا کرد. و در نظرم هم این بود که این شعر توسط همسرم بهار و یکی از دوستان اجرا شود ولی به توافق نرسیدیم. به علاوه، در مدت ۴ساعتی که گالری برقرار است، باید به شکل اجرا و زمانبندی هم توجه میکردم.