از سفر بی‌پایان تا ریشه هنر در گفتگو با بهمن فرسی

شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵ برابر با ۰۲ ژوئیه ۲۰۱۶


کامیار بهرنگ (+عکس)- بهمن فرسی را بسیاری در رشته‌های گوناگون هنر می‌شناسند؛ نویسنده، شاعر، بازیگر تئاتر و سینما، تصویرگر، نقاش و مجسمه‌ساز.

هفته‌ی گذشته «کتابخانه مطالعات ایرانی» در لندن میزبان شماری از نقاشی‌ها و پیکره‌های بهمن فرسی بود.

او پیش از این نزدیک به ۱۵ نمایشگاه فردی در انگلیس، آمریکا و آلمان و همچنین چندین نمایشگاه مشترک در شهرهای مختلف برگزار کرده است.

نمایشگاه اخیر، ۳۰ نقاشی و ۸ پیکره از کارهای فرسی را در سبکی متفاوت از ۲۷ ژوئن تا ۱ جولای در معرض تماشای دوستداران هنر قرار داد.

نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی Kayahn.london©
نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی
Kayahn.london©

در حاشیه‌ی این نمایشگاه گفتگویی با بهمن فرسی پیرامون کارها و نگاهش به هنر انجام دادیم.

– از نویسندگی و بازیگری تئاتر، از تصویرگری و شاعری تا نقاشی و پیکرسازی، شاید بتوانم این حضور شما در عرصه‌های گوناگون هنر را با تاثیر از نام یکی از نقاشی‌های خودتان «ریشه هنر» بنامم. آیا شما خودتان به این درخت باور دارید و از هر گوشه‌ی هنر به دنبال یک هدف هستید؟

بهمن فرسی Kayahn.london©
بهمن فرسی
Kayahn.london©

– طبیعی است که وقتی آدم با هنر‌های مختلف سر و کار دارد در بعضی از آنها آثار دیگر هنرش را داشته باشد. اگر بخواهیم تئاترهای مرا مثال بزنیم که همیشه گفته‌ام عشق اول من تئاتر است، نقاشی را در تئاتر سخت‌تر می‌توان پیدا کرد تا تئاتر را در نقاشی؛ ولی اگر خالق آثار هنری قابلیت این را داشته باشد و ما هم او را بشناسیم خواهیم دید که او خیلی راحت می‌تواند از کاری به یک کار دیگر برود و در واقع دو زبانه بشود. بنابراین هم‌خانوادگی در کالبد کارهای هنری و شخص هنرمند یک امر طبیعی است. بعضی از بینندگان یا صاحب‌نظران بر این باورند که بهتر است انرژی هنرمند صرف یک شاخه می‌شد و یا حتی چنان کار را نمی‌کرد و می‌گفتند کاش او این کار را می‌کرد و کاش آن کار را نمی‌کرد، اما این کاش‌ها قضاوت دقیقی نیست بلکه اگر قضاوت درست می‌خواهیم، باید بگردیم، هنرها را بشناسیم و ببینم  این هنرمند چرا و چگونه به سراغ شعر و نقاشی و هر هنر دیگری می‌رود.

من منظومه بلندی به نام «نامه واصله» دارم. یک آدم سالخورده در تهران نامه‌ای به خارج می‌نویسد؛ به باور من آن منظومه پر از شعر و پر از تئاتر و در واقع پر از تمام هنرهایی‌ست که من با آن سر و کار دارم و هرکدام در جای خودش و در نهایت به سادگی و راحتی نشسته است.

– در بیشتر نقاشی‌های این نمایشگاه یک گسست و پارگی دیده می‌شود. یا از هم جدا هستند یا در تلاش برای پیوند و پیوستن. شما در این پاره‌ها دنبال چه هستید؟

– برداشت دقیقی‌ست. در بروشور نمایشگاه هم من یک شعرواره دارم و همچنین سبکی که در این نقاشی‌ها می‌بینید به قول قدیمی‌ها زبان حال ماست. آنچه در سرزمین ما پیش آمد ما را از قالی‌ها و درخت‌های کامل دچار یک دریدگی عجیبی کرد و بسیاری از ایرانیان مجبور شدند به نقاط مختلف دنیا پناه ببرند و در آنجا زندگی تازه‌ای را شروع کنند. دریدگی این قالی‌ها در واقع آن اتفاقی‌ست که برای ایرانی‌ها افتاد. من این نقاشی‌ها را فقط قالی نمی‌بینم بلکه هر تکه‌ی آن یک انسان ایرانی‌ست. کسی که از سرزمین خودش، از انس و الفت خودش با سرزمینیان و هر وجودی، مانند هوا و آسمان که در سرزمین خودش جدا شده است. بله، من این پاره پاره‌ها را نشان می‌دهم اما وظیفه نقاشی، ترکیب است، آنها را از شکل تجزیه و تفرقه که در جهان پخش شده‌اند به یک هم‌آمیزی نزدیک کند. در پایان آن شعرواره که در بروشور آمده، من تنها یک سوال می‌کنم، خیلی از ما «بشنو از نی چون حکایت می‌کند/ از جداهایی‌ها شکایت می‌کند» را شنیده‌ایم اما برای من مساله این است که در شرایطی که پیش آمده ما چه کار می‌کنیم، آیا همان ناله جدایی را تکرار می‌کنیم یا اینکه من به عنوان نقاشِ این کارها برای خودم این وظیفه را می‌بینیم که ترکیب ایجاد کنم. یعنی از حالت دی‌کامپوز [پریشان] به سمت کامپوز [ترکیب] بروم، وظیفه هنر به باور من یک تحلیلگری‌ست که بتواند از درون این تحلیل یک آگاهی به وجود بیاورد تا این انسان‌های آگاه بتوانند کنار هم جمع شوند.

نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی Kayahn.london©
نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی
Kayahn.london©

– عنصر دیگری که در بیشتر این نقاشی‌ها دیده می‌شود، معلق بودن آنهاست. در فضایی نامشخص هستند؛ آیا این هم همان سرگردانی‌ست؟

– بله، به نظر تمام هنرهای ایرانی دو خصیصه سمبلیک و سورئالیست بودن را دارند. ما متوجه نیستیم و وقتی نام مکاتیب به گوشمان می‌خورد آنها خیلی بزرگ به نظر می‌آیند و فکر می‌کنیم چه نابغه‌های بی‌نظیری بودند ولی آن تذکره‌نویسی که شرح احوال یک عارف را نوشته است تصور کنید. وقتی جزو کرامات آن عارف این بوده است که می‌خواست بیرون برود کفش‌هایش جلوی پای او جفت می‌شد، این سورئالیسم است. حساب کنید این چقدر بن‌مایه می‌تواند باشد برای هر هنر دیگری که می‌خواهید از آن استفاده کنید.

حالا این تکه‌ها هم دچار یک بی‌وزنی هستند و همین‌طور هم هست چرا که هیچ‌کدام از اینها پا ندارند که روی زمین بایستند. من زمانی که این کارهای قالی را شروع کردم یک تماشاچی آلمانی به من گفت «شما قالی را که باید روی زمین و به صورت افقی باشد بلند کردید و به صورت عمودی درآوردید، این شعر قالیست که شما آن را نقاشی کردید». این حالت تعلیق هست، چرا که اگر قالی در چهارچوب خودش رفت آن زمانی خواهد بود که به یک دار آویخته شده یا اینکه روی زمینی پهن شده است. اما این تکه‌ها این خاصیت را ندارند و معلق مانده و در حال پرواز هستند.

– «به سوی نامعلوم» و «سر بی‌پایان» نام دو اثر شماست، آیا واقعا شما این مسیر را اینقدر دور می‌بینید؟

– مردم من باید به من ثابت کنند که طول این سفر چقدر است اما من در آن سفری بی‌پایان می‌بینم. مردم من اگر روزی ثابت کردند که این سفر پایانی دارد من با کمال میل آن را خواهم پذیرفت.

نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی Kayahn.london©
نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی
Kayahn.london©

– در نوشته‌های شما هم می‌شود اهمیت رابطه را دید. از سوی دیگر همواره به دنبال ساخت فرم‌های جدیدی هستید. حالا در نام نقاشی‌ها هم این موضوع به چشم می‌خورد، نام‌هایی همچون «گویا و خموش»، «طلوع در مه» و «نمایشنامه نه‌پوشاک» فرم‌های تازه‌ای هستند.

– من عادت و سلیقه‌ای داشتم که برای تابلو‌هایم اسم نگذارم چرا که بر این باور بودم اگر محصول هنر تجسمی حتی یک کلمه از ادبیات یا زبان قرض کند یعنی به اندازه یک کلمه خودش کم دارد، چرا که کار تجسمی به این معنی‌ست که در قاب بنشیند، شما به آن نگاه کنید و با آن رابطه برقرار کنید. معنی ندارد که این کار یک کلام داشته باشد تا یک کلید به دست بیننده بدهد تا آن را تماشا کند. اما در این نمایشگاه بخصوص تصمیم گرفتم برای تمام کارها نامی را انتخاب کنم. نقاشی دنیا پر از عنوان است و فکر کردم حالا بد نیست که کمی هم به اصطلاح شیطنت کنم. همان که خودت هم گفتی، «نمایش نه‌پوشاک» یکی از آنهاست؛ اینجا تمام مدت تبلیغ فشن شو است، ولی فشن که در واقع باید نماینده پوشاک باشد گاهی این مانکن‌ها اینقدر چیزی به تن ندارند که بیشتر نمایش «نه‌پوشاک» شده است.

تجربه ثابت کرده که با همین تعدادی که از این نمایشگاه دیدن کردند، این کلید خیلی مورد استفاده قرار گرفت.

– به سراغ پیکره‌ها برویم. اجازه بدهید یک تکه از نوشته‌های خودتان را در کتاب «شب یک شب دو» را بخوانم: «ما برهنه شدیم و آغـاز کردیم. میانِ من و تو وقتی برهنه نیستیم همه‌چیز ساکن است». در این پیکره‌ها خیلی راحت شما با برهنگی روبرو می‌شوید. آیا به عمد دنبال آن هستید؟

«کلانتر محل» نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی Kayahn.london©
«کلانتر محل»
نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی
Kayahn.london©

– نه، اصلا عمدی در این کار ندارم. حرف معروفی هست که می‌گوید «از میکل آنژ پرسیدند این مجسمه‌های مرمری به این زیبایی را تو چطور فکر می‌کنی و پیدا می‌کنی؟ او گفته است که من اینها را نمی‌سازم، آنها درون سنگ‌ها وجود دارند و فقط قسمت‌های اضافی آن را می‌زنم و این مجسمه بیرون می‌آید». حالا در مورد پیکره‌های من هم هیچ قصد خاصی نبوده و نیست که برای مثال جنسیت نقش یا پیکره‌ای که در آن هست را آشکار کنم. من البته خوشحال هم می‌شوم که این جنسیت بیرون بیاید و ما که شرم شرقی زیادی و البته بی‌خودی داریم ببینیم که به هیچ وجه مساله‌ای نیست. برای مثال «کلانتر محله من» در واقع ذات جنسیت است نه اینکه جنسیتی پوشیده یا کمی نپوشیده باشد. روی پیکره‌ها و حتی نقاشی‌ها دو تکنیک به کار می‌برم، یکی ما با فکر قبلی کاری را شروع می‌کنیم یکی هم اینکه شروع می‌کنیم و به تدریج کار همراه با عمل ساخته می‌شود. در مورد پیکره‌ها من روش دوم را  دارم: شروع می‌کنم یعنی در واقع هیچ فکری از قبل ندارم و مدت‌ها به تکه چوبی که می‌خواهم کار کنم نگاه می‌کنم تا ببینم آن چوب به من چه می‌گوید. بعد شروع می‌کنم یک ساعت امروز و دو ساعت فردا و همینطور به تدریج شاید چند ماه روی یک کار بمانم و به تدریج کار خودش را به من نشان می‌دهد و از طریق بازی کردن با چوب تدریجا آنچه می‌خواهم به دست می‌آید.

البته مانند میکل آنژ باور ندارم که این اثر درون چوپ وجود دارد چرا که اگر یک نفر دیگر به چوب نگاه کند ممکن است کار دیگری از آن بیرون بکشد.

– در تمام نقاشی‌ها و پیکره‌های شما عنصر ایرانی بودن بسیار پررنگ است. سال‌ها بیرون از ایران اما همچنان با ایران هستید…

نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی Kayahn.london©
نمایشگاه نقاشی و پیکره‌های بهمن فرسی
Kayahn.london©

– یکی از اساسی‌ترین کارهای نقاشی از زمانی که نقاشی مدرن آغاز شد تلاش عمومی نقاشان دنیا پیدا کردن مصالح بود. ما هم به عنوان یک آدم ایرانی باید بگردیم و مصالحی پیدا کنیم که مربوط به پیشینه خودمان باشد و بدانیم که با آن چه می‌کنیم.

شما نگاه کنید به کارهای پرویز کلانتری؛ او هم دوست من بودم و هم مدتی در انتشارات فرانکلین برای من کار می‌کرد. او برادری آرشیتکت داشت که به پرویز پیشنهاد داد تابلوهایش را کاهگل بمالد و بعد روی آن نقاشی کند. تا آن زمان کلانتری یک نقاش معمولی بود و بعد از این بازار بسیار خوبی پیدا کرد. می‌خواهم بگویم من هم همیشه نگاهِ گردانی دارم نسبت به محیط اطراف خودم تا انگیزه‌های لازم را پیدا کنم. مثالی دیگر از زندگی خودم بگویم؛ زمانی که داریوش مهرجویی تازه به ایران آمده بود و نمی‌دانست چه فیلمی را کار کند من با یک عده‌ای صحبت می‌کردم و گفتم اگر ما یک هنری نداشته باشیم باید در هنرهای دیگرمان دنبال آن بگردیم، ما از لحاظ تاریخی به دلیل مشکلات مذهبی، نقاشی منع شده بود حالا ما به دلیل همین ممانعت به سراغ دیگر هنرها رفته‌ایم، رفتیم به سوی قالی بافی. اگر نمی‌توان نقش کشید، آن را در قالی پیاده کردیم یا کاشی ساختیم. اگر هر راهی از هنر با سدی روبرو شود خودش را در هنری دیگر پیدا می‌کند.

اگر به سوال شما بازگردم باید بگویم دقت خوبی به کارها شد، من همیشه به دنبال این هستم. من قبل از این با استخوان پنجه مرغ یک سری کار انجام دادم. مادر بزرگم یک آشی درست می‌کرد و بعد دیدم که این استخوان‌ها خیلی جالب هستند، اینها را جمع کردم، می‌شستم و یک سری کار برای گندزدایی انجام دادم. آخر سر نزدیک به ۱۸ تابلو درست کردم، بعد از این به اصرار سهراب سپهری اولین نمایشگاهی که در ایران برگزار کردم در گالری سیحون بود و تابلوهای استخوان پای مرغ را که یک نوعی موزاییک شده بود ارائه کردم. می‌خواهم بگویم هنرمند کافیست چشم باز به محیط اطراف خود داشته باشد، این استخوان پای مرغ لزوما عنصر ایرانی نبود اما ناگهان یک معنی ایرانی پیدا کرد. من همیشه دنبال مصالح هستم.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=46379