چند هفته پیش مردی به پلیس گرگان از ناپدید شدن مادر همسرش خبر داد. او گفت دو روز پیش دامادم به خانه ما آمد و گفت خانماش بیمار است، از همسرم فرنگیس خواست با او به خانهشان برود، فرنگیس هم بلافاصله بر ترک موتورسیکلت دامادش نشست و آنها رفتند اما از فرنگیس خبری نشد، نمیدانم چه اتفاقی برایش رخ داده است. دامادمان هم از سرنوشت او اظهار بیاطلاعی میکند.
کارآگاهان داماد بیست و سه ساله را تحت بازجویی قرار دادند و او به قتل مادرزنش اعتراف کرد و گفت مدتی بود با مادر خانم اختلاف مالی و خانوادگی داشتیم اما سعی میکردم به خاطر همسرم او را تحمل کنم البته سابقه کیفری و سرقت هم دارم و چند وقت بود پنهان و دور از چشم همسرم کارهای خلاف میکردم.
چند روز قبل از کشتن مادرزن متوجه شدم او از ماجرای دزدیهای من مطلع شده، به خاطر ترس از این که مبادا مرا به خاطر کینه و اختلافهایمان لو بدهد تصمیم به قتلاش گرفتم. روز حادثه طبق نقشه او را از خانه سوار موتورسیکلت کرده و پس از رسیدن به جنگل با چاقو به جاناش افتادم.
کارآگاهان جنازه مادرزن را در جنگل پیدا کردند که حیوانات قسمت زیادی از آن را خورده بودند.