کامیار بهرنگ- مجلس دهم شورای اسلامی روز سه شنبه در برابر اولین آزمون جدی خود قرار گرفت و برای بررسی صلاحیت سه وزیر پیشنهادی حسن روحانی تشکیل جلسه داد.
هر سه وزیر پیشنهادی پیش از این به مجلس نهم برای پستهای گوناگون پیشنهاد شده بودند که هر سه آنها نتوانسته بودند رای اعتماد آن مجلس را به دست آورند. اما روحانی در این مجلس با اقبال بیشتری روبرو شد و هر سه پیشنهاد او با موافقت نمایندگان مجلس شورای اسلامی همراه شد. با این همه انتخاب سید رضا صالحی امیری به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی حاشیههای بسیار به همراه داشت.
سید امیر حسین قاضیزاده هاشمی نماینده فریمان در مجلس با اشاره به عضویت صالحی امیری در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، نام سازمانی او را (سیدرضا فلاح) پشت تریبون مجلس به صورت علنی اعلام کرد. صالحی امیری پیش از این زمانی در دولت اصلاحات متصدی اداره کل اطلاعات استان خوزستان بود. پس از علی ربیعی که با نام مستعار عماد مدتی در وزارت اطلاعات مشغول بوده و حالا به عنوان وزیر کار دولت یازدهم مشغول به کار است این دومین وزیری است که به صورت علنی سابقه امنیتی او مشخص شده است.
در همین رابطه با علی اصغر رمضانپور، روزنامهنگار و معاون فرهنگی پیشین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفتگو کردهایم.
– اگر کابینه محمود احمدی نژاد یک کابینهی سپاهی بود، حالا دولت روحانی یک دولت امنیتی شده. حضور افرادی را که سابقه امنیتی دارند در این دولت چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا واقعا این یک دولت امنیتی است یا حضور وزرایی با پیشینهی امنیتی، اتفاقی است؟
– من به هیچ عنوان این را اتفاقی نمیدانم بلکه فرآیندی میدانم که بخشی از روند و جابجایی کلی نخبگان حاکم در ایران است. اجازه بدهید تقسیم بندی خود را از نخبگان ایران به چهار دسته توضیح دهم.
بخش اول که پس از انقلاب بر سر کار آمدند و دست بالای حاکمیت را داشتند، نخبگان عقیدتی- انقلابی بودند یعنی چهرههایی که بیشتر اعتبار عقیدتی داشتند به عنوان شخصیتهایی که میتوانند از فکر انقلاب و جمهوری اسلامی دفاع کنند. در این میان چهرههایی همچون آیتالله طالقانی و مطهری هستند تا چهرههایی که بعدها همین نقش را ادامه دادند برای مثال آقایان هاشمی رفسنجانی و خامنهای که با وجود دستهبندیهای گوناگون اما رهبری بخش نخبگان عقیدتی را بر عهده داشتند.
دومین گروه را میتوان نخبگان امنیتی نامید، گروهی که در چند نهاد امنیتی (اطلاعات نخست وزیری، اطلاعات سپاه پاسداران، کمیته انقلاب اسلامی، دادستانی و…) سازمان یافتند که بعدها با تشکیل وزارت اطلاعات بیشتر آنها تحت چتر آن وزارتخانه قرار گرفتند.
گروه سوم از این دستهبندی را میتوان نخبگان تکنوکرات نامید که عمدتا در دوره آقای هاشمی رفسنجانی به دلیل تخصصیتر شدن سازمان دولت شکل گرفتند و بخش عمده دوران آقایان هاشمی و خاتمی را همین گروه اداره کردند.
بخش چهارم هم نخبگان نظامی هستند، گروهی که تا زمان پایان جنگ به نوعی تحت کنترل نخبگان عقیدتی- انقلابی و از سویی دیگر نخبگان امنیتی بودند اما پس از جنگ به دلیل رشد سرمایهگذاری مرتبط با امور نظامی و بالا رفتن اهمیت رشد و توسعه در این حوزه اهمیت بیشتری یافت به نحوی که آقای خامنهای حتی کنترل بخشی از آن را به طور مستقیم و خارج از محدوده دولت زیر نظر شخص خود گرفت؛ در این دوره نخبگان نظامی قدرت بیشتری پیدا میکنند. به نظر من آنچه موجب ثبات بیشتر در جمهوری اسلامی در مقایسه با ثبات در دوره پایان قاجار و دوره پهلوی میشود، امکان جابجایی قدرت میان نخبگان درون نظام است.
در نظر داشته باشید که این چهار گروه اصلی و به طور مشخص نخبگان امنیتی و نظامی که مورد سوال شما بود، هر کدام کارکردهای مشخصی دارند. برای مثال نخبگان امنیتی میتوانستند دیالوگ درون نظام را به طور پنهان و درون خود حکومت اداره کنند. یعنی به دلیل سرکوب جریان آزاد اطلاعرسانی دیگر امکان گفتگوی واقعی و علنی وجود نداشت در همین زمان نخبگان امنیتی به دلیل دسترسی به منابع اصلی اطلاعات امکان این را داشتند که در گفتگوی درون نظام دست بالا را داشته باشند. کارکرد دوم این گروه اداره نخبگان تکنوکرات است؛ همانطور که نظامیها به نیروهای عقیدتی- انقلابی وابستگی داشته و دارند به همان میزان هم نخبگان امنیتی به نیروهای تکنوکرات نزدیک هستند. در دوره آقای روحانی نخبگان امنیتی به جای آنکه نیروهای تکنوکرات را جلو انداخته و از طریق آنها سیاستها و برنامههای خود را اجرا کنند مستقیما وارد میدان شدهاند چرا که اعتبار سیاسی بخش بزرگی از نیروهای تکنوکرات که در دوران آقایان هاشمی و خاتمی به دست آمده بود به دلایل مشخصی از دست رفت. نگرانی دوم امنیتیها این بود که نیروهای نظامی به دلیل نزدیکی بیشتر با نگاه پوپولیستی میزان آسیبپذیری نظام را بالا بردهاند و به همین دلیل به نظر میرسد که توانستهاند آقای خامنهای را برای اجرای یک سری سیاستهای معتدلتر قانع کنند. به باور من این سیاست نه اتفاقی است و نه الزاما خواست آقای روحانی بلکه در مراحل رشد و گذار درون جمهوری اسلامی دورهای است که در آن نخبگان امنیتی اهمیت بیشتری پیدا میکنند.
– به موضوع گزینش یک فرد امنیتی برای پست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بپردازیم. در مجلس شورای اسلامی و در دفاع از وزیر پیشنهادی نه تنها امنیتی بودن او کتمان نمیشود بلکه آن را یک فرصت مینامند. نظر شما چیست؟
– باید توجه داشته باشیم که کارکرد این نخبگان امنیتی در جمهوری اسلامی با کارکردی که این نخبگان در کشورهای غربی یا حتی روسیه به عنوان یک قدرت غیر دموکراتیک دارند متفاوت است. کارکرد آنها همانطور که به آن پیشتر اشاره کردم مدیریت گفتگوهای نظام در پشت پرده است در حالی که وقتی در غرب نگاه میکنید امنیتیها کارشان دفاع در برابر تهدیدهاست و در سیاستگذاریهای تمام کشور حضور مستقیم ندارند. امنیتیها در ایران در سیاستگذاری تمام بخشها از اقتصاد گرفته تا بخشهای علمی و به طور خاص سیاستهای اجتماعی و فرهنگی دخالت دارند. در سالهای گذشته امنیتیها در سیاستگذاری در این حوزه دست بالا را داشتند اما اتفاقی که امروز افتاده این است که این امنیتیها از پس پرده بیرون آمده و علنی وارد میدان شدهاند. در واقع آقای روحانی سیاستی را نمایندگی میکند که این امنیتیهای مورد اعتماد و مورد توافق جناحهای مختلف را بر سر کار آورده است. آقای روحانی بسیار سنجیده به جای آنکه از این موضوع که چرا امنیتیها را به میدان آورده دفاع کند، آن را به برگ برنده خود تبدیل کرد چرا که به خوبی میداند درون نظام، امنیتیها از موقعیت خوبی برخوردار هستند. در نظام جمهوری اسلامی، امنیتی بودن نه اینکه منفی نیست بلکه به عنوان نقطهای مثبت شناخته میشود و آن فرد را متعمد نظام معرفی میکند. از آنجاکه آقای خامنهای بارها تاکید کرده که مورد اعتمادترین افراد وارد شوند بنابراین در این فضا میتوان نیروهای امنیتی را به عنوان نیروهای مورد اعتماد در حوزه فرهنگ جا داد. بنابراین فکر میکنم این انتخاب یک تغییر است هم در لایههای سیاسی ایران و هم در مساله سیاستگذاریهای فرهنگی.
من پیش از این در مطلبی تاکید کرده بودم که سیاستگذاری فرهنگی در ایران تقریبا به بنبست رسیده و استعفای آقای جنتی نماد این بنبست بود. این بنبست دو دلیل مشخص دارد: یکی آنکه در ایران دو الگوی مشخص فرهنگی وجود دارد، یکی الگوی توسعه فرهنگی که آقای خامنهای و این لایهها قبول نداشتند و دیگری الگویی است که آقای خامنهای خواهان آن است و قدرت اجرایی ندارد. بنابراین حالا به نیروهای امنیتی به چشمی نگاه میشود که میتوانند از این بنبست عبور کنند به این معنی که بتوانند یک ویرایش معتدل از هر دو الگو را پیاده کنند و در واقع زبان فرهنگی با زبان سیاسی- عقیدتی تبدیل به یک زبان برنامهریزی امنیتی شود. شما وقتی به صحبتهای آقای صالحی امیری نگاه میکنید بیشتر از اینکه به اهداف فرهنگی بپردازد از آسیبهای فرهنگی صحبت میکند. در واقع او میخواهد نظریه آسیبهای فرهنگی را حد واسطی میان نظریه نفوذ فرهنگی آقای خامنهای و نظریه توسعه فرهنگی که برای مثال آقای خاتمی و آن جناح به دنبال آن بودند را بازی کند.
– به عنوان کسی که تجربه کار در حوزهی دولتی فرهنگ و هنر را دارید آینده این سیاستها را به نفع فرهنگ ایران میدانید؟
– به نظر من این نگاه نه تنها شرایط فرهنگی در ایران را بهتر نمیکند بلکه آن باقیمانده اعتماد عمومی به بخش فرهنگ را هم از بین میبرد. ما تجربهای را در اواخر دوره آقای هاشمی رفسنجانی و اوایل دوره آقای خاتمی داریم که وزارت اطلاعات برای استفاده از سینما وارد میدان شد. حتی به سمت این رفتند که برخی از کارگردانها را وادار کنند تا برای آنها فیلم بسازند. تجربه دیگر هم ساختن برنامههایی مانند «هویت» و «چراغ» در تلویزیون بود که هدف آن به نوعی اعمال مدیریت به روی چهرههای تاثیرگذار فرهنگی بود. هر دو این تجربهها به شکست انجامید و آن سیاست سینمایی به بدبینی سینماگران منجر شد و نتوانست ادامه پیدا کند و حتی آنهایی که به دلایلی همکاری کردند بعدها اعلام برائت کردند، نتیجه برنامه «هویت» هم مشخصا به بی اعتبار شدن سیاستهای فرهنگی وزارت اطلاعات منجر شد. بنابراین میخواهم بگویم که این تجربه را داریم که چنین سیاستهایی به جایی نمیرسد اگر چه در کوتاهمدت ممکن است به دلیل استفاده از نیروهای امنیتی و حضور نزدیکتر شخص آقای روحانی به نوعی شاهد استحکام مدیریتی در حوزه فرهنگ باشیم اما مشکلات را نه آنکه حل نخواهد کرد بلکه این خطر وجود دارد که باقیمانده اعتبار موجود را هم از بین ببرد.