الاهه بقراط – چند سال پیش وقتی تلفن زنگ زد، صدای خستهای از آن سو، پس از سلام و احوالپرسی گفت: شما مرا نمیشناسید، میخواستم به شما که مینویسید بگویم که ضعف ما در روشنگری است و شاید نسل شما و نسلهای بعدی راهی از این گرداب به سوی ایرانی بهتر بگشایند.
وی سپس خود را معرفی و با پرداختن به گروه فلسفی کوچکشان متشکل از رضا کاویانی و دکتر لطفی تأکید کرد که در آستانهی نود سالگی است و در چنین سن و سالی هیچ منظوری از این تلفن و سخنانش ندارد جز تکرار آرزویی که برآورده شدنش در طول زندگی وی ممکن نشده است: بهرهمند شدن از نتایج روشنگری و بالیدن دوبارهی فرهنگ و تمدن در ایران!
دکتر حسین تدین همین مفاهیم را در کتابی شرح میدهد که پس از درگذشت وی (۱۳۹۲) در پاییز ۹۴ توسط یکی از دوستانش، مسعود قراجهداغی، و از سوی «انستیتو پژوهش ایران» منتشر شد و اخیرا به دست من رسید.
دکتر حسین تدین از نسل سازندگان ایران بود. در مقدمه کتاب میخوانیم که وی در سال ۱۳۰۱ در اصفهان به دنیا آمد. در همان شهر به مدرسه رفت و سپس در دانشگاه تهران لیسانس حقوق دریافت کرد. در سال ۱۳۳۲ به آلمان رفت و دکترای خود را در رشته اقتصاد گرفت و به ایران بازگشت و در مسوولیتهای مختلف مشغول به کار شد. دکتر تدین از سال ۱۳۵۴ دوباره به آلمان رفت و به پژوهشهای فلسفی مشغول شد و بقیهی عمر خود را در فرانسه و کانادا اقامت گزید.
وی به نوشتهی خودش، کتاب «روشنگری» را در سنین هشتاد سالگی نوشت. دکتر تدین اما فرصت نیافت چاپ و انتشار آن را ببیند.
کتاب در سه بخش «روشنگری»، «فلسفه زرتشت» و «اندیشههای زرتشت، بذر دانش در یونان» تنظیم شده است. نویسنده در همان پیشگفتار تلاش میکند درباره تفاوتهای «دانش» و «اطلاعات» و «آگاهی» و «شناخت» و «روشنگری» و عمق معانی هر یک از آنها توضیح دهد. وی هدف نهضت روشنگری را که در قرن ۱۸ میلادی با پیشگامی شخصیتهای فلسفی و دانشمندان اروپایی به راه افتاد مانند همهی روشنگران چنین تعریف میکند: «آزاد شدن انسانها از قیود و پندارهای باطلی که مراجع دینی و حکومتی با افسونگری به عنوان حفظ مذهب و نظام جامعه در طول چندین قرن و همچون زنجیر به دست و پای مردم پیچیده و قدرت خلاقه آنها را به خدمت استبداد دینی و حکومتی در آورده بودند.»
نویسنده آنگاه به موضوع روشنگری در ایران میپردازد و مینویسد: «جنب و جوش ایرانیان در قرن بیستم میلادی در زمینه تجددخواهی و مطالبات نویسندگان، دانشمندان و استادان که بیش از همه عوامل و جهات، از برخورد ملل غرب و آشنایی با تمدن آنها متاثر بوده است، شباهت زیادی به دعوی نهضت روشنگری قرن هیجده میلادی در اروپا داشته است.»
تعطیل فلسفه و اندیشیدن
اما دو عامل مهم نتوانست این «جنب و جوش» را به سطح روشنگری قرن هجدهم اروپا برساند چه برسد به تطابق با جهان قرن بیستم و بیست و یکم. دو عاملی که سرانجام واپسماندهترین قشر جامعه، یعنی ملایان روضهخوان و حکومت دینی را که استبداد سیاسی و مذهبی را در خود یکی کرده بود، بر سرنوشت ایران حاکم کرد. دکتر تدین این دو عامل را چنین توضیح میدهد: «ایران اولا در گذشته تاریخ خود قرونی را به سر آورده که در آن علم فلسفه تعطیل بوده و در نتیجه رواج عقاید جزمی نه فقط انجماد فکری را در جامعه به وجود آورده، بلکه استبداد حکومتی را که از متفرعات آن میباشد به همراه داشته است.» وی ادامه میدهد: «از قرن سوم و چهارم هجری به بعد، تفکر آزاد به تدریج ممنوع شده و از این رو تجددخواهی در کشور ما نه فقط زیربنای فلسفی غرب را نداشته بلکه آنچه را هم که خود داشته از دست داده است و اگر شخصیتهایی نظیر رازی و یا ملاصدرای شیرازی پیدا شدند، نتیجهی تفکر آنها در غرب استفاده شده و حیات خود آنها در شرق مورد تهدید قرار گرفته است.»
به این ترتیب، پدیدهی «فرار مغزها» در آن دوران نیز به شکل «فرار تفکر» وجود داشته و خارج از مرزهای ایران به خوبی مورد استفاده قرار میگرفته است.
تقلید به جای ریشهیابی
دکتر تدین عامل دوم روشنگری نیمبند و شکست تجددخواهی در ایران را «تقلید» میداند و مینویسد: «ترقیخواهان ایران در ابتدای جنبش آزادیخواهی که از قرن نوزده میلادی شروع میشود، در برخورد با تمدن غرب، حالت تقلیدپذیری داشته و به ریشه مطلب کمتر از آنچه باید پرداخته است… تقلید از تمدن غرب در قرن بیستم میلادی نیز ادامه یافت… تغییرات از طریق تقلید تنها از تمدن غرب و همه جانبه از ظواهر امور تا سال ۱۹۷۸ میلادی پیش رفت تا آخر ضعف فرهنگی ظاهر شد و به انقلاب مذهبی منتهی گردید.»
وی سپس به مفاهیم «فرهنگ» و «تمدن» و «عقبافتادگی» و «متدهای فکری» و مناسبات آنها با یکدیگر میپردازد تا در ادامه به اندیشههای زرتشت نقب بزند با این تأکید که «تغییر دادن و جابجا کردن تختههای بنای فرهنگ فردی و اجتماعی به سهولت صورتپذیر» نیست و در برخی موارد حتی به جنگ و ستیز میانجامد. با این همه هیچ فرهنگی در خلاء وجود ندارد و همه فرهنگها از یکدیگر تأثیر میپذیرند.
رواج عقاید جزمی مذهبی
دکتر حسین تدین بر این نکته نیز تأکید میکند که «تفکر فلسفی عالیترین نوع اندیشیدن است» و تعطیل شدن «تفکر» و «فلسفه» در ایران و جایگزینی آن با عقاید جزمی مذهبی یکی از دلایل شکست ایرانیان در تطبیق خود با جهان امروز است در حالی که ایران جزو کشورهایی است که به استناد و اعتبار اکتشافات باستانشناسی، از فرهنگ و تمدن غنی برخوردار بوده است.
پس چه اتفاقی افتاده است؟! دکتر تدین این اتفاق را همان گسست فکری و تاریخی همراه با ازخودبیگانگی ملی و فرهنگی میداند و در این کتاب به «روشنگری» درباره آن میپردازد. گسستی که اندیشههای زرتشت را با عقاید جزمی و خرافات مذهبی تاخت زد. اندیشههایی که متفکران یونان باستان که افکارشان هنوز بر تارک فلسفه میدرخشد از آن چنان بهره گرفتند که آیندهی امروز خویش و غرب را رقم زدند؛ اما ایرانیان با ازخودبیگانگی و تسلیم در برابر تحمیلها، به گسستی گرفتار آمدند که آنها را با وجود بهرهمندی از مواهب نوین، همچنان از نظر فکری در قعر قرون سیاه نگاه داشته است.
*یک اشتباه نوشتاری را در این کتاب باید حتما تصحیح کرد و آن اینکه به جای کلمهی آلمانی «روشنگری» Die Aufklärung در صفحهی ۱۰۲ به فارسی عبارت غلط و بی معنی «دی ابفکارون» نوشته شده است.