هفته گذشته اولین کنگره رسمی جبهه پایداری پس از صدور مجوز در تهران برگزار شد. جماعت پایداری که از همان بدو ظهور به قول خودشان «حول محور ولایت مطلقه فقیه» دور هم جمع شدند در مجلس شورای اسلامی نهم، با ۸۲ کرسی از ۲۹۰ کرسی با ناسازگاریهای مرتضی آقاتهرانی، مهدی کوچکزاده و حمید رسایی در مجلس تنورشان داغ شد و پشتشان به محمدتقی مصباح یزدی گرم، حالا پس از دو سه شکست اساسی در رقابتهای جناحی حالا دوباره به این فکر افتادند که هرچند تلوتلو خوران دستی به سر و روی تشکیلاتششان بکشند.
زیر و بمِ تندروها و اختلاف در طیفِ تهران و قم
بحران داخلی پایداریها به انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ بازمیگردد. زمانی که طیفِ تهران به دنبال کاندیداتوری سعید جلیلی دبیرسابق شورایعالی امنیت ملی بود و طیف قم و شخصِ مصباح، محمدباقر لنکرانی را اصلحتر از بقیه میدانستند. در حالی که خیلیها گمان میکردند دردانهی مصباح کاندیدای پایداری باشد، تهرانیها برنده مجادله خانوادگی شدند و جلیلی به عنوان کاندیدای انتخابات معرفی شد. اما بروبیای جلیلی تنها سه ماه طول کشید و با وجود اینکه حدادعادل به نفعاش کنار فت تنها با حدود چهارمیلیون و ۱۶۹ هزار رای پس از قالیباف، قافیه را به حسن روحانی باخت و موجب شد تا مدتها جبهه پایداری گوشهنشینِ بازیهای سیاسی شود.
آنها اما یک بار دیگر طعم شکست را در انتخابات مجلس اسلامی چشیدند. وقتی اصولگرایان هنوز در پی وحدتِ تشکیلاتی بودند، رندانه حدادعادل را دستچین کردند و به همراه خودیهای جبهه در لیستی که پایش مصباح نشسته بود روانه انتخابات مجلس دهم شدند. نتایج رقابتها که اعلام شد نه تنها خبری از اسم اعضا نبود بلکه سرلیستشان هم خانهنشین شد و از آن جماعت تنها احمد سالک، رئیس کمیسیون فرهنگی شد و چهار پنج نفر دیگر مثل قاضی زاده، پژمانفر و کریمی قدوسی آخرین سنگرهای پایداری را در مجلس نگهداشتند.
نیمه پنهان مصباح و سودای رهبری
اما «پایداری» فقط یک روی سکه مصباح است، نیمه پنهان این ماجرا خود اوست که به گمان خیلیها سودایی فراتر از رسیدن شاگردانش به کرسیهای مجلس یا ریاستجمهوری دارد.
سرنخ این ماجرا را باید در «جامعه روحانیت مبارز» جستجو کرد. این تشکیلات روزی در کنار «جامعه مدرسین» سکاندار جناح محافظهکار واصولگراها بودند. درگذشتِ مهدوی کنی گسست آنها را بیشتر کرد و نتیجهی آن چندپاره شدن جناح اصولگرا بود. پایداریها و بخشی از جامعه مدرسین علاقمند بودند همراه مصباح سهم بیشتری در تصمیمات دو تشکیلات داشته باشند، اما جامعه روحانیت مبارز زیر بار نمیرفت و تنها میگفت پایداریها میتوانند به این تشکلات بپیوندند. در همین گیر و دارها بود که جبهه پایداری در انتخابات سال ۹۲ سفره خود را از اصولگرایان جدا کرد.
محمدعلی موحدیکرمانی دبیر کل جامعه روحانیت مبارز و محمد یزدی عضو هیات موسس جامعه روحانیت هم اگرچه به زبان میگفتند از پایداریها و مصباح استقبال میکنند، اما در عمل راغبتر بودند از متن تشکیلات دور باشند. این ماجرا زمانی جدیتر شد که غلامرضا مصباحی مقدم، سخنگوی جامعه روحانیت با صراحت اعلام کرد از حضور هاشمیرفسنجانی، حسن روحانی و علیاکبرناطق نوری در جلسات استقبال میکند و این تیر خلاصی بود که محافظهکاران به مصباح و دار و دسته او زدند و ترجیح دادند دیگران سوار این قطار شوند.
حالا دست مصباح در پوست گردو مانده بود و سرش بیکلاه. تنها جایی که میتوانست قلابش را پهن کند میان واخوردههای دیگر سیاست بود. حزب موتلفه اسلامی که از دهه هفتاد خورشیدی به بعد رو به افول گذاشت به قول اهل سیاست امروز فقط حیات نباتی دارد و ناماش را بین ریشسفیدهای بازار تهران یدک میکشد.
موتلفه که روزگاری سری در سرهای انقلاب داشت ولی حتی نتوانست چهرههای مطرح خود چون بادامچیان و غفوریفرد و اسدالله عسگراولادی را وارد لیست اصولگرایان در انتخابات مجلس دهم کند دست رد به سینه پایداریها نزد.
به عنوان اولین امتیاز، اسدالله بادامچیان قائم مقام حزب موتلفه بهعنوان رییس ستاد انتخاباتی جبهه پیروان خط امام و رهبری انتخاب شد و سه ضلعیِ واخوردگان سیاسی یعنی ایثارگران انقلاب اسلامی، جبهه پایداری و موتلفه بر سر یک سفره نشستند.
اینها اما امیدهای مصباح هستند برای روز موعود. هر قدر ساز سیدابراهیم رییسی در مشهد برای جانشینی علیخامنهای کوک میشود، مصباح یزدی هم در قم سودای رهبری آینده دارد. گرچه به اندازه صادقلاریجانی و هاشمی شاهرودی نه؛ اما معتقد به متافیزیک است. او بر این باور است که «ولی فقیه نماینده امام زمان است و خدا از آسمان او را برمیگزیند» شاید همین باور او و شاگردانش را همچنان به آینده و نشستن بر جایگاه رهبری امیدوار نگهداشته، جایگاهی که البته هاشمی، روحانی و ناطق ظاهرا در پی شورایی شدنش هستند.