دولت نهم و دهم جمهوری اسلامی به ریاست محموداحمدینژاد فرصت مناسبی برای ورود غیرفوتبالیها به فوتبال شد. از علی سعیدلو که روزی رئیس سازمان چای ایران بود و محمد علیآبادی معاون پیشین بنیاد مستضعفان و جانبازان که رئیس تربیت بدنی شدند، تا علی کفاشیان که عضو تیم ملی دو و میدانی ایران بود و ریاست فدراسیون فوتبال به او واگذار شد.
گرچه فساد در ورزش ایران سابقه زیادی دارد، اما ورود چهرههای غیرفوتبالی به بدنه فوتبال و راس سیستم مدیریتی آن سرآغاز گسترش فسادهای کلان، اما پنهان در این مجموعه شد.
این مدیران غیر فوتبالی هیچ یک تایید اهالی فوتبال را نداشتند و هنرشان حمایت لابیهای دولتی بود و حاصل آن صندلیهای فرمایشی که روی آن مینشستند و پولی که به جیب میزدند. در این میان جدیترین مشکل، رقابت با به ظاهر رفیقانی است که برای تصاحب صندلیهای یکدیگر دست و پا میزنند و از هیچ ترفندی علیه باند رقیب برای به زیرکشیدنشان دریغ نمیکنند.
انتخاب سلسلهوار سرمربیان وطنی برای سپردن سکان هدایت تیم ملی فوتبال آن هم با دستمزدهای کم، شرط نخست برای آنهایی بود که داشتن عنوان سرمربیگری تیم ملی برایشان رویا بود. همانهایی که در مواقع سختی باید کمتر دم بر آورند و کمتر به پر و پای مدیران غیرفوتبالی بپیچند و هر چه میبینند و میشنوند به روی خود نیاورند.
از آنجا که محرمانه نگهداشتن مسائل آن هم در شرایطی که رقبا برای صندلیهای هم دندانتیز کردهاند کار سادهای نیست و راز مگوهای داخل فدراسیون زودتر از آنچه میشود باور کرد به بیرون درز میکند.
در چنین شرایطی مدیران غیر فوتبالی بر آن شدند گزینهای را به عنوان سرمربی فوتبال ایران انتخاب کنند که هم نامش بزرگ باشد و هم اعتبار بینالمللیاش بالا. مشروعیت فدراسیونی چنین آشفته در گرو جذب فردی بود مثل کیروش. مردی که با قراردادی کهکشانی بر مسند سرمربیگری تیم ملی گمارده شد تا در ازای انتخابش مجموعه فدراسیون فوتبال مشروعیت بگیرد.
دردانهی پرتغالی، تیم ملی ایران را به جام جهانی برد، اما با اتمام قرارداد چهارسالهاش وقتی با رفتارها و واکنشهای خاص خودش حسابی مسئولان فدراسیون را خسته کرد، آنها که روزی با سلام و صلوات آوردنش، میخواستند هر جور شده از دست او خلاص شوند.
محبوبیت کیروش بین مردم بخشی از سختی کار بود، اما بهترین بهانه برای برکناری او رقم بالای قراردادش بود، تا اینکه سر و کلّه یک مزاحم پیدا شد که به ماندن سرمربی کمک کرد، او کسی نبود به جز حسین فریدون برادرِ پرنفوذ حسن روحانی که اعلام کرد دولت از کیروش حمایت میکند. رئیسجمهوری که بخش عمده وعدههای انتخاباتیاش هنوز پس از گذشت بیش از سه سال از زمامداریاش محقق نشده، نان را در سفره خود دید: ماندن کارلوس کیروش که انگار قهر کردن و غُر زدن بخشی از قراردادش است. سرمربیای که به قول ورزشینویسها پیچ و خم فوتبال و فرهنگ ایران را زود یاد گرفت و گربهرقصان را بلد شد و اهل طنازی و بازی هم که هست.
آب برای فدارسیونیها حسابی گلآلود شده بود، تیم رسانهای سرمربی و نفوذ او در بین ستارههای فوتبال آنقدر زیاد بود که کسی در مقابل آن توان ایستادگی نداشت.
قرعه به نام مهدی تاج افتاد، مرد همیشه در سایه که به رویای خود یعنی ریاست فدراسیون فوتبال رسیده بود. دور و بریهای او تخمین میزنند داراییهای این مرد اصفهانی به دهها میلیارد تومان برسد، سی سال حضور در صنعت فولاد اصفهان از او مدیری رویینتن ساخته که جیبهایش پُر است.
ورود تاج به فوتبال، بیسر و صدا و شاید هم تصادفی بود. چهار سال بعد از این که جایش در فدراسیون محکم شد کفاشیان احساس خطر کرد؛ بهترین گزینه حذف او بود، اما لابی قدرتمندتری در فدراسیون حضور داشت که یک سر آن دستِ امنیتیهایی چون سردار عزیز محمدی بود سر دیگرش دست نمایندگان قوه قضائیه همچون حجتالاسلام علیپور. کفاشیان تا به خودش آمد یک روز را در اوین گذراند و بعد هم درگیر ماجرای معشوقهای شد که پیراهنهای کاروان المپیک را طراحی کرده بود و دست آخر تاریخ انقضاءی مدیریتاش در فوتبال رسید.
تاج همیشه خود را در هالهای از حمایتهای خاص قرار میدهد و ادعا میکند به وزارت اطلاعات نزدیک است، همین رفتار از او یک مقام امنیتی در فدراسیون ساخته است. او به واقع نیز حمایت دستگاههای امنیتی و بازرسی را دارد و در همین فضای مهآلود شبهامنیتی و زیر سایه اسلحه قدرتمندی به اسم کیروش رقبا را کنار زده و شروع به پاکسازی فدراسیون فوتبال کرده است؛ از ورود کارمندان جدید به فدراسیون، و تغییر مدیران با تجربه و کوتاه کردن دست فوتبالیها تا مسائل فنی؛ او حالا همهکاره و مدیر پرحاشیهترین فدراسیون ورزشی در ایران شده است.