چند روز پیش مردی به پلیس کرج خبر داد همسرش را کشته و میخواهد خود را تسلیم کند، مأموران وقتی به محل حادثه رفتند مرد گفت: من قاتل خانم هستم یک پسر دارم که سرباز است و دختری که به مدرسه میرود. ما مدتها در تهران زندگی میکردیم ولی اخیرا به کرج آمدیم تا خانم نزدیک بستگان خود باشد.
همسرم بعد از آمدن به کرج رفتارش تغییر کرد، اکثر مواقع پرخاشگر بود و زمان بازگشت مرا به خانه میپرسید. او در خانه مخفیانه با تلفن حرف میزد و گوشی تلفن همراهش را از خود دور نمیکرد و میگفت با خانوادهاش صحبت میکند، اما وقتی از آنها درباره این گفتگوها سوال میکردم میگفتند با هم حرفی نزدهاند، کمکم به رفتارش مشکوک شدم یک روز حالش بد شد او را به بیمارستان بردم پزشک بیمارستان گفت وی معتاد است اما خانم گفت پزشک اشتباه کرده است. مطمئن بودم همسرم با مردی ارتباط دارد و این شخص او را معتاد کرده است. عصر روز حادثه دخترم را از مدرسه به خانه خواهرم بردم بعد به خانه رفتم وقتی همسرم در را باز کرد، با دیدن من وحشت کرد.
پس از ورود به منزل سر و صداهایی شنیدم، اتاقها را گشتم تا این که متوجه شدم صدا از داخل کمد است. در آن را که باز کردم، در کمال تعجب با مرد معتادی روبرو شدم که او را میشناختم، دوست یکی از بستگانمان بود. او از کمد بیرون آمد و مدعی شد آمده همسرم را که به دلیل مصرف مواد مخدر حالش بد شده به بیمارستان ببرد. با دیدن مرد معتاد مطمئن شدم آن دو با هم ارتباط پنهانی دارند، در همین موقع مرد آشنا از خانهام فرار کرد. همسرم نیز مدام میگفت مرا دوست ندارد و میخواهد با همان مرد ازدواج کند. در همین موقع لباسهایش را پوشید تا برود عصبانی شدم و او را خفه کردم، سپس موضوع را به پلیس اطلاع دادم و تسلیم شدم. مرد همسرکش زندانی شد.