بهزاد پسر یک دندانپزشک سرشناس مشهدی که به گفته خودش همیشه از دست و دلبازیهای پدر برخوردار بوده به طمع تصاحب ثروت او به یکی از دوستانش شش میلیون تومان به عنوان بیعانه پرداخت تا پدرش را به قتل برساند.
بهزاد که ۳۲ سال دارد به پلیس گفت: پدرم دندانپزشک پولداری بود، او همه نوع امکانات رفاهی را برای من و برادرم فراهم میکرد به طوری که آپارتمان و اتومبیل گرانقیمت برای من و همسرم خرید اما من میخواستم به پول بیشتری برسم به همین خاطر نقشه قتل او را طراحی کردم؛ به این منظور از محمد پسر مجردی که به منزل ما رفت و آمد داشت خواستم در قتل پدرم با من همکاری کند و به او قول دادم تا پس از آنکه وارث اموال پدرم شدم او را از نظر مالی تأمین کنم و برای جلب اطمینان او شش میلیون تومان به وی دادم.
چند بار نقشه قتل پدرم را کشیدم اما هر بار به دلائل مختلفی نتوانستم آن را اجرا کنم تا اینکه شب حادثه به همراه پدرم به منزل عمهام رفتیم، پدرم میخواست بخیههای دندان عمهام را بکشد من هم فرصت را مناسب دیدم با ارسال آدرس منزل عمهام برای محمد از او خواستم به آنجا بیاید، درهای اتومبیل شاسی بلند را باز گذاشته بودم .
نقشه ما این بود که محمد در عقب اتومبیل مخفی شود و به محض آنکه در مکان مناسبی رسیدیم از پشت سر پدرم را به قتل برساند، آن شب وقتی از منزل عمهام بیرون آمدیم به طرف بلوار سیدرضی در منطقه آزادشهر رفتیم که آنجا محمد از پشت صندلی بیرون آمد و ضربات متعددی به پشت پدرم زد. پدرم که غافلگیر شده بود فقط رو به من کرد و گفت «بابا!» این کیه؟! ولی محمد دیگر امانش نداد و ضربات چاقو را یکی پس از دیگری بر پیکرش فرود آورد، بعد از آن به منطقه الهیه آمدیم محمد را پیاده کردم و سپس فریاد زدم پدرم را کشتند وقتی مردم جمع شدند داستان ساختگیام را برای پلیس بازگو کردم و گفتم سارق نقابداری که داخل ماشین مخفی شده بود پدرم را به قتل رساند و با زخمی کردن من از محل گریخت، در حالیکه محمد ضربهای هم به دست من زد تا چنین وانمود کنم که با سارق درگیر شدم.
پس از اعترافات فرزند مقتول محمد نیز با تأیید اظهارات بهزاد گفت آن شب پس از تلفن بهزاد کیفی را که آلات قتاله را در آن گذاشته بودم برداشتم و نزدیک منزل عمه او در اتومبیل وی پنهان شدم، وقتی بهزاد و پدرش سوار ماشین شدند به سوی پمپ بنزین حرکت کردند من هم با اشاره بهزاد از صندوق عقب به صندلی عقب اتومبیل آمدم و ناگهان ضربهای به گردن پدر شصت ساله او زدم سپس ضربات دیگری فرود آوردم تا آنکه جان سپرد، و بعد آلات قتل را در خرابه پنهان کردم. بهزاد و محمد زندانی هستند.