آزاده کریمی – (+عکس) مهگامه پروانه هنرمند عکاس و ویدئوآرتیست ایرانی در گالری «اس وی ای» منهتن نیویورک اثر «میکس اینستالیشن» خود را با عنوان «صداهای کودکی من» به نمایش گذاشته است. در این اثر بازدیدکنندگان به مدت ۷ دقیقه در اتاقکی با خصوصیات یک پناهگاه جنگی قرار میگیرند تا جنگ ایران و عراق را از دید کودکی این هنرمند تجربه کنند.
نگاه این هنرمند در این نمایشگاه معطوف به جنگ ایران و عراق است تا از دریچهای شخصی تجربه خود را از جنگ و زندگی روایت کند. با اینکه او در جنگ افغانستان و عراق به عنوان یکی از معدود عکاسان زن ایرانی حضور داشته ولی در این پروژه علاوه بر عکسهای آلبوم خانوادگی، تصاویری متعلق به دوران جنگ ایران و عراق، و روزنامههای دوران جنگ برای القا و تداعی وضعیت جنگی بهره برده است.
مهگامه پروانه درباره رویکرد خود در این «چیدمان ترکیبی» به مقوله جنگ، میگوید: «سعی کردم بازدیدکنندگان را در موقعیتی قرار دهم تا بودن در یک پناهگاه را تجربه کنند. البته این موقعیت به خودی خود یک موقعیت انتزاعی است، چون در یک گالری تجربه میشود. اما با این حال مخاطب در یک فضای بسته، کم اکسیژن، گرم و زیر فشار صدای آژیر خطر است که نوای موسیقی، آواز و نوحههای ایرانی هم او را احاطه میکند. قاعدتا ناآشنا بودن این صداها و فارسی بودن ترانه موسیقیها، موقعیت انتزاعی را برای مخاطب غیرایرانی تشدید میکند.»
او ادامه میدهد: «من شرایطی را ایجاد کردم تا مخاطب در مدت زمان ۷ دقیقه، وضعیتی که ما ۸ سال در آن زندگی کردیم را تجربه کند. به عنوان یک هنرمند هم تمایلی به قضاوت ندارم چرا که فکر میکنم کار هنرمند طرح سوال است و قضاوت با مخاطب است. هنرمند مخاطب را در یک موقعیت قرار میدهد و فضایی ایجاد میکند، تا برای مخاطب سوالبرانگیز باشد.»
این هنرمند تجربه خود از پناهگاه را چنین روایت میکند: «وقتی به تهران حمله میکردند، برق و تلفن قطع میشد و همه با چراغ قوه و رادیوهایی که با باتری کار میکرد، به سمت پناهگاه میدویدند. محل زندگی ما یک بنای بزرگ بود که زیرزمیناش گنجایش همه اعضای ساختمان را نداشت، برای همین حتی راه پلهها هم پر از آدم میشد. جایی برای نشستن جز برای زنان حامله و افراد مسن نبود. هواکشی در زیرزمین وجود نداشت و ما مجبور بودیم گاهی حتی تا دو ساعت در این فضا بمانیم.»
در پناهگاه نمایشگاه «صداهای کودکی من» مخاطب روی یک صندلی مینشیند و جدا از جهان بیرون، بر بستر صدای آژیر خطر، اصواتی انتخاب شده توسط مهگامه پروانه را میشنود که حاصل تجربه شنیداری این هنرمند در دوران جنگ است. تجربهای سیال و شناور که از گوش دادن به سرودهای انقلابی، نوحههای تهییج کننده سربازان جنگ، موسیقی پاپ و لسآنجلسی حاصل شده است.
پروانه در این باره میگوید: «داخل پناهگاه هرگز صداهای بیرون شنیده نمیشد، صداهای داخل پناهگاه هم عمدتا صدای رادیو، آژیرخطر یا صدای گریه کردن، دعا کردن یا نق زدن آدمها بود. برای همین هم مخاطبم، صداهای بیرون پناهگاه را نمیشنود. اما در عوض صداهایی مثل نوای اولین قطعات موسیقی پاپ ایرانی پس از انقلاب را میشنود. همچنین در خلال این اصوات با صدای خودم ، شرایط آن دوره را برای مخاطب روایت میکنم، اینکه ۲۰ سال اول انقلاب، ما موسیقی پاپ نداشتیم و سرودهای انقلابی و نوحههای مخصوص جنگ تنها موسیقیهای مجاز آن دوران بودند. موسیقی پاپی هم که گوش میکردیم یا همان قطعات ساخته شده متعلق به پیش از انقلاب بود یا موسیقیهایی که خوانندگانی که مجبور به ترک ایران شده بودند، در لس آنجلس میساختند. آهنگهای عاشقانه ما مربوط به قبل انقلاب بود و آهنگهای غمگین متعلق به خوانندگان پاپی بود که از ایران فرار کرده بودند.»
داخل اتاقک پناهگاه صفحات روزنامههای قدیمی که اخبار مربوط به جنگ را انتشار دادهاند، دیده میشود و روی در پناهگاه عکسهای دوران کودکی مهگامه. از آنجا که این عکسها بر روزنامهها نقش میبندند، آلبوم خانوادگی این هنرمند بر روی اخبار دلخراش جنگ به تماشای بازدیدکنندگان گذاشته میشود.
میکس اینستالیشن یا چیدمان ترکیبیِ «صداهای کودکی من» پس از خروج مخاطب از پناهگاه با نمایش مجموعهای از فیلمها و عکسهای عکاسان حرفهای دوران جنگ کامل میشود. مهگامه در این باره میگوید: «میخواهم به مخاطب بگویم چه تصاویری در کودکیام دیدهام. جنازههای خونین، مادرانی که فرزندانشان را برای رفتن به جنگ بدرقه میکنند، و استقبال از اسرای جنگ مضمون عکسهایی هستند که روی دیوار پناهگاه نصب شدهاند. مخاطب با دیدن این تصاویر میتواند درک کند، تا چه حد آدمها در آن دوران زیر سیطره اخبار و فضای جنگی بودهاند.»
این عکاس درباره دلیل انتخاب موضوع جنگ میگوید: «جنگ، زندگی من و خیلی از همنسلهای مرا در سایه قرار داد. کودکی ما متاثر از تبلیغات و فشار روانی دیدگاه غالب بود. یعنی از برنامه کودک تا فضای حاکم بر مدرسه، جنگ را تبلیغ میکرد. یادم هست، یک روز از مدرسه آمدم و به پدرم گفتم میخواهم به جبهه بروم، او مرا کمی نگاه کرد و گفت: دخترها اجازه ندارند به جبهه بروند. حضور در جنگ برایم همیشه جذاب بوده و به قصد عکاس جنگ شدن، رشته عکاسی خواندم. پروژه نظری پایاننامه لیسانس دانشگاهیام هم مطالعه روی آثار دو عکاس جنگ بود. سالهای زیادی با سربازان، بسیجیها، اسرا و آدمهایی که جنگ به زندگی آنها لطمه زده، یا مصاحبه داشتم و پای خاطراتشان نشستم یا از آنها عکس گرفتهام.»
مهگامه پروانه همچنین با اشاره به پروژههای متعددی که متمرکز بر موضوع جنگ کار کرده، میگوید: «در واقع ۲۰ سال است فعالیتهایم به عنوان عکاس و خبرنگار یا زمانی که برای خلق اثر هنری به جمعآوری اطلاعات مشغولم، معطوف به موضوع جنگ است. دو سال پیش یک پروژه عکاسی- ویدئوآرت کار کردم که به تاثیرات مخرب جنگ بر زندگی زنان میپرداخت. عنوان این پروژه را هم برای ادای احترام به رخشان بنی اعتماد (کارگردان فیلم زیر پوست شهر)، «زیر پوست جنگ» گذاشتم. این پروژه زمینهای شد برای نمایشگاه کنونیام.»
مهگامه با تاکید بر نگاه شخصی که در نمایشگاه «صداهای کودکی من» به مقوله جنگ دارد، اضافه میکند: «وقتی پروژه «زیر پوست جنگ» به پایان رسید، فکر کردم، من هم در جنگ بزرگ شدهام، خود من هم زن هستم و صدمات جنگ را دیدهام. جنگ مسیر زندگی مرا تغییر داده، پس چرا روی تاثیرات جنگ بر زندگی خودم و همنسلان خودم کار نکنم؟ با اینکه ما خانواده مذهبی نبودیم ولی جنگ ما را درگیر خود کرد.»
این هنرمند همچنین درباره واکنش بازدیدکنندگان نمایشگاه پس از تجربه حضور در پناهگاه، میگوید: «تحمل این پناهگاه خیلی راحت نیست؛ شرایط سختی را در این پناهگاه ایجاد کردهام. ضمن اینکه صدای آژیر خطری که حد فاصل موسیقی و نریشن پخش میشود، به شدت آزاردهنده است. یک روز، یک خانم آمریکایی کل ۷ دقیقه را در پناهگاه تاب آورد، وقتی از پناهگاه بیرون آمد، کاملا احساساتی شده بود و به شدت گریه میکرد. بغلم کرد و خواهش کرد او را به عنوان یک آمریکایی ببخشم. گفتم چرا تو از من عذرخواهی میکنی؟ باید سیاستمداران عذرخواهی کنند. هیچ کدام ما مقصر نیستیم، مقصر جنگ، بازیهای سیاسی هستند. برای همین هم پشت در پناهگاه مثل تیتراژ فیلم، خیلی کنایهآمیز از کسانی که خلق این اثر هنری را برایم امکانپذیر کردند، تشکر کردم.»
اسامی افرادی چون روحالله خمینی، صدام حسین، علی خامنهای، جیمی کارتر، محمدبهشتی، رونالد ریگان، احمد جنتی، جرج دبلیو بوش، محسن رضایی و رابرت مک فارلین در تیتراژ قدردانی آورده شده است.
پروانه با تاکید بر اینکه قضاوتی از جنگ در این اثر ارائه نکرده، میگوید: «میخواهم زاویه دید خودم را بدون هیچ قضاوتی به عنوان زنی که از ۸ سالگی تا ۱۶ سالگیاش را در جنگ گذرانده، به بازدیدکننده نشان دهم. این، اثر زاویه دید دختری به جنگ را نشان میدهد که نه آنقدر کوچک بوده که خاطرات جنگ از ذهنش پاک شده باشد و نه آنقدر بزرگ بوده که قدرت تحلیل وقایع جنگ را داشته باشد.»