جلال ایجادی – جامعهشناسی سیاسی یکی از بخشهای علم جامعهشناسی است که به شکل تخصصی رابطه میان شهروندان و قدرت سیاسی و نهادهای دولتی و احزاب سیاسی را مورد مطالعه قرار میدهد.
جامعهشناسی سیاسی چیست؟
نوع مناسبات سیاسی و ایدئولوژیک میان افراد و احزاب سیاسی و قدرت، موضوع اساسی این دانش است. بنابراین جامعهشناسی سیاسی به ویژه به تحلیل زمینههای زیر میپردازد:
یکم، دولت و جنبه سیاسی و تاریخی و اجتماعی آن و اینکه چگونه دولت از جامعه متاثر میگردد یا تاثیر میگذارد؟
دوم، رابطه میان احزاب و قدرت سیاسی و اینکه استراتژی تصرف قدرت از جانب نیروها و گروههای اجتماعی چگونه تعیین میشود؟ چگونه نیروها و گروههای سیاسی و اجتماعی نفوذ خود را در جامعه تعریف میکنند و چگونه این هدف قابل اجراست؟
سوم، تحلیل چرخشهای تناسب قوا درجامعه و اینکه چگونه تناسب قوا میان نیروها قابل تغییر است و چگونه شهروندان این شکافها را تغییر میدهند؟ چهارم رابطه قدرتهای حزبی با امر کسب قدرت سیاسی و ارزشهای اخلاقی در جامعه. آیا ارزشهای اخلاقی نیروها در احترام به منافع دمکراسیخواهی در جامعه است یا این ارزشها تابع منافع نخبگان و استراتژی قدرت است.
البته میان علوم سیاسی و جامعهشناسی سیاسی نزدیکی بسیار است و به قول ریمون آرون علوم سیاسی فصل سیاسی جامعهشناسی سیاسی است. به معنای دیگر بازیگران عرصه سیاست همان بازیگران اجتماعی هستند که دارای جامعهشناسی ویژه خود بوده و از منافع و شیوه و اخلاق ویژه خود پیروی میکنند.
با توجه به مقدمه بالا نگاهی بیاندازیم به جنبهای از سیاست اخیر حکومتهای ایران و عربستان سعودی، و مواضع حزب دمکرات کردستان و سازمان مجاهدین که سمتگیری مساعد به وهابیسم را نشانه برجسته سیاست خود نمودهاند. آیا سیاست حزب دمکرات کردستان بر پایه منافع شهروندان کرد است یا زیر نفوذ معادلات دیپلماسی دو کشور در منطقه است؟ آیا ساختار نظامی بوروکراتیک مجاهدین به منافع ملی توجه دارد یا تابع سران و در خدمت بازتولید نظم امتیازداران این سازمان است؟
رقابت دو رژیم اسلامی در منطقه
مقابلهجویی میان ریاض و تهران سابقه طولانی دارد. هم اکنون ما شاهد تند شدن این رقابتجویی هستیم. چندی پیش روزنامه اقتصادی فایننشال تایمز نوشت: «با توجه به بحران منطقهای و قیمتهای نفت رقابت ایران و عربستان به خطرناکی انبار باروت است.» به نوشته این روزنامه «اکنون خطر یک جنگ آشکار بین ریاض و تهران رو به افزایش است.» پرسش این است که ریشه بحران در کجاست و آیا امکان جلوگیری از چنین بحرانی وجود دارد؟
هرگز روابط نزدیکی بین پادشاهی سنی عربستان سعودی و جمهوری اسلامی شیعه وجود نداشته است و این تناقض سیاسی و مذهبی همچنان ادامه دارد. رهبر جمهوری اسلامی با اشاره به حادثه کشته شدن زائران و از آن میان ۴۰۰ ایرانی در «منا» در دوره گذشته، تهدید کرد که ایران «اقدام تلافیجویانه» را در نظر خواهد داشت. در دوره جدید حملههای رسانهای دو رژیم علیه یکدیگر گستردهتر شد و از جمله نامه جواد ظریف در روزنامه نیویورک تایمز، که عربستان را عامل اصلی خشونت در خاورمیانه معرفی کرد. مسئولان ریاض در پاسخگویی از حمایت جمهوری اسلامی از رژیم اسد در کشتار هزاران نفر، حرف زده و آنها حکومت ایران را به عنوان عامل خشونت در منطقه قلمداد میکنند. حضور ایران در بازار نفت و مخالفت با سیاست نفتی عربستان، جنگ نیابتی دو رژیم در سوریه و یمن و حضور ترکی الفیصل وزیر اطلاعات پیشین رژیم سعودی در نشست سالانه مجاهدین خلق در پاریس، به این درگیریها فضای جدیدی داده تا آنجا که تحلیلگر روزنامه فایننشال تایمز با توجه به اظهارات تند خامنهای مینویسد: «این لحن تند حاکی از گسترش تنش در سراسر منطقه است و با وضعیت اروپا چند ماه پیش از جنگ جهانی اول قابل مقایسه و به همان اندازه خطرناک است.». جنگ رقابتی دو رژیم مذهبی سنی و شیعه تا کجا گسترش پیدا خواهد کرد؟ هر یک از این دو رژیم که توطئهگر و هژمونیطلب هستند به آرایش قوا دست زده و خواهان ضربه به دیگری میباشد. عربستان با توجه به خصوصیات برخی نیروهای قومگرا و محلی ایرانی در پی تشویق تجزیهطلبی در کردستان و خوزستان و بلوچستان میباشد. این وضع برای برخی نیروهای سیاسی ایرانی چه نتیجهای داشته است؟ برخی از این نیروها، این شرایط را برای خویش مطلوب ارزیابی کرده تا خود را بیشتر مطرح ساخته و از امکانات مالی افزونتر برخوردار گردند. در واقع سیاست خارجی یک کشور انگیزه استراتژی جدید برای این نیروها میگردد. نیروهای سیاسی همیشه ادعا دارند که تحلیل مستقل آنان و منافع مردم زیر نفوذ آنان، پایه برای سیاستریزی است. تاریخ نشان میدهد که این اصل همیشه محور باقی نبوده و ارزشهای اعلام شده تابع منافع قدرتهاست. یکی از ویژگیهای احزاب سیاسی، دوگانگی در سخن و رفتار است و این پنهانکاری، درک سیاست را دشوار میسازد و به بازیگران فرصت مانور بیشتری میدهد.
همسویی برخی نیروهای سیاسی ایران با عربستان
به ناگاه استراتژی جدید حزب دمکرات کردستان ایران تغییر میکند و حرکات مسلحانه در ایران به عنوان خط مشی حزب مطرح میگردد. به نظر میآید این چرخش تابع سیاست سعودیهاست. مصطفی هجری، دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران به بیبیسی گفت که پیشمرگههای حزب او در کردستان ایران با نیروهای دولتی وارد جنگ مسلحانه شدهاند. آقای هجری پیشتر اعلام کرده بود که حزب او «مرحله نوینی» از مبارزه را در کردستان آغاز کرده است. او گفته بود که منظور از مرحله نوین مبارزه، حضور پیشمرگههای مسلح حزب در میان مردم کردستان است که «هدف آن دادن آگاهیِ سیاسی و امید به مردم و تشویق آنها به مبارزه برای حقوق ملی خود است». او میگوید که اعضای حزب دموکرات کردستان ایران در یک جنگ مسلحانه با نیروهای دولتی درگیر شدهاند. دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران در برنامه «به عبارت دیگر» تلویزیون فارسی بیبیسی میگوید حزب او قصد آغاز دور جدید مبارزه مسلحانه در کردستان نداشته ولی چون نیروهای دولتی از رفت و آمد مسلحانه پیشمرگههایش جلوگیری میکنند، درگیری نظامی به آنها تحمیل شده است.
در این شرایط مقامات نظامی و سیاسی ایران، حزب دمکرات کردستان ایران را به دریافت کمک مالی از عربستان سعودی متهم میکنند و حضور نظامی پیشمرگههای این حزب را تحرکاتی خواندهاند که به نیابت از عربستان سعودی صورت میگیرد. مصطفی هجری در مصاحبه با بی بی سی این اتهامها را رد میکند. او منکر نیست که حزب او در گذشته و حال، از کشورهای خارجی تقاضای کمک کرده است، ولی میگوید که تا به حال پاسخ مثبتی به تقاضاهایش داده نشده است. بعلاوه آقای هجری در مصاحبه تازه با روزنامه اسرائیلی جروزالم پست، گفته بود همان طور که جمهوری اسلامی ایران به دشمنان اسرائیل مثل حماس و حزب الله کمک میکند، اسرائیل هم باید به سازمانهای ایرانی مخالف جمهوری اسلامی کمک کند. آقای هجری در برنامه بی بی سی، «به عبارت دیگر»، همچنین به صحبتهای یکی از اعضای شناخته شده حزبش در جریان مراسم حج امسال در یکی از کانالهای تلویزیونی وابسته به عربستان سعودی که جنجال آفرین شده بود، واکنش نشان داد و آن را تائید میکند. البته اخبار پیامد این ماجرا نشان داد که دعوت سعودیها گسترده بود و گروه دعوت شد ترکیبی از افراد ایرانی از آذربایجان، بلوچستان، کردستان و خوزستان بودهاند. نهادهای امنیتی سیاسی سعودی با این ترکیب پیام روشنی برای ایران فرستاده که تجزیه و آشوبهای منطقهای در ایران امکانپذیر است. البته انگیزههای افراد این گروه از سیاسیون مهمان عربستان میتواند متفاوت باشد، ولی در یک امر آنها مشترک هستند: این افراد مخالف یکپارچگی ایران بوده از یکسو و از سوی دیگر خواست این افراد برای خدمت به سیاست تبلیغی و تهیجی و اهداف دیپلماتیک سعودی میباشد.
آیا این تغییر سیاست حزبی و سفر این هیات رابطهای با سیاست عربستان ندارد؟ مذاکرات پنهانی میان مقامات سعودی و حزب دمکرات به طور مسلم این سیاستها را همسوتر ساخته است. نتیجه این سیاست مسلحانه در کردستان ایران چه خواهد بود؟ آیا تشدید سرکوب فعالان مترقی کرد توسط جمهوری اسلامی، از جمله نتایج این سیاست مسلحانه نخواهد بود؟ یادآوری کنیم که بعضی از سازمانهای سیاسی و شماری از فعالان مدنی در کردستان ایران از تاکتیک جدید این حزب انتقاد کردهاند و آن را بهانهای برای امنیتی کردن بیشتر فضای سیاسی و اجتماعی کردستان و جلوگیری از هر نوع فعالیت مدنی میدانند. علیرغم اعتراض محافل مترقی کرد و غیر کرد در ایران، حزب دمکرات روی سیاست جدید خود پافشاری نموده و پیشبرد جنگ مسلحانه را درست میداند. آیا مردم کرد موافق این جنگ هستند؟ آیا این جنگ هدف دمکراتیک دارد و راهگشای دمکراسی است؟ پاسخ منفی است زیرا منطق این جنگ تجزیهطلبی و هماهنگی با سیاست سعودیهاست.
آیا «پیشمرگه»هایی که در این جنگ شرکت خواهند داشت سربازان فرمانبر و مطیع بوده یا افراد با فرهنگ و دمکراسیخواه میباشند؟ با اطمینان میتوان گفت شرکتکنندگان این جنگ با پول سعودی و ایدئولوژی قومی و عقبماندگی فکری و توهمات مزمن، سیراب شدهاند. بعلاوه حضور افراد سیاسی دیگر در کنار حزب دمکرات، بیانگر یک سفر فکرشده و سازمانیافته است و با توجه به هوش و حس سیاسی و تجربه سیاسی این افراد، به روشنی درک میکنیم که این سفر یک انتخاب سیاسی در حمایت از سیاست وهابیسم در قدرت است.
یک نیروی سیاسی خواهان جنگ مسلحانه علیه قدرت حاکم است. اینگونه جنگها در فرهنگ چپ سنتی، اغلب جلوهای «مترقیانه و ضد استبدادی» دارند. حال آنکه اینچنین نیست. در شرایط مشخص کنونی، این جنگها، در واقع جنگیهایی ایدئولوژیک و با قومپرستی افراطی و با منافع قبیلهای و محرکههای بینالمللی میباشند. این جنگها تمایل به دمکراسی ندارند زیرا درعمق خود با اوهام «رهایی» و در واقع با ایدئولوژی و منافع وهابیسم و منافع آل سعود گره میخورند. این جنگها بیان آرمانگرایی رمانتیک نیستند بلکه نتیجه معامله دیپلماتیک هستند. این جنگها مبارزه شهروندانه نبوده بلکه در خدمت رهبران قبیله با ایدئولوژیهای کهنه و تمایلات مافیایی میباشند. ما میدانیم که ستمگری حکومت دینی شیعه، پیوسته در ایجاد جنگ مذهبی میان شیعه و سنی فعال بوده است، ما میدانیم که حکومت اسلامی مانع دمکراسی بوده است، و میدانیم که رژیم ولایت فقیهی، فراهم کننده پیشرفت فرهنگی و مدنی و اکولوژیک مناطق گوناگون ایران و شکوفایی فرهنگی قومیتهای گوناگون نیست. ما میدانیم این ستمگری حکومتی زمینه نارضایتیها را همیشه دامن زده است و بیعدالتی فرهنگی را همیشه گسترده است. ولی توجه داشته باشیم که ستم حکومتی به طور اتوماتیک قربانی را دمکرات نمیکند، ستم حکومت ولایت فقیهی منجر به ایجاد اتوماتیک افراد آزادیخواه نمیشود.
مخالفان همیشه خواهان دمکراسی نیستند بلکه سهمیاز قدرت و پول را میخواهند بدون آنکه این قدرت دمکراتیک باشد. همه اپوزیسیون رژیم، دمکرات و مترقی نیستند. اپوزیسیون رنگارنگ است. چپ ارکائیک، قومپرست افراطی، جمهوریخواه اسلامپرست، اصلاحطلبان حکومتی، فعالان اپورتونیست، و نیز اشخاص جمهوریخواه لائیک و صادق، شخصیتهای فرهنگی مستقل و غیره، همگی در اپوزیسیون قراردارند. ولی باید پرسید هر یک از آنها چه پروژهای برای جامعه دارند؟ آیا پروژه آنان در ماهیت خود، در برابر الگوی حکومتی قرار میگیرد؟ بدون شک مدل اسلامی جز قهقرا چیز دیگری نیست، بدون شک ایدئولوژی چپ مکتبی جز نوعی از دیکتاتوری، مدل مدیریتی دیگری ندارد. بدون شک کسانی هستند که در پی استقرار قدرت مافیایی جدید در برابر مافیای حاکم بر ایران میباشند. الگوهای طرح شده نیروهای سیاسی اغلب الگوهای کهنه و غیر مدرن میباشند. بعلاوه الگوهای فریبندهای نیز وجود دارد که دارای ظاهر نیکو ولی همخوان با سیاست تبهکاران نوع دیگر است.
جامعه ایران احتیاج به طرحهای مدرن و مترقی و شفاف دارد. به طور طبیعی همیشه نخبگان مترقی در پی ساختمان فرهنگی و سیاسی و اکولوژیک نظام جدیدی میباشند و هستند کسانی که در این راه تلاش جانانه میکنند. مسلم است که در برابر استبداد و توطئههای متعدد رژیم کوتاه نباید آمد ولی این مقاومت برای الترناتیو مدرن دمکراسی کافی نیست، آن مقاومتی جالب است که با دمکراسی و شهروندی همساز باشد، آن مقاومتی که با فرهنگ و فلسفه و خرد شهروندانه درآمیخته است. سمتگیری به آغوش وهابیسم سیاسی و ایدئولوژیک عربستان و یا هر کشور و قدرت طماع دیگری، هرگز مدلی دمکراسی خواه برای مردمان سراسر ایران به حساب نمیآید. از نظر جامعهشناسی سیاسی رقابت میان رژیمها و یا نیروهای سیاسی، همراه با هدف معیین و انگیزه خاص است، ولی رقابت همیشه پایه در آزادیطلبی و صداقت ندارد.
پرسشهای اساسی برای نخبگان
پیش از انقلاب حزب توده در یک دوران طولانی از پول و سیاست شوروی برخوردار بود و جریانات چریکی از کمک قذافی و صدام بهره بسیار بردند. آقاى خمینى در فرانسه با کمک کشورهاى بزرگ و به ویژه آمریکا و با دلالى یزدىها و قطبزادهها و با پول هنگفت و با شیعهگری خود و متاثر ساختن بخش عظیم اپوزیسیون، مشغول پىریزى استبداد شد. در تاریخ سیاسی ایران، این سنت از دیرباز ادامه دارد. مجاهدین با صدام و عربستان ساختند و امروز آقای هجری به سوی عربستان و اسرائیل دست دراز میکند. نماینده حزب دمکرات به عربستان میرود و با شرکت در حج مذهبی به مصاحبه جنجالی دست زده و از مقامات سعودی حمایت میکند. این گفتهها و حرکات یک اشتباه غیرارادی نیست، بیان همسویی سیاست حزب دمکرات با استراتژی عربستان میباشد. بعلاوه حضور یکی از مقامات برجسته عربستان در جلسه و جشن سازمان مجاهدین، نشان دهنده ابعاد استراتژیک سیاست سعودیها میباشد. ترکی الفیصل در نشست «بورژه» سازمان مجاهدین شرکت میکند. نشست سالانه سازمان مجاهدین، در شهر «بورژه» در حومه پاریس، بیش از هر چیز دیگر متاثر از حضور و سخنان شاهزاده ترکی الفیصل، رئیس پیشین سازمان اطلاعات و امنیت عربستان سعودی (استخبارات) قرار میگیرد. ترکی الفیصل، بعلاوه فرزند پادشاه پیشین عربستان و عضوی موثر و با نفوذ در خاندان سلطنتی این کشور هم هست. در عرصه سیاست، این حرکات جشن برای رقص و پایکوبی نیست، بلکه داستانی پرمعناست. این اقدامها تحقیق میدانی در باره ابن سعود و اسلام نیست، بیانگر صلحطلبی و حسن نیت نیست، بلکه بازی توطئهگری در قبال حریفان است. ذهن سادهانگار، قادر به درک پیچیدگیهای پشت پرده و یا کلکها و رازهای سیاسی نیست. در دنیای سیاست و در تئاتر نمایش سیاست، حوادث ساده، در بسیاری از موارد دارای معنای عمیق هستند و منافع حیاتی بازیگران سیاسی را منعکس میکنند.
چرا برخی از نیروهای اپوزیسیون ایران به سوی عربستان روی آوردهاند؟ باید اعتراف نمود در برابر حاکمیت حکومت ولایت فقیه، شکست بسیاری از سازمانهای سیاسی امری واضح است. آنها شانس نداشتند تا قدرت را به دست گیرند و حکومت اسلامی خمینی، با همراهی آمریکا، بازار، اوباشان، فقیران، و بخش وسیعی از تودههای مذهبی و خرافاتی و غیردمکرات و با دستگاه شیعهگری و زنجیره مساجد، پیروز شد. در این چرخش تند حوادث، اپوزیسیون ایران به بیرون پرتاب شد و امروز بسیاری از نیروهای اپوزیسیون ایران گیج میباشند. پس از ۳۷ سال تسلط استبداد دینی حکومتی در ایران، نبود دورنمای روشن و امیدبخش، بسیاری از رهبران اپوزیسیونی را از نظرفعالیت سازمانی و حضور سیاسی، در بن بست قرار داده است. زمان میگذرد و آنها پراکندهتر میشوند، زمان میگذرد و تعداد مهمیاز رهبران اپوزیسیون پیر میشوند و میبینند که اثری از خود به جای نگذاشتهاند. زمان میگذرد و امیدهای تصرف قدرت به ناامیدی تبدیل میشوند. زمان میگذرد و قدرت حکومتی اسلامی با فساد و سرکوب و ایدئولوژی شیعهگری و فریب و دروغ و توطئهگری سیاسی و تبلیغاتی و پورنوگرافیک و دسیسه قتل علیه مخالفان به سلطهگری ادامه میدهد. احساس ناامیدی و ناتوانی برای برخی قابل تحمل نیست. برخی از سیاسیون اپوزیسیون، با روانی رنجیده، با احساس شکست و با نیازمادی پررنگ خود، راه را در نزدیکی با محافل پول و قدرت مخالفان جمهوری اسلامی میبینند. فرصتطلبی و مالپرستی بالا میآید، راه سقوط باز میشود.
برای این نخبگان سرخورده دشواریها فراوان است. جامعه ایران نیز از یکسو به مصرفگرایی خو میکند و از سوی دیگر علیرغم میل به فضای دمکراتیک، از خشونتهای انقلابی هراس دارد و به رهبران سیاسی اعتماد ندارد. چنین شرایطی برای بسیاری نیروها، درماندگیآور است و تخریب کننده حوصله میباشد. چگونه میتوان در رهبری قرار گرفت و از رقیبان عقب نیافتاد؟ چگونه میتوان در رهبری باقی ماند و به افراد عضو تشکیلات ثابت کرد که آنها رهبران خردمند و دوراندیش میباشند؟ اینگونه نخبگان مخالف حکومت با انگیزههای روانکاوانه و اگوئیسم و جاهطلبی فردی خود و در تنهایی خود، به دهلیز قدرتهای دیگر نقب میزنند. زمانی که فرد سیاسی برای قدرت خود بسیاری از افراد دیگر را قربانی میکند، به فرد خودشیفتهی مخرب تبدیل میشود. آیا بسیاری از این رهبران، به افراد خودشیفتهی مخرب تبدیل نشدهاند؟ حال وضع روانی و تمایل رفتاری این رهبران چگونه قابل تحلیل است؟ به نظر میآید تشتت و ناتوانی نیروها و سردرگمی آنها از یکسو و نیاز آنها به وجود داشتن و خود را نشان دادن از سوی دیگر، زمینه مساعد برای نزدیکی به کشورهای پولدارو رقیب را به وجود آورده است. و روشن است که رژیم خامنهای در سوریه و لبنان و یمن و بحرین، استراتژی نفوذ و هژمونیطلبانه سختی را دنبال میکند؛ هدف رژیم ایران مقابلهجوئی با سعودیهاست. رژیم ریاض نیز حیثیت خود را در خطر میبیند و این رژیم سیاست یارگیری را فعال نموده است زیرا میداند که جاهطلب و فرصتطلب فراوانند. پس ناتوانی و پاتولوژی نیروها از یکسو و از سوی دیگر نیاز مقابلهجوئی وهابیسم، همدیگر را پیدا میکنند و همبستر میشوند.
چرا این احزاب ایرانی و برخی شخصیتهای رسانهای با عربستان همسو میشوند؟ انگیزه آنان کسب قدرت و پول و اسلحه است؟ تبعیت سیاست این احزاب از سیاست عربهای سعودی به چه معناست؟ آیا مخالفت داشتن با حکومت خامنهای توجیه کننده ایجاد جنگ داخلی در کردستان است؟ وضع هر یک از نیروهای سیاسی در این رقابت حاد چگونه قابل تحلیل است؟ شهروندان آگاه این کشورها چه موضعی اتخاذ نموده و چه منفعتی در این جدال سیاسی دارند؟ معنای میهنپرستی و منافع ملی چیست؟ آیا در سیاست، ارزشهای اخلاقی معنا دارد؟ آیا کسب قدرت به هر قیمت توجیه شده است؟ آیا سیاست تجزیهطلبی تخریبی با سیاست دفاع از منافع ویژه فرهنگی و زبانی و عدالت اجتماعی شهروندان، یکی است؟ در خاورمیانه کدام سیاست شوم و خطرناک است و کدام سیاست صلحآمیز و خردمندانه است؟ آیا سیاست میتواند خردمندانه باشد؟ معیاریهای یک اپوزیسیون مترقی در زمان جدال قدرتهای حاکم در منطقه، کدامند؟
اپوزیسیون پریشان و تمایل به مُردگی
اپوزیسیون ایران میتواند به این پرسشها پاسخ دهد. البته روشن است که در شرایط سلطه مطلقه رژیم، برای نیروها هیچ امیدی به برانگیختن مردم و طرح انقلاب مورد علاقهشان، وجود ندارد. این سازمانها با چند آرزوی گنگ، با شعارهای قدیمی و نامناسب خود، با تشکیلات کهنه، با بیسوادی و دانش نازل، با بی پولی، با توده سازمانی بی اعتمادشده، قادر نخواهند بود تناسب قوا را در جامعه تغییر دهند. بسیاری ازاین سازمانها فرقههای کوچک و بزرگی هستند که طراوت و پویایی جامعه را از یاد بردهاند و شکلگیریهای اجتماعی و فرهنگی جدید را نمیدانند، آنها از پدیدههای اساسی مانند اکولوژی و بحران زیست محیطی بی اطلاعاند و فقط همان طرحهای کهنهی دگم را تکرار میکنند. چپ ارکائیک و سنتی با مدلهای روسی و چینی و کوبایی باقی مانده است. ناسیونالیستها با مدلهای صد ساله زندگی میکنند و گویا زمین و زمان تکان نخورده است. اصلاحطلبان دینی دوباره مدل اسلامی بزک شده را برای جامعه پیشنهاد میکنند. قبیلهگرایان با عشق جداسازی و تجزیه کشور، خود را با برخی محافل جهانی همساز میکنند. حال آنکه پروژه تجزیهطلبی با ویژگی تاریخی و فرهنگی ایران خوانایی ندارد. علیرغم تمام افت و خیزها، کردها و آذریها و بلوچها و فارسها، در طول تاریخ درهم تنیده شدهاند و اجزای ایران بودهاند. در واقع آسیبها در راستای جداسازی، از جانب قدرتها و نیروهای سیاسی و ایدئولوژیهای ناسیونالیست و دینی، تولید شدهاند. روند طبیعی این اقوام، همزیستی با یکدیگر بوده است.
اپوزیسیون ایران زمانی که سکولار و آزادیخواه و متحد است جالب میباشد، ولی اعتراف کنیم که اپوزیسیون دارای آسیبهای فراوان است. به طور مسلم هنگامی که رهبرانی در رسانهها ظاهر میشوند و یا زمانی که رسانههای خارج کشور برنامه آگاهی دهنده دارند، رژیم ایران عصبانی و پر از خشم است و زمانی هم که برخی سیاسیون در هتلهای سعودیها به «تبادل نظر در باره سرنوشت ایران» میپردازند، رژیم ایران برای سیاست تبلیغاتی خود شادمان است. شرایط پیچیدهای داریم و بخشی از اپوزیسیون خود را مثله مثله میکند و بی اعتبار میسازد. تسلط حکومت اسلامی با قراردادهای اتمی تقویت شده است ولی اپوزیسیون در کجاست؟ واقعیت این است که همه این واکنشهای نادرست و ناسالم از یکسو و همه گرایشهای کهنه و محافظهکارانه اپوزیسیون از سوی دیگر، به تغییر دمکراتیک، نمیانجامد. باید گسست کرد. باید گرایشهای فرهنگساز را تقویت کرد و فصل جدیدی آغاز کرد و در این فصل جدید، نقد دین اسلام و دکترین قرآنی و ایدئولوژیها جایگاه ویژهای دارد، انتقاد از دگماتیسمها و توهمات عقیدتی نقش برجستهای دارد، ژرف نمودن گرایش به آزادی و دمکراسی و شهروندی یک نیاز بنیادی است، تقویت سکولاریسم با فکر فلسفی و دانش و اکولوژی، یک امر اساسی است.
جامعهشناسی سیاسی در تحلیل نیروهای سیاسی، این واقعیت را نشان میدهد که بخش مهمی از نیروهای سیاسی ایران محافظهکارند و فاقد سیالیت فرهنگی و فکری هستند. این نیروها نگران از دست دادن چیزی هستند ولی نمیدانند که خیلی چیزها تغییر یافته است و آنها خیلی چیزها را از دست دادهاند. ائتلاف بخشی دیگر با مرتجعین عربستان کجراهی بیش نیست و در تناقض با منافع ملی است. عربستان سعودی این نیروها را به یک وسیله ساده سیاست تبلیغاتی خود تبدیل میکند و آنها را وارد شطرنج بزرگ خود نمیکند. البته ورود به این بازی شطرنج، ورود به بازی شومی است که در عرصه اجتماعی و سیاسی، جز بدنامی میراث دیگری نخواهد داشت. نیروهایی که در جنگ دوم با نازیسم ساختند برای همیشه در تاریخ گم شدند. نیروهایی که در زمان شاه توسط لیبی و عراق کمک مالی و رسانهای شدند در شرم خود باقی ماندند. سازمان مجاهدین که از امتیازات بیشماری در دوران صدام برخوردار شد، توسط جمهوری اسلامی و رژیم شیعه عراق و چراغ سبز آمریکاییها، به بیرون از عراق پرتاب شدند و حیثیت خود را از دست دادند. امروز نیروهایی که سمتگیری به سوی عربستان، حکومت نفت و شمشیر، را در پیش میگیرند خواهان خراب کردن همه پلهای پشت سر میباشند و خود را در مسلخ قراردادهاند. نیروهای سیاسی که آلت دست میشوند و جاهطلبانه به پول و قدرت بسنده میکنند، مردگان بی افتخاری به شمار میآیند.
*جلال ایجادی جامعهشناس در دانشگاه فرانسه است.